دلتنگی برای مامان جون خوبم و تکونهای وروجکم

سلام

1-      دلم برای مامان جون عزیزم یه ذره شده نمی دونم چیکار کنم همش دوست دارم برم خونشون ببوسمشو دلتنگیمو با بغل کردنش رفع کنم  . جرات هم نمی کنم چیزی  از دلتنگیم به کسی بگم. یعنی درواقع من که هم صحبتم مامانمه نه خواهری دارم نه چیزی که اونم اگر به مامانم بگم مطمئنم زودتر از من میزنه زیر گریه و بی تابی می کنه. مامانم برای رفع دلتنگیش میره توی خونش می مونه معمولا توی این 3 هفته  اگر هر روز نگم یک روز یکبار اونجاست و به بهانه رسیدگی به پدر بزرگم توی اون خونه خودشو سرگرم میکنه به قول مامانم میگه البته منهم باهاش موافقم میگه هرموقع خونشم احساس دلتنگی نمیکنم احساس می کنم یه جایی نشسته باهاش حرف میزنم و فکر می کنم به حرفم گوش میده اما وقتی خونه خودمون هستم بیشتر بی تابی می کنم. منم وقتایی که اونجا هستم همین حالت رو دارم البته زندایی و خاله هم موافقن.

2-      بدتر از همه اینه که مامان امسال خودش رو بازنشست کرد با اینکه بازم می تونست بمونه سرکار به خاطرمامان جون میگفت می خوام بیشتر به مامانجون برسم و بیشتر پیشش باشم حالا دیگه بیکاره دوتاخاله ها هم که کوچکتر از مامان هستن و شاغل اونها هم نصف روزشون رو نیستن.

3-      الان من ارومیه هستم یعنی برای کار اومدم ماموریت یک هفته ای شهر جالبیه مردمان خوبی دارند و خیلی هم مهربون . اینجا یه سوئیت خوب دادن بهمون که از درش که میریم بیرون 30 ثانیه بعد وارد اداره میشیم یعنی نهایت دوری راه توی این دوره کاری خدا رو شکر حد اقل یه خیری دیدیم از این ماموریتا .هفته پیش شوشو خودش تنها اومده بود برده بودنش بازار اینجا گفته بود قیمتهاشون خیلی خوبه جنس لباسا هم خیلی خوب همه جنسای ترکی با قیمت مناسب . این هفته که اومدیم باهم رفتیم راست می گفت قیمتا خوبه و البته جنسای خوب و قشنگ کلی خرید کردیم یه پالتوی مردونه خیلی شیک برای شوشو یکی برای برادر شوشو همون عموی نینی و یکی هم برای دادش خودشم همون دایی نی نی  2تا پلور یکی پیراهن یکی تیشرت خیلی شیک زمستانی مردانه (جنس عالی در نهایت از 20 هزار تومان 5 هزار تومان خریدیمش واقعا عالی در اومد) یک شلوار مردانه هم جنس عالی هم دوخت ترک عالی تا دیدیمش توی تن شوشو و دوختش رو دیدیم یاد شلوارایی که از هاکو  پیان می خریم یا قیمتای خدا تومنی افتادم که ماخریدیم 40 تومان فکر کنم از 70 تومن تهران بهتره . 2تا پلور برای داداش یعنی دایی نی نی و یک پلور هم برای داداش شوشو یعنی عموی نی نی . البته به سفارش بابایی خودم یک پلور خیلی شیک براش گرفتیم  و یک پالتوی  خیلی شیک البته این پالتوی بابا کلی ما رو گردوند از بابا که بلند تا زیر زانو از اینجاییا که مد امسال نیست همشون تا روی زانو بالای زانو اما گشتیم گشتیم تا پیدا کردیم .

به نظرتون پالتوی 380 هزارتومانی رو بگیرم 140 تومن خوبه؟ اما هرچی گشتم زنونه چیز جالبی پیدا نکردم نمی دونم چرا شاید به قول مامان میگه چون چیزی لازم نداشتی به چشمت نیومده والا اگر لازم داشتی پیدا می کردی اما از یکی از فروشنده ها پرسیدم می گفت تعداد مغازه های زنونه فروشی که جنس ترک میارن کمند و جنسای خاص میارن بیشتر جنسا رو از تهران میارن یعنی من از اینجا بخرم دوباره ببرم تهرون؟ واقعا عقلم خوب چیزیه!!!

4-      هفته پیش با مدیرم دعوام شد بد دعوایی تا حدی که بهش گفتن با این وضعیت کار توی این شرکت خیلی سخت میشه نمیشه کار کرد اونم نه گذاشت نه برداشت برگشته میگه خوش اومدین!!!! منم که مونده بودم یکی نیست به این مردک احمق بگه خوب تو که نیرو کم داری به یه نیروی با سایقه و کسی که جزء افردیه که دست راستت محسوب میشن به این راحتی میگی خوش اومدی پس کی رو می خوای بیاری 3 سال برات کار کنه تجربه به دست بیاره تازه دست و پا داشته باشه عرضه داشته باشه تا بشه من ؟ منم گفتم باشه وسائلم رو جمع کردم به منشی گفتم من میرم پیش میدر عامل و رفتم ساختمون دیگمون که مدیر عامل اونجاست البته پیاده که عصبانیتم تا اونجا میرسم بخوابه. به مدیر عامل میگم آقای ک گفته خوش اومدی منم اومدم تصفیه کنم تا خوش بیام زده زیر خنده میگه خانوم ح شما که نباید همه چیز رو به معنای منفیش برداشت کنید ایشون مظورشون این بوده که به اتاقش خوش اومدی (نه همچنین خوش خیال نباشید اونم یکی گنده اخلاق تر از اونه ولی جایی نمی خوابه که زیرش آب بره و کمی هم عاقل) میگم نه حضور من ایشون رو ناراحت میکنه با هام تصفیه کن یه نامه بده منو نمی خوای من برم (راستشو بخوایین خودمم دیگه به اینجام رسیده می بینید کجا؟ اینجام آره همینجا بدم نمیامد بگن برو در واقع کلی نذر و نیاز کرده بودم بگن برو تا خودمو خلاص کنم از شر این خراب شده )اما زهی خیال باطل که میگه نه شما تا آخر سال باشید ما ترجیح میدیم سال دیگه هم باشید اما تصمیم با خودتونه  توی دلم گفتم اگر بفهمی من چه وضعی دارم بازم میگی؟ (به نظر شما اگر بفهمه من 4ماه بعد از سال می خوام برم مرخصی بازم باهام قرار دادم میبنده؟) خلاصه اینکه اینقدر حرفای چرت و پرت زد برای ماس مالی کردن گنده کاری مردک احمق که دیگه بعد از دوساعت سرم سوت کشید بعدم گفت از طرف من مرخصی برو مرخصی امروز تا با مدیرت صحبت کنم در مورد ادامه همکاریت (اول اینکه خودم گفتم که با ایشونم صحبت کنید من علاقه ای ندارم جایی باشم که کارایی ندارم در ثانی خواست که مثلا مدیریت اون آقا رو یه ظاهری بهش بده ) منم که احمق گفتم باشه رفتم بیرون داشتم ولیعصرو میامدم پایین با بابایی تماس گفتم قضیه رو براش تعریف کردم (بابایی به قولی 27 سال 700 تا کارمند زیر دستش بودن و از قوانین کاری و حق و حقوقا کاملا آشناست و البته مشاور من و شوشو در این امر در حد خیلی بالا) که گفت نه اصلا همین الان برگرد سرکارت اولا نصف روزت به خاطر مسخره بازیای اونا گذشته می خوان برات روزانه حساب کنند! بعد هم چون امروز کارت خروج نمیزنی می تونند نامه بزنن به وزارت کار که ترک کار کرده بعد بیرونت کنند و هیچ حق و حقوقی بهت ندن برو سر کارت و تا آخر بمون بعدشم کارت بزن بیا بیرون گفتم اوکی ولی من چقدر ساده بودما . خلاصه برگشتم سر کارم نهارمو خوردم یه یک ساعتی هم یه صف صته بافیهای مدیر احمق گوش دادم در رابطه با ماس مالی کردن کارهای خودش بعدشم اومده میگه من با آقای ن صحبت کردم گفتن فعلا شما همینطوری به کارت ادامه بده بچه گیر اورده فعلا!!! برای خالی نبودن عریضه اون کلمه رو به کار برد. خلاصه این مدیر ما از اول سال اومده خون ما رو کرده تو شیشه اینقدر که مسخره بازی در میاره بد بخت خودش نمیدونه که دران نقشه میکشن خودشو بیرون کنن (طبق خبرهای موثقی که شنیده شد مدیر عامل هم از اوردن این اقای عین .... مونده توی گل خیال داره آخر سال یه جورایی دکش کنه) این مدیر مال سنش تقریبا بالاست مدرک نمی دوچی ارشد چی چی از دانشگاه شر   یف داره و چند سال هم مدیر کجا و کجا بوده . اما در واقع سالی یکبار مغزش خوب کار میکنه اونم به درد این میخوره که به عنوان مشاور مدیر بشینه توی اتاق وقتی مغرش کار  کرد اعلام کنه تا اگر شد فکر رو بررسی و پیاده سازی کنند.

