دیگه عنوان کم اوردم

سلام سلام

دیدین من چقده بی معرفتم؟ نه به خدا بی معرفت نیستم سرم خیلی شلوغ بود.

1-بیش از سه هفته ست دیگه با شوشو نمیام ماموریت سه هفتشو با دوست صمیمیم که همکارم هم هست میومدم که اون بنده خدا  هم عروسیشه دیگه بیشتر از این نمی تونه بیاد بازم خدا خیرش بده.

2- خیلی از اینکه این حماقت رو کردم اومدم این ماموریت رو ناراضی هستم چون این همه زحمت بکش این همه با چه سختی بیا برو اون موقع انگار دارن به گدا حقوق میدن یک ماه تموم البته بجز ماه شهریور ها فقط مهر رو میگم برداشتن 590000 تومان دادن به خدا همین که صورت حساب گرفتن خقوقم رو دیدم سرم گیج رفت این همه دوری سختی رو تحمل کن برای یه قرون دوزار همون تدریسم رو نگه میداشتم بیشتر از این در میاوردم به خاطر اینجا اونها رو هم دارم از دست میدم. بهشون گفتم دیگه نمی خوام برم ماموریت اما چه فایده این حق و حقوق از دست رفته رو کی می خواد بده؟

3- تورو خدا دعا کنید شوهری داره انشالله کارش جای دیگه جور میشه بلکه ام که از این ... راحت بشه اون بره من آرامش میگیرم اینقده که دلم براش میسوزه اینقده که اذیت میشه.

4-دیگه خفته آخره به امید خدا تنهایی اومدم .

5- یه چیزه جالب داداشی ادامه درسش رو دانشگاهی توی یکی از شهرهای شمالی قبول شده که خونه ای که اونجا گرفته 3 تا هم خونه داره یکی از بهترین همخونه هاش که خیلی هم دوسش داره میدونین کی از آب در اومد؟ شوهر خانومی که اینجا توی این ماموریت باهاش همکار شدم یعنی از پرسنل همین کارخونه توی واحد کامپیوتر جایی که من مستقر هستم خیلی جالب ناک بود.

6 – از دیروز هم که اومدم رفتم اتاقی که برام گرفته بودن رو تحویل دادم رفتم خونه همون خانم یعنی دوست جدید که فوق العاده ماه و مهربونه.

7- من شوهرمو می خوام دیگه داره میزنه به سرم خیلی دلم براش تنگه این سه هفته ای که بدون اون بودم چهارشنبه شبها که میرم خونه از ذوقی که همدیگرو میبینیم بعد از یک هفته نمیدونیم از ذوقمون چکار کنیم نتیجه این میشه که میفتیم به جون هم همش باهم دعوا می کنیم(اون آدمه که هی داره سرخ و سفید میشه)

بعدشم شب میخوابیم یی دفعه نصفه شب چشمامو با زمیکنم نمی دونم کی رفتم توی بغلش اونم همچنین سفت و سخت بغلم کرده که نکنه در برم دیگه راه نفسم برام نمی مونه دیگه خلاصه تا صبح یواش یواش میدوستیم باهم و از 5شنبه صبح زندگی شیرین می شود.(اون آدمکه که داره از ذوق دق میکنه)

8-از صبح این عینکمو گذاشتم کنارم که بزنم چشمم هنوزه که هنوزه بزنم دیگه چشمام داره از کاسه در میاد اینقده که درد گرفته فکرشو کن 10 ساعته یه بند سرم توی این کامیه.

9- آخر هفته عروسیه یکی از فملای شوهر جانه هم دوسشون داریم هم به قول شوشو عروسیه استراتژیکه خیلی حساسه کسایی که چشم ندارن ببینن ما رو قراره ببین تا چششون دراد.

