یه نوشته سریع برای تخلیه روحی روانی

سلام سلام دوست جونیا

من اومدم یه جایی کار انجام بدم کارم زودتر تمام شد اینترنتم بود گفتم یه سلامی عرض کنم.

قربان همگی جناب مدیر جدید همچنان در حال پوست کنی پرسنل جیگره.

ماهم همچننان پوستمان کلفت داریم با هر سازی میزنه می رقصیم به قول یکی از همکارا یه بادکنک رو تا یه حدی میشه باد کرد بیشتر از اون میترکه  حالا اگر ما از اون محکماش نباشیم چیزی نمونده دیگه .

همه چیز خوبه عالی شوشو جانم خوبه می زنیم تو سر و کله هم شوخی می کنیم میگیم می خندیم دعوا می کنیم قهر میکنیم اما زود آشتی می کنیم :)

اینقدر با دلشوره نوشتم که نکنی کسی بیاد ضایع بشم نفهمیدم چی نوشتم

فهلا قربون همتون

بوستون

این ماله چند روزه پیشه نشد که آپ بشه

سلام سلام یه عالمه سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

وای خدای من قدر دلم برای اینجا تنگ شده بود!!!!!!!!!!!!! چقدر دور شدم از اینجا فکر نمی کردم تموم شدن کارم توی اون سایتی که بودم باعث بشه اینطوری از اینجا دور بشم !!!!!!!!!!! امام بازم اومدم بازم وای سمیرای گلم دلم برات تنگ شده بود یه ذره چقدر خوشحالم اون حرفایی که بهت زده بودم داره درست پیش میره چقدر خوشحالم که خوب شناخته بودمت و خوب تونستم راهنماییت کنم قربونت خواهر کوچولوی  من.

وای زری جون همسایه عزیزم ساقی جون یار و دوست هر روز من یادته هر روز برات کامنت می ذاشتم ؟ چقدر برای اون کامنت گذاشتنا دلم تنگ شده !!!!!!!!!!! شاذه گل با انو نی نی ناز و کچولوهای گل که داستاناش دلم و می بره. فاطی خاکی بی وفا شمارمو که داشتی یه اس ام اس می زدی ببینی چه کاره ام؟! الهی بگردم نازنین فاطمه گلم با مامان نیلوفر عسلش واااااااااااااااااای این خانوم خونه گل و کپلی نازشو که نگو البته یه بار دیدمتا خانومی دلم برای شما با این که دیدمتون تنگ شده یه ذره ببین یه ذره، افق عزیزم تمشک گلم،‌ ووووووووووو sh  عزیزم چقده نازی تو خانوم  یکتا خوشگله . خلاصه همه و همه چه روزایی بود خدای من چقدر خوب بوووووووود.

از خودم بگم چرا نیومدم؟! یه کم تنبلی یه کم از یه کم بیشتر یه کم هم مشغله کار خوب تا ساعت 5 که سرکار بودم بعدشم می رفتم رای تدریس کامپیوتر هفته ای سه روز جایی اینم گل تقریبا جدیدیه که برای خودم کاشتم تا میام خونه دیگه میشه ساعت 9:30 فکرشو کن تا شام درست کنم بخوریم و آماده بشم برای فردا دیگه چی می مونه؟! سه روز در هفته هم که کلاس زبانم که همچنان بود که اونم ساعت 9 شب میرسیدم خونه تازه برای علوم سیاسی پیام نور هم ثبت نام کردم اونم دست و پا شکسته دارم می خونم دیگه کارخونه و شوهر داری هم که د یگه خانومای گل می دونند چطوری وقت از آدم می گیره!!!!!

اما امروز دیگه نتونستم طاقت بیارم اومدم پیش چندتا از دوستا رفتم دلم خواست بنویسم تا دوباره برم پیش بقیه.

قسمت جالب ماجرا اینجاست که با این همه مشغله شدیدا هوس نی نی هم کردم هواس بدجوری افتاده توی کلم .

فقط مشکل من اینه که یکی رو پیدا کنم تا کل هفته برام نگهش داره بعد 5شنبه جمعه ها بیارش خونمون مهمونی دوباره با خودش ببرش چون اعصاب ندارم که ای بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا J

ای وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ما رو از قسمت برنامه نویسی جدا کردن بعدشم یه مدیر جدید برامون اوردن بعد ترشم این مدیره برامون مدیر انتخاب کرده از بین خودمون یعنی ما رو گروه گروه کرده بعد سرگروه گذاشته بعد تر ترشم حالا این میگه این کارو کن ، اون یکی میگه نه اون یکی کار کن، این میگه برو توی این سایت ، اون میگه نه چرا این سایت برو اون سایت ای خداااااااااااااااااااااا نه به اون که اون موقع مدیرمون که داشتیم اینقدر سرش شلوغ بود که ما عینهو یتیما از اول صبح برا خودمون راه می افتادیم تصمیم میگرفتیم نه به اینکه الان دوتادوتا مدیر داریم نمی دونیم حرف کدوم یکی رو گوش کنیم؟!!!!!!!!!!!!

تازه این مدیر بزرگه نمی دونم در مورد من چی شنیده ؟! اومده ازمن زهر چشم بگیره چند دفعه خواست بزنه توی برجکم منم که زبونم درااااااااااااااااااااااااااااااز جواب میدم ای واااااااااااااااااای آخرشم برای این زبون درازی به زودی میگن خانوم ح تو هرچی هم که کارت عالی گمشو برو بیرون زبونت زیادی درازه ...

تازشم سر بستن قرار داد یکی دوهفته پیش با مدیر اداریمون حرفم شد بی ادب برگشته میگه از این 60 تا آدم همه صفته امضا کردن بدون اینکه بگن چرا؟! بعد تو داری میگی این چیه؟ برای چی؟ خداییش کم مونده بود خفم کنه برگشته میگه فلانی و فلانی و فلانی بدون حرفی امضا کردن بهش میگم به من نگو این حرفا رو اولین نفر که بدون حرفی امضا کرد آقای ع (شوشو جان) امضا کرد پس فکر نکن از هیچی خبر ندارم بعدشم آقای فلانی و فلانی سهامدارن شرکت برای خودشونه شما هم به من سهام بدین نصف شرکت و بدین به من منم براتون 400 میلیون صفته امضا می کنم خلاصهههههههههههههههههههههههههههههههه سرتونو درد نیارم آخرشم میگه خانوم این برای اینکه شما بترسین بلند نشین برین یه شرکت دیگه دست ما رو بذارین تو حنا منم صفته ها رو گرفتم تو چشمش نگاه کردم با نفرت تمام از این حرفش گفتم آقای ا من از این کاغذا نمی ترسم من از خدا می ترسم من وجدان کاری دارم بعدشم بعد از 2 ساعت کلانجار رفتن با خودم امضاش کردم فقط خاک بر سر این بچه های بیق شرکت که بدون اینکه بگن آخه آقا اینو توی یه بنده قرار داد بیار حداقل بفهمن این صفته رو برای چی دارم بهتون میدم یا توی صفته بنویسم نه گفتن هیچ کدوما نگفتن اما آخرش برگشتن بهم میگن قربون دهنت خوب شد گفتی حداقل فکر نکنن ما خریم نمی فهمیم تورو خدا می بینین ؟!!!!!!!!!!

اوکی بسته دیگه زیادی حرف زدم بقیش باشه برای بعد ...

فداتون فهلا بایتون