-
دندون شکسته دارییییییییییییییم
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 10:46
سلام سلام دوست جونیام دلم براتون تنگ شده بوووووووووووووووووووووووووووووود.(اون عکسه که از دل تنگی غش می کنه) ۱- اول ببخشید دیر شد آخه این هفته خیلی سرم شلوغ بود خیلی . ۲- فاطی جون ممنون گلم از پیشنهادت خوب شد قالبم؟ به نظر خودم بد نشده.(اون عکسه که داره ذوق مرگ میشه) ۳- اه اه اه اینجا دیگه چیه؟ بعضی از کارمندای اینجا...
-
بازم دلم گرفته!!!!!!!!
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 13:16
سلام خوبین؟ خوبم خدا رو شکر. ۱- خیلی به اینجا عادت کردم توی شرکت که هستم همش بازه تا دلم میگیره یا اتفاقی میفته می نویسم خوب یه دفترچه خاطراته یه روز شماره برای من برای شوهرم برای خانواه آیندم برای اینکه یه روزی روزگاری برگردیمو آرشیو اینجا رو بخونیمو ببینیم چی بودیم چی شدیم؟!!!!!!!! اما خیلی ناراحتم از خودم از اینجا...
-
من دوشیزه مکرمه هستم وقتی؟!!!!!!!!
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 14:48
نمی دونم چی بگم!!!! فقط میگم بخونین شاید یه واقعیت در تمام دنیا . برام جالبه بدونم چنین چیزهایی در مورد آقایون هم هست یانه؟!!!!!!! بخونین: من «دوشیزه مکرمه» هستم، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود. من «مرحومه مغفوره» هستم، وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالاً هیچ خوابی...
-
ماجرای ماشین لباسشویی
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 17:09
۱-ای لعنت برمن ای لعنت, ای خداااااااااااااااااااااااا اون موقعی که عقل میدادی من کجا بودددددددددم؟(آدمکه که دستاشو گرفته بالا داد میزنه) ۲-آخه یکی بیاد به من بگه آخه اخمخ تو چته ماه رمضون تمام شد جو گیر شدیا چرا نرفتی ناهار بخوری؟ هان؟ الان که دارم مینوبسم دستام داره روی کی برد بندری میزنه ای خداااااااااااااااااااا به...
-
نمی دونم بچه رو بزنم؟ نمی دونم خودمو بزنم؟ نمی دونم اچه بگیرم؟
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 11:42
سلاااااااااااااااااام خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ خدا رو شکر.(یه دسته گل) ۱- اول از همه طاعاتتون قبول باشه پیشا پیش عیدتون مبارک.(قلب) ۲- تو رو خدا دعا کنید عید شنبه بیفته خدا یا خودت کمک کن ماهو نبینن خدایا ماهو نگه دار خودشو نشون نده(او شکلکه که دستاشو گرفته به هم داره ملتمسانه نگاه می کنه) ۳- الان دلم پیتزا می خواد با...
-
اینم از لواسون رفتن ما
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 12:05
سیلام سیلااااااااااااااااااااااااااااااام خوبین شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوس گلیااااااااام(قلب) ۱- من طبق معمول خوابالویم(اون عکسه هست که سرش رو متکاست) اما مهم نیست خوشبختانه انرژی دارم . ۲- ما سحر بیدار نشدیم خیلی هم خوب بود امااااااااااااااااااا یه رسوایی پیش اومد وااااای یعنی شما می گین من آبروی خودمو ببرم بگم؟ واقعا بگم؟...
-
وقایع الاتفاقیه این چند وقت
شنبه 14 مهرماه سال 1386 11:55
الان انگار کنید که اجزا و احشام دل من دارن دنبال هم میکنن همدیگرو بخورن نمیدونین چه مسخره بازی ران انداختن دارم کف می کنم خداااااااااااااااااااایش گرسنگیم مردم. واااااااااااااااای چخده خوب بود این شبا خیلی براتون دعا کردم یه شب که خونه مامان شوهری بودم شب ۱۹ تا ساعت ۳ احیا داشتیم یه شبشم که خونه یکی از دوستان هم نیمچه...