10- برای 4 شنبه وقت تتو دارم هم چشم هم ابرو یعنی دو هفته پیش وقت داشتما این آرابشگر بی ادب بد قولی کرد رفت مسافرت افتاد برای 4 شنبه اینقده که از بدقولی بدم میادنمی خواستم برم پیشش دیگه اما خشوگلیم تو دستای این مهتاب خانومه باید هرجور بدقولیو ناز کردنشو به جون بخرم ، کارشو دیدم خیلی هم خوشم اومده مادر شوهر گلم برای ترمیم رفته بود پیشش تقریبا 1 ماه پیش بعد مدل ابروهاشم یه کم عوض کرد خیلی ناز شده خط چشم هم گذاشته خیلی ناز شده خلاصه اینکه قراره 4شنبه بعد از ظهر تتو کنم جمعه برم عروسیه استراتژیک خدا به داد برسه.

11- 2 هفته دیگه هم عروسیه همون دوست گلم یعنی لیلیه که دارم ثانیه شماری میکنم برای رسیدن اون روز که توی لباس عروس ببینمش خیلی دوستش دارم انشالله که خوشبخت بشه.

12- 2هفته پیش هم دختر عموی گلم که ما دو عضو جدا نشدنی بودیم و البته هستیم عقد کرد الهی بگردم عروسک انشالله که انها هم خوشبخت بشن.

خیلی زیاد شد منم که خسته دیگه اینکه فیلا بای

البته التماس دعا فراووووووووووووون برای کار شوهری و شیطنتی که یه بنده خدایی میکنه شرش بخوابه.

نظرات 8 + ارسال نظر
گیلاس یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:53 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

نمیدونم چرا وقتی این پستت رو میخوندم اشک توی چشام جمع شده بود...
دیگه تحت هیچ شرایطی نرو ماموریت... ازت خواهش میکنم

الهی بگردم خانومی
سعیمو کردم اما نشد

الهام مامان غزل دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ق.ظ http://donyayerangin.blogfa.com/

سلام . رسیدن به خیر خانوم خانوما . ایشا.. که هر چی زودتر این ماموریت هم تموم بشه و دعواهای شما هم کمتر . ((:
*این ماجرای هم اتاقی داداشی هم خیلی جالب بود . اینه که میگن دنیا خیلی کوچیکه .
*من حس خوبی نسبت به تتو ندارم . ولی ایشا... که مال تو خوب بشه و خوشگل بشی .
*عروسی هم خوش بگذره . جای ما رو هم خالی کن .
* برای کار همسری هم دعا می کنم .

سلام گلم ممنونم
اما خوب شد خودم خوشم اومد
ممنوم
یه دنیا ممنون

شاذه دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:47 ب.ظ

سلااااااااااام تاراجونی
امیدوارم هم تاتوت عالی بشه هم عروسیا و به هرچی می خوای برسی :*)

سلام عزیزم
ممنونم گلم تو هم همینطور :*)

ش.خ سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:53 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

انشالله همیشه عروسی باشه

قربونت گلم.

فاطی خاکی چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:09 ب.ظ

امیدوارم عروسی ها بهتون خوش بگذره و چشم حسوداتون کور بشه!

ممنونم عزیزم انشالله.

سمیه مامان ایلیا پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ب.ظ http://somy1359.persianblog.ir

سلام تارا جان خوبی همکار قدیمی . می بینم که از شوهری دور افتادی و ماموریت و اینا. کدوم شهر رفتی ماموریت ؟ اینجا نمیای یه سر بزنی ؟ ایشالله کار شوهری هم درست میشه غصه نخور . از نی نی خبری نشد ؟

سلام عزیزم قربونت همکار گل.
ایلیا جیگر چطوره؟
آره دیگه خواهر دو افتادیم چطوریم.
خیلی دوست دارم بیام دلم یه ذره شده فعلا که شدم مارکو پلو تهران پیدام نمیشه.
انشالله .
نههههههههه میخواستم دوباره بیام پیشت(چشمک)

ریحانه شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ب.ظ

تاراجون خیلی خوشحالم که با شوشو روابطتون عالیه قدر همو بدونین
راستی آخه تو که خودت ابرو داری تتو میخوای چیکار؟؟؟؟؟درد داره ها!!!!!

ممنونم گلم
بلا تو از کجا میدونی من ابرو دارم هان؟
بگو زود باش هان؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد