تندی می نویسم

سلام سلام

ببخشدی شرمنده دیر شد .

۱- امتحان داشتم تا دو روز پیش در گیر امتحانم بودم تازه ۲ روز از شرکت مرخصی گرفته بودم که درس بخونم بدک نبود خوندم.

۲- بی ادبا روز مرخصی زنگ زدن یه دقیقه بیا اینجا زودی برو من نمی دونم فکرکردن خونه ما چسبیده به شرکت؟ خلاصه از ساعت ۷ صبح تا ۲ الاف این شرکت بودیم اینم از روز دوم مرخصی.

۳- شنبه مهمون داشتم تا دیشب که رفتن یه بچه نوپا داشتن ببخشیدا ببخشیدا دهن ما رو سرویس کرد اینقدر که اذیت کرد این مادر پدرم که بی خیال خداییش بازم مامانه یه ذره با خیال بود باباهه بی خیال بود بازم به باخیالی منو شوشو جان نمی رسیدن . فکرشو کن بچه غذا خورد با دست و چش و گوش و اینا بعدش با یه دستمال پاک کرده دستشو بچه رفتم از سر و کول مبلای نازنین رنگ روشنم بالا رفت در و دیوار ومیگرفت راه می رفت ای خدااااااااااااااااااااااا .از کارای دیگش نگم بهتره چون یاد آوریش منو دچاره سکته می کنه.

۴- فکر می کردیم نی نی داریم که مشخص شد نداریم چه جوری؟!!!! ای بابا خوب چه جوری نداره که!!!!!

۵- الانم توی یکی از این شرکتایی که میرم سر می زنم الافم شرکت خبر بده برم یا بمونم از فرصت استفاده کردم دارم تند تند می نویسم.

۶- چهارشنبه عروسی دعوتیم کلاس هم دارم بعدشم دیگه مرخصی ندارم فکر شو کنید این هفته ۵ روز مرخصی گرفتم البته یه روزشو زورگی دادن(همین شنبه ای که گذشت ) خوب به من چه؟ حالا چه جوری برم عروسی مرخصی بگیرم و اینا موندم به خدا اینا هم که نزده میرقصن غر غر می کنند حالا بخوام یه ثانیه بیشتر مرخصی بگیرم دیگه هیچی.

-۶فعلا همینا دیگه

دوستون میدارم

پ ن: دوست عزیری که نگرانند من بچه دار نمی شم آخیییییی؟! نه عزیزم تو نگران نباش حرص و جوش بچه دار شدن منم نخور من وقت زیاد دارم تازه ۲۳ سالمه برو نگران خودت باش  .

وبلاگ رو سورپرایز کردم

سلام سلام

این منم که دارم این وبلاگ رو شرمنده می کنم و در عرض یک هفته دو بار آپ می کنم واقعا این منم؟

الان منو ببینین حالتون بهم می خوره اینقدر که عنهو این کوزتا دستمال گرفتم دستم گرد گیری کردم بوفه رو ریختم بیرون ظرفاشو تمیز کردم بعدشم خودشو حسابی برق افتاد حال کردم خونه تمیز چقدر آرام بخشه ها !!!!!!!!!!!

گفتم قبل از این که برم یه دوش بگیرم اول یه سری اینورا بزنم بهدش برم حالا از زور اینکه عرق کردم حالم داره بهم می خوره اه اه اه.

دیشب اولین جلسه کلاس طراحی وبم بود با شوشو باهم نوشتیم فقط اشکالش این بود که تازه با اینکه بعد از ۳ جلسه اولین جلسه رو رفتیم همش برام تکراری بود با با من که اینا رو بلد بود آخه نه اینکه پولمون اضافه کرده بود نمی دونستیم چه  کار کنیم باهاشون تصمیم گرفتیم اینطوری هدرشون بدیم . بازم خدا روشکر بدک نیست برای یاد آوری خوبه.

امروز ۵شنبه من خونه شوشو سر کار ای بابا دلم گرفت اما خداییش اگر خونه بود نه من به کارم می رسیدم نه شوشو به کارش همون بهتر که نیست تونستم یه ستی به سر روی خونه بکشم تقریبا میشه گفت شبه خونه تکونی ای انجام شد .

قراره یه کارایی بکنیم تورو خدا برامون دعا کنین اگر نتیجه اش اونی که می خواستیم بشه بهتون می گم چی بود اگر نه که توی خماریش می مونین :)

خوب دیگه برم یه د وش بگیرم تا نمردم بعدشم بشینم درس بخونم راستی فردا هم باید از ۸ صبح تا ۱۲ بریم کلاس ای خدا روز جمعه صبح کلاس واقعا فجیعه اما مجبوریم دیگه کاریش نمیشه کرد مگه نه؟

خوب دیگه فهلا بای همگی قربونتون

بازم یادم رفته بود عنوان بزار یه گزارش دهی چند وقته

سلام سلام

خوبین خوشین؟

خدا رو شکر

الان ساعت ۲:۱۰ دقیقه بامداد من اینجام چون مثلا بیدار موندم درس بخونم دریغ از یک خط درس خوندن شوشو جان رو خوابوندم اومدم یللی تللی ما اینیم دیگه.