-
لیله القدر
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 12:42
تشه ام این رمضان تشه تر از هر رمضانی شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی لیله القدر عزیز است بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی تو که آ هسته می خوانی قنوت گریه هایت را میان ربنای سبز دستانت دعایم کن که محتاج دعای جماله یارانم دوستای گلم طاعاتتون قبول باشه خیلی التماس دعا دارم . این روزا حال و هوام یه...
-
یه بازی قشنگ
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 13:44
واااااااااااااااای دوست جونیام بازم به یه بازی قشنگ از طرف مرمر جونم دعوت شدم. بازی می کنیم: ۱- خودمو معرفی کنم: تارا هستم البته اسم اصلیم نیست اینم اولین باره که دارم میگم. متولد ۳۰/۱۰/۶۳ . توی یه خانواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم مادرم مشاور دبیرستانه برادرم یک سال از من کوچکتره و دانشجو خیلی هم به هم وابسته ایم البته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 14:53
سلام خوبین ؟ طاعاتتون قبول باشه. منم خوبم .چی؟ خبری ازم نیست؟ نه هستم اما گرسنگی امونمو بریده دیده دارم کم میارم. نه بابا شوخی کردم عمرا کم بیارم اما خوب ساعتایی که شرکتم واقعا تقریبا خسته میشم(خداییش حال کردین با جمله؟ هرکس مشکل دستوری زبان فارسی داشت در خدمتیم.) می نویسیم: ۱- من خوبم شوشو هم خوبه. ۲- گفتم زدیم به...
-
وقتی تارا قاطی کرد!!!!!
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 12:44
نمی دونم چرا اینطوری شدم باز دلم گرفته یه عالمه گریه دارم یه عالمه غم ریخته تو دلم حالا از کجا؟؟؟!!! نمی دونم . برداشتم مثلا ابرومو مرتب کنم زدم داغونش کردم، حالم از ابروم بهم میخوره از خودم توقع نداشتم اینطوری گند بزنم ( من ۳ بار بیشتر آرایشگاه نرفتم برای ابرو توی این ۲ سال یکی برای نامزدی اون موقعی که خانواده شوهر...
-
ای وااااااااااای باز عنوان یادم رفت
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 13:09
خیلی خوابالو شدمُ خیلی بد شدم امروز که از صبح چشمام باز نشد. شبا که تا ساعت ۲ بیداریم ساعت یکربع به ۴ باز بیدار میشم برای افطار(منظورم سحره زیاد جدی نگیرین از یه آدم خوابآلوی گیج الو چه توقعی دارین ها؟ نه بگو دیگه ها؟) مسلما تا ساعت ۵ هم خوابم نمی بره شایدم دیر تر ساعت ۷ هم باید دوباره بیدار شم برای آماده شدن ور فتن...
-
ای وای بازم ..........
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 14:43
بسیاااااااااااااااااااااااااار بسی خورسندیم رمضان شد بالاخره به قول یکی از این آقایون همکار ما که بنده خدا به خیال اینکه رمضان نیست روزه نگرفته بود توی شبش ندیدن چطوری توی روز تارش دیدن؟؟!!!!!!!!!!!۱ به هر حال ما که سحر بلندشیم اهل بیت روهم بیداراندیموووووووووووو سحرانه ای نوش جان کردیم اما همچنان همانند رسم هر ساله...
-
شهری که همه دزد بودن!!!!!!!!
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 12:35
سرزمینی بود که همه ی مردمش دزد بودند. شب ها هر کسی شاکلید و چراغ دستی دزدانش را بر می داشت و می رفت به دزدی خانه ی همسایه اش. در سپیده ی سحر باز می گشت، به این انتظار که خانه ی خودش هم غارت شده باشد. و چنین بود که رابطه ی همه با هم خوب بود و کسی هم از قاعده نافرمانی نمی کرد. این از آن می دزدید و آن از دیگری و همین طور...
