سلام سلام 

من اومدم نه مثل اینکه دارم آدم میشم زود زود میام سر میزنم. 

۱- همچنان سرما خورده ام سرما خوردگی شدید تر شده. 

۲- دوشب پیش رفتیم با شوشو تجویزاتش رو گرفتیم با آب پرتقال و شیر خودم رو بستم به شیر و آب پرتقال و دارو و چای خدا کنه زودتر خوب بشم . 

۳- اینجا همچنان همه چیز امن و امان است و تقریبا سرد. 

۴- من قرار بود دوشنبه بعد از ظهر برگردم تهران یعنی قرار شرکت با اینجا که مستقر هستیم این بوده اما دیروز بزن بکشی بود که خدا میدونه از اینجاییا و مدیرشون که خانم ح نره از مدیران ما که اگر نیاد ال می کنیم بل می کنیم از اینجاییا که اگر بره برنامه رو پس میدیم و اینا و خلاصه این قشون برای اون قشون قپی میومد اون یکی برای این یکی خلاصه چاقو چاقو کشی ای شد بیا ببین این سرش خونین و مالین شد او یکی چاقو خورد به شاهرگش مرد بردنش بیمارستان زنده شد بعد اون یکی با مشت زد تو دماغ یا دماق نمی دونم همون (توی این هری ویری وقت گیر اورده ها ) اون یکی خلاصه برنامه ای بود بیا ببین (عجب ذهن خلاقی دارما از یه گفتگوی ساده عجب داستان داستان اکشنی ساختما نه؟ حال کردم ای ول.) خلاصه اینکه برای اینکه حساسیت اینها رو رو نبریم بالا قرار شد من بیچاره موندگار بشم. از اونجایی که حالم زیاد خوب نبود تا رفتیم خونه خوابم برد اینم از این. 

۵- فردا شب بر میگردم خونمون آخ جون آخ جون. 

۶- دوست جونی خودم که همکارم هست و نامزدن قراره این دوهفته بیاد پیش ما یعنی بیاد ماموریت واقعا موندم چطوری قراره این دوری رو تحمل کنم یه روز می بینی شوهرش اومد مارو خفه کرد آخه عامل اومدنش ماییم. 

۷- راستی اینو نگفتم جالبی اینجاییا اینکه که فقط به زبون خودشون حرف میزنن اما اگر بفهمن کسی کنارشون هست که متوجه زبونشون نمیشه دیگه به زبون خودشون حرف نمیزنن (این یکی از عاملایی که میگم مردمان خوبین و فرهنگ بالایی دارند) بعدش ولی خوب ما تا داخل شهر میریم ماشین میگیریم یا مثلا میریم سفره خونهیی جایی خوب اونا که نمیدونن ما اینجایی نیستیم زبون نفهمیم ! بعد شروع میکنند به ترکی صحبت کردن من که کمتر مخاطبم ولی بیشتر وقتا مخاطب شوشو ست همینطوری یه جوری نگاشون میکنه بعد با حدسیات خودش جواب مورد نظر رو میده بعدترش میبینی طرف با یه حالتی نگاه عاقل اندر صفیهی میندازه بعد دوباره تکرار میکنه بعدش اینجاست که من وارد ماجرا میشم یا خود شوشو میگه ببخشید من متوجه نمیشم چی میگین اما این مردا عجب اعجوبه هایی هستندا همیشه بهش میگم طرفت کلمه اول که از دهنش در اومد بهش بگو نمی فهمی چی میگه چرا وای میستی تا ضایع بشی؟! مثلا دو شب پیش رفتیم سفره خونه پسره اومد چایی و قلیون رو آورد بعد دستش به در بود که در رو ببنده منم داشتم نگاه می کردم ببینم عکسل عملش چیه ؟ چون شوشو داشت با بخاریه اون اتاقک سرو کله میزد تا روشنش کنه برگشت به ترکی یه چیزی گفت شوشو اول نگاهش کرد بعد گفت فرقی نمیکنه ممنون می خوای ببندش بعد کردشو ادامه داد پسره که داشت شاخ در میاورد که این چه جوابیه همینطوری چشمای از حدقه بیرون زده من برگشتم گفتم ممنون آقا بله بعد رو به شوشو که ایشون میگن می خوای بخاری رو برات روشن کنم؟ آقا ما ترکی بلد نیستیم ببخشید! حالا شوشو تعجب در حد بی نهایت که تو از کجا فهمیدی که این چی گفت؟ گفتم والا با اون نگاهی که وقت سرو کله زدن تو با بخاری داشت فهمیدم می خواد کمک کنه ازت سوال کرد اما تو دیگه گل کاشتی با این جواب دادنت مگه مجبوری جواب بدی که ضایع بشی؟ خلاصه اینکه اگر میرفتیم انگلیس شاید از هر ۱۰ تا کلمه ۶ تا شو میفهیمیدیم اما اینجا از هر ۱۰تا ۲۰ تاش رو نمی فهیمیم خلاصه الان فهمیدیم که چقدر نفهمیم ! اینجا من احساس حقارت میکنم بخاطر این موضوع یکی به داد من برسه توی مغازه عین کرا هستم چون شیندون و نشنیدنم فرقی نمیکنه توی تاکسی همینطور توی شرکت همینطور توی خیابون همینطور خداییش شده معظلی برای خودشا !!! 

دیگه اینکه زیاد شددیگه فیلا بایتون قربون همگی

نظرات 1 + ارسال نظر
ساده اما حیرت آور چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:21 ب.ظ http://sadeh-ama-heratavar.blogfa.com/

سکوت، حکمت است و فاعل آن اندک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد