-
ذهن آشفته - دخترک ناز
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 02:49
سلام خوبیم و روزگار می گذرد خدا رو شکر میکنم که توی این روزگار بی ثبات و تو این روزایی که معلوم نیست چی به چی هست و قرار هست چی بشه یه دخترک کوچلو دارم که دل گرمیه زندگیمه و از همه غم و غصه ها و نگرانیها با شیرین کاریهاش و دلبریهاش آدم رو رها میکنه خدا رو شکر میکنم که همسری دارم که در همه حال در کنارمه دلگرمیه ما...
-
حول نوشته
شنبه 7 آذرماه سال 1388 03:19
سلام سلام دختر کوچلوی من دیگه وارد 5 ماهگیش شده شیرینتر و زیباتر و عزیز تر از قبل من هفته ای 2 روز میرم سر کار فقط و فقط برای اینکه تعاملم با محیط بیرون از خانه از بین نره و خودم و دخترکم رو آماده کنم برای روزهای آتی. واااااااااااااااااای الهی بگردم دایی دخترکم که همون داداشی خودم باشه مزدوج شد یعنی هفته پیش بله...
-
دخترک سه ماهه من
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 02:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام سلام خوبین خوشین؟ خوب خدا رو شکر ماهم به لطف شما خوبیم 1- دخترک من دیگه کم کم داره بزرگ میشه به قول مامان هرکی میپرسه بزرگ شده میگه آره دیگه میشه لپاش رو گرفت!!!!!!! 2- فکرش رو کنید یه فیبقیلی نخودی با دوتا لپ آویزون دورش بگردم ماشالله...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 01:23
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام سلام خوبم خوبید؟ 1- عید فطر گذشته تتون مبارک عباداتتون قبول 2- دخترکم دیگه داره بزرگ میشه خانم میشه. 3- یه چند وقتی هست که دیگه توی تخت خودش میخوابه و به محض اینکه میزاریمش توی تختش می خوابه یعنی اینقدر شعور داره که اونجا جای خوابه0 (یک چهره...
-
زندگی در گذر است
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 00:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام سلام اول از همه عباداتتون قبول باشه. 2- ببخشید از اینکه اینقده دیر به دیر آپ می کنم از معایب مامان ناشی بودن دیگه این دخترک من بیشتر وقتم رو میگیره و کمتر وقت می کنم به کارهای دیگه بپردازم یواش یواش باید هم خوابش تنظیم بشه هم؛ به کارهای...
-
تولد دختر گلم
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 15:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام سلام 1- در حال خاضر یک مامان تارای تازه کار و ناشی در خدمتتون هست که یواش یواش داره میفهمه نی نی داری یعنی چی!!!!!!!! 2- بله بله نی نی کوچولوی ما روز نه شب روز چهارشنبه 24-4-88 قدمای کوچولوش رو به دنیای ما گذاشت. 3- روز سه شنبه یعنی شب مامان...
-
روزای اخر
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 02:13
سلام سلام 1- ما هردو حالمون نه ببخشید من کلا حالم قاطی قاطیه اما نی نی خوبه خوب شکر خدا . 2- دیگه احساس می کنم در حال ترکیدن هستم دیگه دارم ثانیه شماری میکنم برای رسیدن روز موعود. 3- همسری میگه الان تو حکم یک نارنجک رو داری هر آن ممکنه منفجر بشی واقعا شرمندم کرده از این تشبیه لطیفش اونم که دیگه خودشو کشته از بس که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 13:25
سلام سلام ۱- باید بگم دفعه قبل یعنی یک هفته پیش اومدم خداتا مطلب نوشتم همش پرید منم کلا بی خیال شدم. ۲- اما از حال امروز ما اصلا حالم خوب نیست به معنای واقعی مرگ صبح با تاخیر بلند شم آماده شدم رفتم شرکت یعنی چه رفت وسط راه که سوار تاکسی بودم منتظر حرکت یهو احساس کردم چشمم سیاهی رفت و حالم دگرگون شد به افاصله چند ثانیه...
