این ماله چند روزه پیشه نشد که آپ بشه

سلام سلام یه عالمه سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

وای خدای من قدر دلم برای اینجا تنگ شده بود!!!!!!!!!!!!! چقدر دور شدم از اینجا فکر نمی کردم تموم شدن کارم توی اون سایتی که بودم باعث بشه اینطوری از اینجا دور بشم !!!!!!!!!!! امام بازم اومدم بازم وای سمیرای گلم دلم برات تنگ شده بود یه ذره چقدر خوشحالم اون حرفایی که بهت زده بودم داره درست پیش میره چقدر خوشحالم که خوب شناخته بودمت و خوب تونستم راهنماییت کنم قربونت خواهر کوچولوی  من.

وای زری جون همسایه عزیزم ساقی جون یار و دوست هر روز من یادته هر روز برات کامنت می ذاشتم ؟ چقدر برای اون کامنت گذاشتنا دلم تنگ شده !!!!!!!!!!! شاذه گل با انو نی نی ناز و کچولوهای گل که داستاناش دلم و می بره. فاطی خاکی بی وفا شمارمو که داشتی یه اس ام اس می زدی ببینی چه کاره ام؟! الهی بگردم نازنین فاطمه گلم با مامان نیلوفر عسلش واااااااااااااااااای این خانوم خونه گل و کپلی نازشو که نگو البته یه بار دیدمتا خانومی دلم برای شما با این که دیدمتون تنگ شده یه ذره ببین یه ذره، افق عزیزم تمشک گلم،‌ ووووووووووو sh  عزیزم چقده نازی تو خانوم  یکتا خوشگله . خلاصه همه و همه چه روزایی بود خدای من چقدر خوب بوووووووود.

از خودم بگم چرا نیومدم؟! یه کم تنبلی یه کم از یه کم بیشتر یه کم هم مشغله کار خوب تا ساعت 5 که سرکار بودم بعدشم می رفتم رای تدریس کامپیوتر هفته ای سه روز جایی اینم گل تقریبا جدیدیه که برای خودم کاشتم تا میام خونه دیگه میشه ساعت 9:30 فکرشو کن تا شام درست کنم بخوریم و آماده بشم برای فردا دیگه چی می مونه؟! سه روز در هفته هم که کلاس زبانم که همچنان بود که اونم ساعت 9 شب میرسیدم خونه تازه برای علوم سیاسی پیام نور هم ثبت نام کردم اونم دست و پا شکسته دارم می خونم دیگه کارخونه و شوهر داری هم که د یگه خانومای گل می دونند چطوری وقت از آدم می گیره!!!!!

اما امروز دیگه نتونستم طاقت بیارم اومدم پیش چندتا از دوستا رفتم دلم خواست بنویسم تا دوباره برم پیش بقیه.

قسمت جالب ماجرا اینجاست که با این همه مشغله شدیدا هوس نی نی هم کردم هواس بدجوری افتاده توی کلم .

فقط مشکل من اینه که یکی رو پیدا کنم تا کل هفته برام نگهش داره بعد 5شنبه جمعه ها بیارش خونمون مهمونی دوباره با خودش ببرش چون اعصاب ندارم که ای بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا J

ای وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ما رو از قسمت برنامه نویسی جدا کردن بعدشم یه مدیر جدید برامون اوردن بعد ترشم این مدیره برامون مدیر انتخاب کرده از بین خودمون یعنی ما رو گروه گروه کرده بعد سرگروه گذاشته بعد تر ترشم حالا این میگه این کارو کن ، اون یکی میگه نه اون یکی کار کن، این میگه برو توی این سایت ، اون میگه نه چرا این سایت برو اون سایت ای خداااااااااااااااااااااا نه به اون که اون موقع مدیرمون که داشتیم اینقدر سرش شلوغ بود که ما عینهو یتیما از اول صبح برا خودمون راه می افتادیم تصمیم میگرفتیم نه به اینکه الان دوتادوتا مدیر داریم نمی دونیم حرف کدوم یکی رو گوش کنیم؟!!!!!!!!!!!!

تازه این مدیر بزرگه نمی دونم در مورد من چی شنیده ؟! اومده ازمن زهر چشم بگیره چند دفعه خواست بزنه توی برجکم منم که زبونم درااااااااااااااااااااااااااااااز جواب میدم ای واااااااااااااااااای آخرشم برای این زبون درازی به زودی میگن خانوم ح تو هرچی هم که کارت عالی گمشو برو بیرون زبونت زیادی درازه ...

تازشم سر بستن قرار داد یکی دوهفته پیش با مدیر اداریمون حرفم شد بی ادب برگشته میگه از این 60 تا آدم همه صفته امضا کردن بدون اینکه بگن چرا؟! بعد تو داری میگی این چیه؟ برای چی؟ خداییش کم مونده بود خفم کنه برگشته میگه فلانی و فلانی و فلانی بدون حرفی امضا کردن بهش میگم به من نگو این حرفا رو اولین نفر که بدون حرفی امضا کرد آقای ع (شوشو جان) امضا کرد پس فکر نکن از هیچی خبر ندارم بعدشم آقای فلانی و فلانی سهامدارن شرکت برای خودشونه شما هم به من سهام بدین نصف شرکت و بدین به من منم براتون 400 میلیون صفته امضا می کنم خلاصهههههههههههههههههههههههههههههههه سرتونو درد نیارم آخرشم میگه خانوم این برای اینکه شما بترسین بلند نشین برین یه شرکت دیگه دست ما رو بذارین تو حنا منم صفته ها رو گرفتم تو چشمش نگاه کردم با نفرت تمام از این حرفش گفتم آقای ا من از این کاغذا نمی ترسم من از خدا می ترسم من وجدان کاری دارم بعدشم بعد از 2 ساعت کلانجار رفتن با خودم امضاش کردم فقط خاک بر سر این بچه های بیق شرکت که بدون اینکه بگن آخه آقا اینو توی یه بنده قرار داد بیار حداقل بفهمن این صفته رو برای چی دارم بهتون میدم یا توی صفته بنویسم نه گفتن هیچ کدوما نگفتن اما آخرش برگشتن بهم میگن قربون دهنت خوب شد گفتی حداقل فکر نکنن ما خریم نمی فهمیم تورو خدا می بینین ؟!!!!!!!!!!