-
ماه قشنگ مهمونی
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1386 15:54
وااااااااااای داره ماه رمضون میرسه،دیگه داریم جدی جدی به یه مهمونی دعوت می شیم،یه مهمونی خیلی عالی ،یه مهمونی که یک ماه هست و روزای آخرش وقتی داره تموم میشه عزا می گیرم که برای مهمونی بعدی باید یک سااااااااااال انتظار بکشم . الان هم که دو روز بیشتر نمونده البته فردا که پیشوازه . واااااااااای خدایا چقدر خوشحالم دلم پر...
-
عشقولانه قسمت آخر
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 11:11
تا اینجایی گفتم که قرار شد برای آزمایش خون بریم آزمایشگاه, هر دو خانواده ها از اومدن امتناع کردن گفتن خودتون 2تا برین، ساعت 7 صبح ایستگاه مجلس قرار گذاشتیم هوا سرد بود، نم نم بارون می بارید، طبق معمول همیشه یه یک ربعی دیر رسیدم جوجه منتظر بود، رفتیم آزمایش دادیم بعد هم توی راه هر چی دستمون رسید خوردیم، از آب میوه بگیر...
-
ماجراهای ماه عسلی
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 10:41
سلام ببخشید دیر اومدم، آخه از اون موقعی که برگشتم اصلا هس هیچی رو ندارم ،پشتم باد خورده تنبل شدم دیرزوز که اصلا حوصله شرکت و نداشتم دلم می خواست بذارم برم خونه خیلی خسته شده بودم یعنی فلاکت بار ترین روزی که توی دوران کاریم داشتم دیروز بود، آخه یعنی چی؟ یکی به من بگه یعنی چی؟ بعد از ۵ روز تعطیلیو مسافرت بیایی عین هو...
-
عید میلاد آقامون مبارک
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 15:35
از غم حجر مکن ناله و فریاد که دوش زدهام فالی و فریادرسی میآید چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه اشکها به سینه ها رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام دوباره...
-
ماه عسل
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 14:26
سلااااااااااااااام عید همگی مبارک. آخر بعد از یک سال و بعد از رفتن به مسافرتهای مختلف ایلی طایفه ای بالاخره بنده و آقای جوجه به ماه عسل می رویممااااااااااان اییییییییییی ول همچینی این مسافرته پرید وسط گفت منو بیایین که هنوز هم داریم خودمون نیشگون می گیریم و چشمانمان را می مالونیم که آیا واقعا من و جوجه قرار هست دو...
-
عید میلاد آقامون مبارک
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 13:33
یا مهدی ظهورت را منتظریم از غم حجر مکن ناله و فریاد که دوش زدهام فالی و فریادرسی میآید چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه اشکها به سینه ها رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم نه ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را...
-
ای ول دم دولت گرم
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 12:03
سلااااااااااااااام الان ما از خوشحالی سر از پا نمی شناسیم . با دممان گردو می شکنیم واااااااااااااااای می دونین چه اتفاقی افتاده؟ ایول دم این دولت گرم پنجشنبه تعطیلیییییییییییییییییییییییییییم . از هفته پیش داشتم می گفتم چی می شد پنجشنبه هم تعطیل بود؟ من تعطیلی می خوام خداییش اینقدر سعی کردم برای این ریاست ج م ه و ر...
-
گیس بریده و یه عالمه غم دل
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 15:10
نمی دونم ...................................... نمی دونم چی بگم؟!!! خیلی قشنگ بود، خیلی غم داشت ،خیلی دلگیر بود، خیلی جای فکر داشت، حتما گیس بریده رو دیدین نمی دونم زمانی که فیلم رو تماشا می کردید چه حسی داشتید؟ چی توی ذهنتون می گذشت؟ نمی دونم نصبت به فیلم چه نگاهی داشتید؟ گذشته از بازیگرهایی که فوق العاده کار کردند...