اول اینکه از بس که نصف ظهر از این شرکت کوفتی با اردنگی فرستادنمون بیرون که برین سر بزنین مشتری ها ببینین چه مشکلی دارن یا اصلا دارن؟ نمی دونم این مشتری ها خودشون شعور درک مشکل و خبر دادن به ما رو ندارن که حالا اگر ما نریم سرور های اونا بخوابه و ال بشه بل بشه نبفهمن و اون موقع نمی دونم چی میشه ؟ شدم یه ذره، آب شدم از بس توی گرما راه افتادم از توحید رفتم سمت تجریش رفتم هفت تیر رفتم سعادت اباد رفتم این ور رفتم اونور که چی؟ که به مشتری های گرام سر بزنم گندشون بزنن از گاندی کشوندنمون توی اوج گرما و دود و ببخشیدا کثافت داریم خفه میشیم دیگه کارم به جایی رسیده میرم ۲ ۳ ساعت میشینم با این مشتری ها خوش و بش می کنم(خوشبختانه با همشون هم رابطه خوبی دارم) بعدم بر می گردم اینا همینو می خوان خوب تقصیر من چیییییییییییییییییییییییییییه؟ اااااااااااااااااااااااااااااا!؟ خوب اگر نرم بهم دیگه کارانه تعلق نمیگیره، کم کارم، بعدشم به هیچ دردی نمی خورم، بهد ترشم می ندازنم بیرون .

وااااااااااااااااای خدای من جیگرم کبابه آخه چرا یهو؟ آخه چرا خسرو شکیبایی؟توی این سه چهار روز اینقدر حالم گرفتست که خدا می دونه صداش توی گوشمه  خدای من بغض  گلمو دلم گرفته، از شدت ناگهانی بودن خبرش شوکه شدم، سر درد دارم دلم نمی خواد باور کنم بهش فکر نمی کنم تا باورم نشه خدای من این وسط همینو کم داشتم :( خدا رحمتش کنه روحش شاد خیلی یهو رفت محبوب بود خوب بود انشالله که خدا خودش اون دنیا کمکش کنه.

در رابطه با نی نی انشالله دیگه یواش یواش اگر خدا بخواد در رابطه با دکتر به نتیجه رسیدم وقت گرفتم برم دکتر دیگه کارهای اولیه انجام بشه تا ببینم توی چند ماه آینده شاید خبری شد :)

بابا یکی میگه بیار دیر میشه یکی میگه تا بچه نداری پول جمع کن بعد بچه بیار آخه مگه پول جمع میشه؟ به این نتیجه رسیدم یه نی نی بیارم بلکه ام صدقه سر نی نی ما بتونیم پول جمع کنیم برام دعا کنید کار درست رو انجام بدم آخه خوب دوست ندارم فاصله سنیم هم با نی نی خیلی بشه دوست دارم با نینی دوست باشم نه مثل مادر بزرگ ونوه همچنین بابا جونش هم جوون باشه.

از شرکت اومدیم روی تخت دراز کشیدیم خستگی در کنیم به شوشو میگم فکرشو کن اگه نی نی داشتیم الان داشت اینجا ونگ ونگ می کرد مگه می تونستیم با خیال راحت دراز بکشیم فکر کن آرامش الان و حاضری ول کنی با صدای ونگ ونگ نی نی عوض کنی؟ (آخه این وسوسه ها زیر سر شوشو جانه کشته منو اینقدر که التماس می کنه تورو خدا یکی بیاریم من دوست دارم ) میگه فداش بشم خودم نگهش میدارم خودم همه کاراشو میکنم فقط وقت شیر دادنش برای تو که گفتم اوکی خودت شیر خشک میگیری شیرشم با خودت قربون دستت، تازه برگشته میگه یه چیز دیگه وقت پی پی کردنشم من زیاد دوست ندارم بهش دست بزنم اونم برای تو، دیگه اون روم بالا اومدا گفتم بیخود بیخود یا کلش یا هیچیش منم خوشم نمیاد توی این مواقع اصلا طرفش برم می تونیم کلا بذاریمش توی سطل زباله در رابطه با این موضوع تا حدودی به توافق رسیدیم :|

الهی بمیرم بچم اگر بدونین چه نقشه ها کشیدیم به شوشو می گم ببین ما تا ساعت زنگ می زنه بیدارشیم میذاریمش زیر متکا می خوابیم حالا نینی باشه بیدار بشه گریه کنه احتمالا اون رو هم میذاریم زیر متکا می خوابیم به نظر شما ما صلاحیت نگهداری بچه رو خیلی داریم نه؟

راستشو بخوایین برای آوردن نی نی توی این یکی دوماه تردید داشتم چون طبق محاسبات می تونست زمان خوبی باشه اما به خاطر تردید ها و اینکه دکتر نرفته بودم استخاره گرفتم خیلی بد اومد به همین خاطر به تاخیر اوفتاد حالا بازم برام دعا کنید .

دیگه دیگه صبح بیدار نمی شم در نتیجه اخراج می شم درنتیجه همه نقشه ها به باد خواهد رفت در نتیجه با اجازه فهلا بای برم لالا

دعا کنید خدا شفام بده اینقدراین دفتر کتاب و دنبال خودم راه انداختم مردم دریغ از یک خط خوندن به نظر شما چطور میشه عین بچه آدم نشست درس خوند؟

فهلا با اجازه همگی رو می بوسم