اوکی بسته دیگه زیادی حرف زدم بقیش باشه برای بعد ...

فداتون فهلا بایتون

 

نظرات 9 + ارسال نظر
کدصفحه خانگی بدون اجازه+داتکام رای جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.33Ir.Com

سلام
اگر میخواهید این امکانات را رایگان داشته باشید

1- صفحه خانگی _HomePage_شدن خودکار >بدون اجازه< صفحه وبلاگ شما در مرورگر های بازدیدکنندگان

2- عوض کردن نام وبلاگ خود به نام کوتاه و دلخواه با پسوند داتکام
33IR.Com.نام وبلاگ خود.Www

3- امکان معرفی وبلاگ شما توسط بازدید کننده ها به یکدیگر

4-نمایش آمار وبلاگ شما از قسمت کنترل پنل سایت
برای این کار
به سایت

WWW.33IR.Com
بروید و یک نام کوتاه در صفحه اول انتخاب کرده و در صفحه بعد فرم را پر کرده و آدرس وبلاگ خود را صحیح وارد کنید و مراحل را تا آخر بروید

مثال
Http://Www.amoozeshejava2008.Blogfa.Com
تبدیل به
Http://Www.java.33Ir.Com
+
امکانات بالا
*******

سمیرا جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:45 ب.ظ

سلام تارا جون
واقعا خوشحال شدم از اینکه می بینم باز می نویسی ...واز اینکه می بینم حالت خوبه ...شماره ی موبت رو هم از روی سهل انگاری خودم گم کردم ...که امیدوارم حتما برام توی خصوصی بزنی ...وخلاصه اینکه در مورد نی نی باهات موافقم ...این خیلی خوبه ....مگه نه؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزیزم
ممنونم
باشه هم تو خصوصی میذارم هم میزنگم راستی شماره هات که عوض نشده ؟!
ممنونم از حمایتت
فداااااااات
بووووووووووووس

مامان نازنین شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:13 ق.ظ http://niniemaman.blogfa.com

ما هم حسابی دلم براتون تنگ شده بود . کلی ذوقیدم کامنتتون رو دیدم

قربونت گلم ممنونم :*

فهیمه شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ق.ظ http://fhoseini.persianblog.ir

سلااااااااااااااااااااااااااام تارا جون... چه عجب می دونی چقدر نیومدی اینجا... خیلی دلم برای نوشته هات تنگ شده بود..
خواهش یکم زود زود بیا... هنوز هم که سرت شلوغه...
با این شلوغی می خوایی نی نی هم بیاری... اما اگه بیاری بازم امیدی هست که یه کم سرت خلوت بشه...
شاد باشی....

سیلام سیلام فهیمه گلم.
دیگه چه کنیم دیگه ما اینیم .
خودمم امیدوارم
فدات بووووووووس

ریحانه دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام تاراجون من توی عید با وبلاگت آشنا شدم .کلی با مطالب وبلاگت حال کردم و ازت چیز یاد گرفتم تو به نظر من واقعا ستاره کمیاب هستی به دلیل رابطه عاشقانه ات با همسرت با خانواده همسرت و با خانواده خودت و بقیه اطرافیانت
توی این چند وقت که نبودی واقا نگرانت شدم ولی هیچ دسترسی بهت نداشتم که حالت رو بپرسم ولی سراغت رو از دوتا وبلاگ نویس دیگه گرفتم که اونا هم بیخبر بودند لطفا زود به زود آپ کن تا ماها که دوستت داریم کمتر نگرانت بشیم
کاش من هم یک روزی اگه ازدواج کردم مثل تو عاشقانه زندگی کنم در کنار همسر گلت شاد و پیروز باشی

سلام گلم
یه دنیا ممنونم از اینهمه لطف.
تو خودت گلی منو گل می بینی وگرنه من که کار خاصی نمی کنم.
قرررررررربونت
بووووووووس

نادر چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.dashtebozorg.blogsky.com

سلام من الان تونسم از وبلاگ قشنگتون دیدن کنم .خوشم اومد . حتما دوباره بهتون سر میزنم. موفق باشی.

ممنونم از لطفتون سر فرصت میام سر میزنم به ساییتتون .
الان آخه سر کارم مثلا قاچاقی دارم چک میکنم :(

ریحانه پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:30 ب.ظ

سلام تاراجون
بابا پس چرا نمی آپی؟؟؟؟؟؟دلم واسه نوشته های
عشقولانه ات تنگ شده.
موفق باشی

میام گلم
ممنونم از همه لطفت. *:

روزانه های ما شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ب.ظ

هنوزم کلیداتو جا میذاری یا نه؟

سلام گلم
نه دیگه با نخ از گردنم آویزون می کنم :))

ریحانه یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ب.ظ

سلام تارا خانوم ستاره واقعا کمیاب!!!!!!
چرا آپ نمیکنی؟میخوای ما رو دق بدی؟
منتظر نوشته های عشقولانه و آموزنده ات هستیم
دوستدارت ریحانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد