تولد دختر گلم

سلام سلام

1-      در حال خاضر یک مامان تارای تازه کار و ناشی در خدمتتون هست که یواش یواش داره میفهمه نی نی داری یعنی چی!!!!!!!!

2-      بله بله نی نی کوچولوی ما روز نه شب روز چهارشنبه 24-4-88 قدمای کوچولوش رو به دنیای ما گذاشت.

3-      روز سه شنبه یعنی شب مامان شوهری از مکه قرار بود برگرده که اینقدر پروازشون اینقدر به تاخیر افتاد که به روز چهارشنبه ساعت 3 صبح رسید و ماهم همگی رفتیم خونه مامان شوهری بعد از نماز صبح خوابیدیم صبح ساعت 10:20 دقیقه هم با صدای تلفن که بعد متوجه شدم شوشو هستش و داره حال و احوالم و از مامان شوهری می پرسه بیدار شدم اما یه احساس خاصی داشتم که بعد از تماس با نازنین دوستم که بچه اش تقریبا 4 ماهشه و همون اتفاق براش افتاده بود تقریبا مطمئن شدم با شوشو تماس گرفتم و موضوع رو گفتم اما روم نشد جلوی اون همه مهمون به کسی بگم که شوشو تماس گرفت با خاله اش و گفت و دوتایی باهم رفتیم سمت مرکز سونوگرافی که نزدیکترین مرکز بود که وقتی موضوع رو گفتم گفتند خانم نیاز به سونو نیست سریعا برو بیمارستان . که بدون اینکه به کسی بگیم با خاله جون دوتایی باهم رفتیم سمت بیمارستان و بعد از کلی معاینه و ... دستور بستری شدنم رو دادند از ساعت 11:30 دقیقه صبح آماده شدم برای بستری شدن به تنها کسی که خبر دادن شوشو بود که اونم گفت در اولین فرصت میاد بیمارستان اما خاله نذاشت به مامانم خبر بدم می گفت بیاد اینجا اعصابش بهم میریزه بذار آخرین لحظات خودم بهش میگم و این شد که از ساعت 11:30سرم و آمپولهای مختلف و ... شروع شد و تمام تلاش برای زایمان طبیعی انجام شد و درنهایت ساعت 11:30 شب آماده شدم برای رفتن به اطاق عمل برای جراحی برای به دنیا اومدن دختر کوچولو به گفته دکتر به دلیل مشکل کیسه آب دیگه بیشتر از این نمی شد دست نگه داشت برای زایمان طبیعی و این شد که دختر کوچولوی ما ساعت 12:10 دقیقه شب به گفته دکتر به دنیا اومد اما به این دلیل که تاریخ تولدش به ساعت به دنیا اومدنش 25 -4 می شد به سلیقه دکتر جراح و متخصص بهوشی که تاریخ 24-4  قشنگتره ساعت تولد نی نی کوچولو رو 23:50 زدند یعنی 20 دقیقه زودتر.

4-      جراحی رو با بی حسی کمر انجام دادند قشنگ بود چون خودم تمام مراحل عمل رو متوجه میشدم و اینکه وقتی که دختر کوچولوم به دنیا اومدم صدای گریه اش رو توی لحظه اول شنیدم و شنیدم که اتاق عمل رو گذاشته بود روی سرش و اینکه دختر نازم و بعد از اینکه به دنیا اوردن خانم دکتر سریعا آورد و صورت قشنگش رو به صورت مالید و من با این که حالم دست خودم نبود فقط تونستم بگم خدایا شکرت ببوسمش و بعد تقریبا بیهوش شدم .

5-      وقتی آمادم کردند برای عمل فقط همسری توی بیمارستان بود و وقتی بهش خبر داده بودند که باید منو برای عمل ببرند به مامان اینها که اون موقع توی مهمونی مامان شوهری بودند خبر داده بود و اونها هم سریعا خودشون رو به بیمارستان رسونده بودن اما اونها بعد از عملم رسیدند وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون دیدمشون .

6-      خیلی قشنگ بود لحظه ای که میخواستن ببرندم اتاق عمل وقتی از بلوک زایمان بیرون اوردنم شوشوی گلم پشت در بود چند لحظه ما رو باهم تنها گذاشتن شوشو هم کلی بغلم کرد و بوسم کرد کلی با تمای دردی که داشتم بوسیدمش خیلی بهم روحیه داد و خیلی خوشحال بودم خوشحالی شوشو هم که دست کمی از من نداشت و کاملا مشخص بود و وقتی هم که از اتاق عمل بیرون آمدم هم کلی ماچ و بوسه و کلی عشقولانه.

7-      دختر گلم ماشالله خیلی خوبه خانم آروم مهربون و خوش رو و خیلی هم زبل که همه متحیرن از حرکات یک نوزاد 10 روزه

8-      نی نی کوچولو اسمش با کمی تغییر به یاس تبدیل شد .

9-      دیگه اینکه فعلا بیشتر از این وقت ندارم بعدا ادامش رو مینویسم در این حد بگم که ناف دخترکم صبح ساعت 5:30 دقیقه 8 روزگیش افتاد و نگاههاش هم روز نهمش تقریبا مشخصه که تشخیص میده تنها نگرانی من اینه که زیاد گریه نمیکنه!!!!!!!!