-
اون بار هرچی نوشتم پرید امیدورام اینبار نپره
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 12:15
سلام سلام سال تو با تاخیر مبارک انشالله که سال خوب و پر برکتی باشه برای همتون 1- علت تاخیر برای اینکه هفته دوم عید اومدم و کلی براتون نوشتم و کلی ذوقیدم و اینها اما ای دل غاقل که وقتی دکمه تایید رو زدم همه چیز پرید و منم کلی عصبی شدم یه مدتی با وبلاگ قهر کردیم بلکه سر عقل بیاد. 2- دو سه روز مونده بود به تعطیلات رفتم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 00:13
سلام سلام ۱- خیلی خسته ام خیلی ۲- مثل همه که الان حسابی سرشون شلوغه منم سرم شلوغه از بس که این شرکت بی برنامه ما همه کاراشو انداخته برای آخر سال خستم کرده. ۳- نمی دونم چی میشه؟!!!!!!!!!!!!!!!! کارمو میگم هنوز که نفهمیدن وضعیتمو اما خوب اگر بفهمن مگه چی میشه؟ هیچی این بی همه چیزا مثل یه آشغال میندازنم کنار یعنی سال...
-
دلتنگی برای مامان جون خوبم و تکونهای وروجکم
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1387 22:49
سلام 1- دلم برای مامان جون عزیزم یه ذره شده نمی دونم چیکار کنم همش دوست دارم برم خونشون ببوسمشو دلتنگیمو با بغل کردنش رفع کنم . جرات هم نمی کنم چیزی از دلتنگیم به کسی بگم. یعنی درواقع من که هم صحبتم مامانمه نه خواهری دارم نه چیزی که اونم اگر به مامانم بگم مطمئنم زودتر از من میزنه زیر گریه و بی تابی می کنه. مامانم برای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 11:16
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام 1- شهادت سرور و سالار شهیدان و یاران گرامیش رو تسلیت میگم و امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه و ما رو هم از دعا تون فراموش نکرده باشید . 2- نمی دونم چی بگم؟ هیچی برای گفتن ندارم غیر از اینکه مادر بزرگ عزیز و مهربونم رفت خیلی بی مقدمه خیلی...
-
ماخوبه خوبیم
جمعه 6 دیماه سال 1387 02:51
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام سلام ما خوبیم یعنی من و نی نی هر دو خوبیم خدا رو شکر هفته پیش نوشتم اما آپ نشد یعینی اینترنت مشکل پیدا کرد همینطور موند روز 2 شنبه رفتم سونو واااااااااااااااااااااااااای خدای من چقدر ناز بود دکتر مهربون مانیتورو برگردوند رو به من کامل همه...
-
مامان شدم آخ جوووووووووووووووونمی
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 20:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام سلام 1- از این به بعد یه مامان تارا با یک نی نی کوچمولو باهاتون صحبت می کنه بله دیگه جواب آزمایش مثبت بود اینقدر که برای گرفتن جواب عجله داشتم که سر از پا نمی شناختم اما نمی دونستم وقتی بفهمم نتیجه چیه چه عکس العملی دارم وقتی جواب و گرفتن...
-
وایی یه اتفاله مهم!!!!!!!
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 16:04
سلام سلام 1- این هفته تهرانیم اراک تقریبا تمام شد تا یک ماه دیگه دوباره شروع بشه از هفته آینده باید بریم یزد 2- آخی دلم برای این همه توی ترافیک موندنهای تهرون خودمون آلودگیها و کثیفیا یه ذره شده بود . 3- رفتیم عروسی دوست جونیم صمیمی ترین دوستم که همکارم هم هست خیلی خوش گذشت خیلی عالی بود شوشو جونم هم نسبت به این دوستم...
-
نوشتار در ماموریت اراک
یکشنبه 19 آبانماه سال 1387 16:14
سلام سلام 1-نجانب یک عدد تارا که با خودش عهد کرده بود دیگه ماموریت نره روز سه شنبه زنجان رو تحویل داد اما نمی دونم چرا الان از اراک سر در آورده؟ واقعا که اه اه اه اه چه آدم بی ارده ای . 2- بس که این شوشو تل زد التماس کرد من باید برم تو هم بیا دیگه خواهش و از این حرفا و اینا که قول داده حقوق خودشم بده به من تا راضی...
-
دیگه عنوان کم اوردم
یکشنبه 12 آبانماه سال 1387 18:16
سلام سلام دیدین من چقده بی معرفتم؟ نه به خدا بی معرفت نیستم سرم خیلی شلوغ بود. 1-بیش از سه هفته ست دیگه با شوشو نمیام ماموریت سه هفتشو با دوست صمیمیم که همکارم هم هست میومدم که اون بنده خدا هم عروسیشه دیگه بیشتر از این نمی تونه بیاد بازم خدا خیرش بده. 2- خیلی از اینکه این حماقت رو کردم اومدم این ماموریت رو ناراضی هستم...
-
نوشتار سوم از ماموریت در حالی که سرما خورده ایم
سهشنبه 16 مهرماه سال 1387 18:53
سلام سلام من اومدم نه مثل اینکه دارم آدم میشم زود زود میام سر میزنم. ۱- همچنان سرما خورده ام سرما خوردگی شدید تر شده. ۲- دوشب پیش رفتیم با شوشو تجویزاتش رو گرفتیم با آب پرتقال و شیر خودم رو بستم به شیر و آب پرتقال و دارو و چای خدا کنه زودتر خوب بشم . ۳- اینجا همچنان همه چیز امن و امان است و تقریبا سرد. ۴- من قرار بود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 مهرماه سال 1387 18:53
سلام سلام من اومدم نه مثل اینکه دارم آدم میشم زود زود میام سر میزنم. ۱- همچنان سرما خورده ام سرما خوردگی شدید تر شده. ۲- دوشب پیش رفتیم با شوشو تجویزاتش رو گرفتیم با آب پرتقال و شیر خودم رو بستم به شیر و آب پرتقال و دارو و چای خدا کنه زودتر خوب بشم . ۳- اینجا همچنان همه چیز امن و امان است و تقریبا سرد. ۴- من قرار بود...
-
این منم همچنان در ماموریت
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 17:42
سلام سلام عیدتون با چند روز تاخیر مبارک عبادات قبول برام دعا کرین که؟ راستشو بخوایین ما همچنان در من ماموریت دو نفره به سر می بریم البته ۵ شنبه جمعه میام تهران اگر نیام که میمیرم . این ماموریت ما به این شرح است شنبه چون شب قبلش تو راه بودیم خسته ایم هی خمیازه میکشم سلام و صلوات به غروب میرسونمش تا بریم هتلک بعدش...
-
نوشتار در ماموریت
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 16:22
سلام عباداتتون قبول باشه شرمنده ام به خدا شرمنده الان منو شطرنجی کنید . الان من ماموریتم از طرف شرکت همراه شوشو جان باهمیم احتمالا تا ۳ ماه همینجا هستیم البته آخر هفته ها می تونیم برگردیم تهران اگر زیاد بخوام توی رفت و آمد اذیت بشم شاید کمتر بیام و برم . تا حالا ۵ روز روزه گرفتم ۳ روز خوردم از این به بعدم احتمالا...
-
تندی می نویسم
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 14:01
سلام سلام ببخشدی شرمنده دیر شد . ۱- امتحان داشتم تا دو روز پیش در گیر امتحانم بودم تازه ۲ روز از شرکت مرخصی گرفته بودم که درس بخونم بدک نبود خوندم. ۲- بی ادبا روز مرخصی زنگ زدن یه دقیقه بیا اینجا زودی برو من نمی دونم فکرکردن خونه ما چسبیده به شرکت؟ خلاصه از ساعت ۷ صبح تا ۲ الاف این شرکت بودیم اینم از روز دوم مرخصی. ۳-...
-
وبلاگ رو سورپرایز کردم
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 16:36
سلام سلام این منم که دارم این وبلاگ رو شرمنده می کنم و در عرض یک هفته دو بار آپ می کنم واقعا این منم؟ الان منو ببینین حالتون بهم می خوره اینقدر که عنهو این کوزتا دستمال گرفتم دستم گرد گیری کردم بوفه رو ریختم بیرون ظرفاشو تمیز کردم بعدشم خودشو حسابی برق افتاد حال کردم خونه تمیز چقدر آرام بخشه ها !!!!!!!!!!! گفتم قبل از...
