خسته شدم دیگه تو رو خدا...............

نارا حتم عصبانیم نمی دونم دیگه نمی تونم روی حرفات و قولات حساب کنم دیگه باید حرفی که می زنی رو بشنوم و نشنیده بگیرم دیگه نمی تونم به خودم این اطمینان رو بدم که برنامه ای که امروز برای بعد از ظهر ریختیم عملی خواهد شد باید منتظر یه چیزی به غیر از حرفهایی که زدی باشم نمی تونم دیگه نمی تونم هیچ حسابی روی حرفات باز کنم هیچی هیچی هیچی هیی احساس می کنم باری به هر جهت شدم چون نه اختیاری از خودم دارم که برنامه ای برای روزهای آینده ام داشته باشم و نه می تونم روی حرفای تو برنامه هات هیچ برنامه ریزی کنم و هیچ حسابی باز کنم به نظر تو من چکار باید بکنم؟ چرا تا باهات حرف میزنم تا گله می کنم وسط حرفم بر میگردی میگی من دوست دارم عاشقتم اما تو نه؟ چرا وسط بحث و صحبت این چیزا رو وسط میکشی چرا اینقدر بی توجهی به قولهایی که می دی ؟ چرا سعی می کنی تا خودت رو با دوست دارم عاشقتم توجیح کنی؟ به خدا توی این سه هفته که این پرو‍ژه رو گرفتین دارم دق می کنم شبا که تا ساعت 11 – 11:30 شرکتی 5شنبه جمعه هم که میری به خدا زده به سرم برای اینکه بیشتر پیشت باشیم منم بیام شرکت بشینم پیشت اونجا غذا درست کنم باهم بخوریم باهم حرف بزنیم تو رو خدا خسته شدم بسته دیگه تمومش کن من نه ازت پولمی خوام نه هیچی تورو خدا به این وضعیت عادت نکن بذار همون زندگی که داشتیم رو داشته باشیم این عشق و دوست داشتنی که توی سه هفته روی هم 24 ساعت هم پیش هم نبودیم به چه درد می خوره؟!!!!!!!!!!!
تورو به هرکی دوست داری نذارکار بینمون فاصله بندازه .
احساس می کنم احساسم داره کم رنگ میشه انگیزم بی روح شده دیگه وقتی از سر کار بر میگردم سعی نمی کنم با سرعت هرچه تمام تر کارهام رو بکنم تا اینکه قبل از اینکه تو میایی تمیز و مرتب باشم غذا آماده باشه و.............
آره الان هم لج کردم زنگ زدم بهت گفتم قراری که گذاشته بودیم برای اینکه بریم بیرون بگردیم بعد هم شام بخوریم و برگردیم رو می خوام کنسل کنم چون قرار بود ساعت 4 راه بیفتی بیایی اما هنوز با اینکه از 5 گذشته توی شرکتی اینم از اون دسته چیزایی که میگم برنامه ریزی می کنی و فراموشش میکنی؟ آره لج کردم با وجود اینکه گفتی آماده باشم تا میرسی باهم بریم اما نخواهیم رفت چون با این وجود حوصله ندارم اگر هم بریم بهانه گیری می کنم اذیت می کنم هم به تو زهر میشه هم اعصاب خودم بیشتر بهم می ریزه پس اصلا علاقه ای به اینکه منو ببری بگردونی و بهم شام بدی با این وضعیت ندارم.
همین همین همین

اینم از من اینم از بهم ریختگی من توی این سه هفته بابا خسته شدم این همه کار این همه زحمت میکشی برای کی؟ آخه برای کسی که قرار نیست اضافه کاری بعد از 10و جمعه هات رو فوقالعاده اضافه کاری حساب کنه؟!!!!!!!!! بسته دیگه اصلا من نخوام تو بری و اینهمه با یستی سر کار و اضافه کاری به کی باید بگم؟ تازه تا زنگ می زنم بچه ها گوشی رو بر می دارن میگن می خوای دعواش کنی؟ تازه میگن زن زلیلی ؟ ای بابا اینم از همکارای محترم من و تو !!!!!!!!!!!!!!!!!!