-
قالب ،مهمونی، همه چی
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 11:52
سلاااااااااااام دوست جونیام من الان خوابم میاد خیلی هم کلافه ایم ای خدا چیکار کنم؟ من خونموووووووون میخوام. من خواب می خواااااااااام . من تختمو می خوااااااااااام تازشم صبح ۱۵ دقیقه دیر رسیدم یعنی یه نیم ساعتی بیشتر مثلا خوابیدم . تازشم شب مهمونی دعوتیم یه جای تازه تا حالا نرفتم صاحب خونه رو هم ۳ بار بیشتر ندیدم : ۱ -...
-
همه مطالبنم پرید و فیلم ترسناک
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 14:08
من چیکاااااااااااااااار کنننننننننننننم من یه عالمه قسمت آخر عشقولانه نوشتم کلی ادیت کردم خدایاااااااااااااا من گریه دارم به اندازه ۳ صفحه شد ای بابا این قسمت آخر عشقولانه هم دقوند ما رو حالا بذارین عصبانیتم بخوابه بعد تکرارش می کنم باشههههههههههه؟ راستی گفته بودم جنبه فیلم ترسناک ندارم حالا دارم جنبه ام رو تقویت می...
-
عروسیییییییییییییییییییییییی
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1386 11:01
وووووووووووووووووووای سلام دوست جونیام خوبییییییییییییین؟ میدونین امروز چهههههههه خبره؟ عروسی عروسی عروسیشون مبارک مبارک مبارک عروسیشون مبارک خوشبخت بشن الهی امروز عروسیه مرمر جون و آقا فرزاد انشالله که خوشبخت باشی مرمر گلم . خداییش این دنیای مجازی عجب دنیایی هستا ؟ فکر نمی کردم اینقدر عزیزی که توی این دنیای مجازی...
-
عمو سبزی فروش بببببببببببله
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 16:51
سلاااااااااااام دوست گوگولیااااااااااااااام واااااااایی اول خیلی خوشحالم به خاطر شاذه جون از دیروز که اون پست و گذاشته بود دقیده بودم خدا رو شکر بخیر گذشت برگشت خدارو شکر شاذه جون ببین دیگه از این پستا توی وب تو من چیییییییییییییییییی داداش؟ نبینم . واااااااااااای دوست جونیام ۲ روز دیگه بیشتر تا عروسی عروس...
-
گزارش این چند روزه
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 15:01
سلاااااااااااااااااام ای بابا دوست جونیام این آقای خواستوگاره بووود اینم شده برای ما یه سریال چندروز پیش هی زنگ زد هی جواب ندادم بعد هی زنگ زد هی فقط گوشی رو باز کردم هی حرف نزدم هی گفت الو؟ الو؟ الوووو؟ (با لجه اون آقاهه بخونین) بعد قطع می کرد بعد آخرش که برای آخرین بار هی زنگ زد از اونجا که هی جوجه بازم رفته بود جای...
-
یه هدیه به یاد موندنی
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 14:01
اینم هدیه شاذه جونم به مناسبت سالگرد ازدواجما واااااااااای شاذه جون عالی بود .
-
سالگرد ازدواج
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 12:09
سلام امروز سالگرد ازدواجمونهههههههههههه واااااااااایی پارسال این موقع میدونی چه حالی داشتیم ؟ از دیشب تا حالا همش توی پارسال سیر میکنم الان داشتم آماده میشدم برم آرایشگاه بعد هم باغ برای عکس و فیلم بعد هم تالار من عروس پارسال همین امروزم. همش اون آرایش اون لباس عروس اون حرکات اون لبخندها همون نگرانی ها جلوی چشممه ....
-
قسمت ششم ماجراهای تارا و جوجه
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 11:08
و اما عشقولانه خوب دیگه از بابت اون خواستگار هم آرامش یافتیم اما جوجه هنوز نگران بود خیلی اذیت می شد تا حدی که قلب دردو معده دردو .. گرفته بود سعی میکردم آورمش کنم اما می گفت من تا کی تورو می تونم نگه دارم اینطوری نمیشه تقریبا یک هفته گذشته بود یکی از دوست ای گلم زنگ زد برای چندمین بار می خواست که اجازه بدم تا تماس...