-
بازم یادم رفته بود عنوان بزار یه گزارش دهی چند وقته
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 02:35
سلام سلام خوبین خوشین؟ خدا رو شکر الان ساعت ۲:۱۰ دقیقه بامداد من اینجام چون مثلا بیدار موندم درس بخونم دریغ از یک خط درس خوندن شوشو جان رو خوابوندم اومدم یللی تللی ما اینیم دیگه. اول اینکه از بس که نصف ظهر از این شرکت کوفتی با اردنگی فرستادنمون بیرون که برین سر بزنین مشتری ها ببینین چه مشکلی دارن یا اصلا دارن؟ نمی...
-
یه نوشته سریع برای تخلیه روحی روانی
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 15:29
سلام سلام دوست جونیا من اومدم یه جایی کار انجام بدم کارم زودتر تمام شد اینترنتم بود گفتم یه سلامی عرض کنم. قربان همگی جناب مدیر جدید همچنان در حال پوست کنی پرسنل جیگره. ماهم همچننان پوستمان کلفت داریم با هر سازی میزنه می رقصیم به قول یکی از همکارا یه بادکنک رو تا یه حدی میشه باد کرد بیشتر از اون میترکه حالا اگر ما از...
-
این ماله چند روزه پیشه نشد که آپ بشه
جمعه 7 تیرماه سال 1387 12:32
سلام سلام یه عالمه سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام وای خدای من قدر دلم برای اینجا تنگ شده بود!!!!!!!!!!!!! چقدر دور شدم از اینجا فکر نمی کردم تموم شدن کارم توی اون سایتی که بودم باعث بشه اینطوری از اینجا دور بشم !!!!!!!!!!! امام بازم اومدم بازم وای سمیرای گلم دلم برات تنگ شده بود...
-
عیدتون مبارک
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 09:35
سلام سلام دوست جونیاااااااااااااام عیدتون مبارک سال تو تون مبارک واااااااااااااااااااااااااااااااااای چقدر خوبه این روزا چقدر همه در جنب و جوش هستند یکی مسافرت یکی مهمونی رفتن یکی مهمونی دادن انشالله که سال جدید سالی خوش با موفقیتهای بسیار برای همه دوستای خوبم باشه نشد که از سال 86 توی وبلاگی خدا حافظی کنم اما به سال...
-
بوی عید و بیمارستان و اینا دیگه
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 16:00
سلام سلام من بلاخره اومدم می نویسم چون دلم یه عالمه تنگ شده برای اینجا برای شما برای همه چیز آخییییییییییییییییییییی نازی یادش به خیر اون موقع که یه روز در میون یا هر روز میامدم می نوشتم واااااااااااااااای خدای من دلم یه ذره شده برای اون روزا توی یک سال توی یه شرکت اما دو حالت کاری متفاوت خدایا شکرت. 1- بوی عید دیگه...
-
خسته شدم دیگه تو رو خدا...............
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 17:15
نارا حتم عصبانیم نمی دونم دیگه نمی تونم روی حرفات و قولات حساب کنم دیگه باید حرفی که می زنی رو بشنوم و نشنیده بگیرم دیگه نمی تونم به خودم این اطمینان رو بدم که برنامه ای که امروز برای بعد از ظهر ریختیم عملی خواهد شد باید منتظر یه چیزی به غیر از حرفهایی که زدی باشم نمی تونم دیگه نمی تونم هیچ حسابی روی حرفات باز کنم...
-
شیر خوردم فکر کنم خراب بود
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 13:32
سلام سلام دوست جونیام 1- زود زود اومدم که دیگه کسی نگران نشه منم شرمنده نشم 2- دلم یه عالمه برا اینجا تنگه منی که روزی 45464567457 بار می اومدم اینجا الان دیگه چند روز یه بار میام برام سخته :( 3- امروز مرخصی گرفتم یعنی حس رفتن نداشتم یه کم هم سرم درد می کنه گفتم بمونم خونه به خودم برسم ساعت یک و نیم هست و فقط یه کمی...