\پی نوشت : این خل و چل بازیای من و زیاد جدی نگیرین قاط می زنم سر این شوشوی بدبخت خالی می کنم .
خوب به من چهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه مامااااااااااااان
نظرات 22 + ارسال نظر

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.iranmaxim.blogsky.com
ثبت نام در جایزه 800 دلاری و 3000 دلاری
http://www.clickwoman.blogsky.com
زنان کلیکی
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع

/// شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:44 ق.ظ

خوب می شی

مستانه شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:06 ق.ظ http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام تارا جونممممممممممممممم.
بوسسسسسسسسسسسسسسس.
خانومی منم خیلی دلم واست تنگیده بود عزیزم.
منم یه مدت زیاد نت نمی اومدم. ولی به یادت بودم.
ازت ممنونم که تو هم به یادمی گلم.
بوسسسسسسسسسسسسسسسس.

افق شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ق.ظ http://fhoseini.persianblog.ir

سلام
خوب خانمی نزدیک عیده ... یکم طاقت بیار صبر داشته باش تموم می شه ...
با دوستات خودتو سرگرم کن
من که چهارشنبه تا ساعت ۹ شب سینما بودم با دوستام خیلی خوب بود کلا روحیم عوض شد.
(اما جمعه خرابش کرد چون از صبح تا شب تنها بودم)
بابای

نازی شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://nazi08.persianblog.ir/

خب اون طفلک هم به خاطر تو این همه زحمت میکشه دیگه.اذیتش نکن.

نوشا شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:24 ب.ظ http://mannosha.persianblog.ir

سلام
حرص نخور
ایشالا درست میشه
آخه مردا نمی تونن به جند تا چیز با هم فکر کنن
همین آقای مهربون وقتی یه پروژه داره اصلا منو یادش میره
هی باید یادش بندازم
تازه تا وقتی کارش اونجوری که میخواد انجام نشه به حالت عادی بر نمیگرده ...
چرا انقدر دیر به دیر آپ میکنی؟
بوووووووووووووووس

ساقی یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ق.ظ http://kolbekoochik.blogfa.com

خوب بیچاره کار داره دیگه
یه کم تحمل داشته باش تموم میشه . مگه همیشه میخواد همین وضع باشه ؟ خوبه که خودت میگی یه پروژه اس تموم میشه
یکی باید بیاد اینارو به خودم بگه ها .......

گلی روزانه های ما یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:49 ب.ظ

می خواستم بگن تارا خانوم قاط زدی حواست نیس همینجوری میگی میری! که دیدم خودت در آخر اقرار کردی!!
خوب پیش میاد دیگه!عب نداره!بعضی وقتا آدم جوری گیر رودروایسی کاری می افته که خوب سختشه!
آهان! ببین من فکر می کنم بهت دروغ میگه!اون رفته زن گرفته! ببین کی گفتم!من الان گوی خودم رو نگاه کردم.آههههههان ببین الان با زن دومشه! تارا همه چی تموم شد!
وااااااای اکس مواد مخدر وااااااااااای تاراااااااااااا
خوب می رسیم به پیشنهادات سازنده :
۱- قهر و دعوا با صدای بلند و یک ماه خانه مامان رفتن!
۲-پیدا کردن دعانویس یا جادوگر یا فالگیر خوب یا هرسه و استفاده از محضر ایشان!
۳-غافلگیر نمودن و کتک زدن شوی محترم!
۴-جاگذاشتن کلید خانه!چه بی ربط!خواستم طعنه بزنم!
راستی تارا می بینی چه باشخصیت شدم!خدایی پیشنهاداتم همه اش بوی کلاس و مرام و شخصیت میده!!!
همه اش خواستم یه لبخندی بزنی!موفق شدم؟

مامان نازنین یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ب.ظ http://niniemaman.blogfa.com