5-      شب بعد از اون دعوا رفتم خونه شوشو هم نبود ماموریت اومده بود دیگه ! بعدشم منم دلم گفته بود حالم خوب نبود اینقدر گریه کردم که چرا منو بیرون نکردن که خدا میدونه.

6-      دیشب از شدت دلتنگی برای مامان جون یک ساعت تمام اینقدر گریه کردم با صدای بلند بلند که نفسم داشت بند میرفت البته شوشو هم به فاصله یک متر کمتر ازمن نشسته بود و لی چون میدونست من چمه و نمیتونه هیچ جوره ساکتم کنه کاری به کارم نداشت اینقدر گریه کردم تا آروم شدم (مامان جون گلم دلم برات یه ذره شده عزیزم قربونت بشم همه زندگیم)

7-      از دندون درد یک هفته است شب و روز ندارم بیچارم کرده هرکی هم می فهمه میگه باد وروجکته یعنی واقعا به خاطر همونه ؟ حدود یک ساعت پیش اومدم بنویسم چنان درد گرفت که نفسم بند رفت اینقدر خودم رو کوبیدم به زمینو در و دیروار و اینقدر موهامو از درد کشیدم که خدا میدونه البته یه لیدوکائین همیشه آماده هست که تا اینطوری میشم شوشویی اونو خالی میکنه توی دهنم که اولش کی عق زدنو مسخره بازی میشه تا کل فکم از شدت بی حسی میاد پایین بعدشم بعد از یک ساعت یه ذره آروم میشه البته خدا رو هزار مرتبه شکر که حداقل با این هم اروم میشه . تا تقریبا سی ساعت سی و هشت ساعت بعد که دوباره شرومیشه در واقع توی این سه هفته تقریبا 3 بار از این لیدو کائین استفاده کردم در واصل خودم هم زیاد دوست ندرام استفاده کنم چون اگر زیاد باشه اثرش رو از دست میده دیگه به حد وحشتناک که میرسه مجبورم . برای 5 شنبه که بر میگردم وقت دکتر گرفتم برم ببینیم چیکارش میکنه.

8-      راستی نی نی اوچولو 15 هفتشه و احسا میکنه توی 4 – 5 روز اخیر تکونهایی ازش حس کردم یعنی وقتی میگم اونایی که تجربه دارن تایید می کنند که همونه یه حرکت خیل کوچیک در حد زدن یکبار نبض که توی یه قسمت مشخصی از شکمم هست وقتی برای شوشو تعریف میکنم یا تکون که میخوره جیع میزن شوشو شوشو تکون خورد کلی حسودیش میشه میگه  بهت حسودیم میشه تو زودتر از من وجودش رو حس میکنی موجودیتش رو حس میکنی بعدشم گفته که انشالله به دنیا بیاد تا 9 ماه نمیذارم طرفش بیایی و دست بهش بزنی باید نه ماه هم به من بچسبه به تو نمیدمش.

خیلی حرف زدم میدونم خیلی حرف داشتم اما دیگه کاری نمیشه کرد چون خدا میدون همن دفعه بعدی که اپ کنم کیه حرفا می موند توی دلم می مردم.

پی نوشت: بازم ازتون می خوام 1- برای شادی روح مامان جون خوبم دعا کنید 2- برای نی نی هم خیلی دعا کنید.