سلام عزیزم . کلی دلم برات تنگ شده بود . راستی چرا نظرتو خصوصی گذاشتی ؟ نتونستم تائیدش کنم .
مطمئنم این حالاتت موقت و زود گذره . مگه نه ؟

سمیه مامان ایلیا یکشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ب.ظ http://somy1359.persianblog.ir

عزیزم آخر ساله به خدا سر همه شلوغه . یه خورده کمتر به این قضیه فکر کن و با صبر و حوصله بگذرونش تا بشه سال دیگه مطمئن باش اینطوری نمی مونه .
دل من و اون بغلیم هم خیلی برات تنگیده . یه سر بیا این ورا خانومی

امیر.... دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:49 ق.ظ http://kafe-dast.blogfa.com

چی بگم ؟؟ واقعا موندم یه دفه...

مستانه دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:35 ق.ظ http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام تارا جونییییییییییییییی.
می دونم که همه این حرفا به قول خودت... مهم نیست. گاهی وقتا پیش می آد. ایشالا آقای شووهری هم کارش رو کمتر کنه تا تارایی ما ناراحت نباشه.
غمگین نبینمت آآآآآآآآآآآآآآآآآ.
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

گیلاس دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ب.ظ

اوه!!!!
ما خارشوووور به این بداخلاقی نمیخوایم! البته بلا نسبت شووما!!!
خانومی انقدر بی تابی نکن!
به نتیجش فکر کن!!!
ولی اگه بری شرکت غذا درست کنی هم بد نیستا!!!! یه نونی هم در میاری! کمک خرج خانوادهمیشی
خدا خیرت بده مادر!
بووووووووس

بنفشه دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.banafshi.blogfa.com

تارا جون ناراحت نباش عزیزم...این چیزا زود می گذره...اونم داره برای زندگیتون زحمت می کشه...سعی کن اون لحظه هایی رو که پیش همین هرچند هم کوتاه باشن خوش بگذرونی.

sh.kh سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:33 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

Eshkal nadare doost joon, hame mesle hamim..Manam laghal 2 mahi ye bar monfajer misham!!

ماریا سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:50 ق.ظ http://negahekhodemani.blogfa.com/

آخ که از بدقولی بیزارم...منم اگه باهام یه ساعتی قرار بزاره بعد بفهممهنوز حرکت نکرده خل میشم...
اصلا چرا ما همیشه در دسترسیم و داریم دنبال اونا می دویم؟

یه دل خاکی با کلی پاکی سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام تاراییی...
خانمی چی شده؟؟!!!
آخه چرا؟؟!!!
خودتو ناراحت نکن این روزا همه درگیرن...مشکل ماها اینه که همه کارامونو میزاریم واسه آخر سال و هم رو با هم در یک زمان انجام میدیم...
این ناراحتیا واسه همه هست...یکمی راه بیا عید نزدیکه...صبر داشته باش...
تو که صبور بودی...

گلبو سه‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.golboo.persianblog.ir

خوشگل خانم . . امیدوارم الان دیگه اروم شده باشی
(:

افق شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 ق.ظ http://fhoseini.persianblog.ir

وااااااااااااااااااااااای.
چقدر بعضی ها تنبل شدن.!!!
خداکنه همیشه وقت برای کارهای خیر داشته باشی.

امیر شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 04:20 ب.ظ http://melodik.blogfa.com

-----------------------------عیدت مبارک

[ بدون نام ] جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ق.ظ

ریحانه چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ب.ظ

سلام خیلی قشنگ وی نویسی من تو عید با ویلاگت آشنا شدم چرا ۳ ماهه آپ نکردی نگرانتم
کسی شماره موبایل تارا رو نداره باهاش تماس بگیره ببینه چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

سلام عزیزم
ممنونم از لطفت
شرمنده ام از مشغله زیادیه چند روز ژیشم اومدم آپ کنم نشد .
ببخشد نگرانت شدم .
قرررررررررررررررررربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد