-
واااااااااااااااااااای بلاخره برگشتم دلم یه ذره شده بود
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 22:34
سلام سلام خوبین دوستای خوبم؟ دلم یه ذره شده براتون مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان من دوستامو می خوام . گفته بودم جایی که قبلا بودم و راحت آپ می کردم جایی بود که از طرف شرکت خودمون اونجا مامور بودم بعداز یک سال و نیم کارم تموم شده و مدیریت یه پروه جدید رو به من دادن الان هم درگیر کارای اونم شبها...
-
تفلدم و سالگر عقدمونو اینا
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 16:24
اول برم سر مراسمهای این یکی دو روزه خوب همه آروم همه آروم حالا شروع می کنیم دو سال پیش این موقع یعنی دیشب واااااااااااااااااااااااااای مراسم عقد و نامزدی و اینجور چیزا یه عالمه مهمون که از ظهر همه دور هم بودن کلی بزن و برقص و قرو فر و یه تارای عروس ای جااااااااااااااااان چقده خوب بود چقده دوست داشتنی بود اگر بدونین...
-
شوشوی خوبم یه دنیا ممنونم.
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 15:40
دیروز با شوشو صحبت می کردم همش عزا گرفته بودم برای شام چکار کنم؟! که شوشو گفت شام امشب با من تو نگران نباش خوبه ؟ واقعاعالی بود انگار یه رمش خاطر بهم دادن نه به خاطر نپختن شام به خاطر اینکه اطمینانم از انتخابم بیشتر شد اینکه اگر حوصله نداشته باشم اگر حس نداشته باشم کاری رو انجام بدم طبق صحبتهای دوران .... که سنگا رو...
-
یخ زدگی
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 11:39
1-توی کامنتای یکی از وبلاگا خوندم یه آقایی گفته بود خدا رو شکر تو یکی از برف و سرما ننالیدی حالمدیگه ذاره بد میشه اینقدر دیگران توی وباشون نالیدن خوب یکی به این بنده خدا بگه بابا اقتضای این زمان همینه دیگه اصلا قشنگی همه اینا همینه که توی وب هرکی می ری میبینی اونا هم مثل تو هستند الان اصلا می خوام اول پستم از برف و...
-
مهمون دارم سگ هم شدم
پنجشنبه 20 دیماه سال 1386 12:22
سلام سلام بدون مقدمه شروع می کنم ۱- حال و روز جالبی ندارم یک سگ به تمام معنا شدم فقط می گردم دنبال یه چیزی به نام آدم تا پاچه بگیرم. آره عزیزم بازم همون .... ۲- صبح اصلا دلم نمی خواست از خواب ناز بیدار شم آخه مثلا پنجشنبه بود شبم که دیر خوابیده بودم اینم که از حالو روزم و در اخر هم که واقعا به شدت سردم بود به سرعت...
-
ای تهرانیا آسوده بخوابید که ما در تلاشیم. موهامم ....
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 11:43
سلام سلام خوبین؟ نمی گم بدم می گم خوبم اما امیدوارم زودی خوب بشم توی واقعیت. ای مردم تهران ای دانش آموزان ای دانش جویان ای معلمان ای کارمندان دولت همگی آسوده باشید و راحت از تعطیلات مفتی لذت ببرید در خانه های گرمتان که پ (شرکت بی ادب خودمون) و ک (شرکت بی ادبی که من توی اون مستقرم به عنوان پشتیبان) بازند و ما هنمگی در...
-
برف میاد برف میاد آخ جون داره برف میاد
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 12:05
سلام سلام روز زیبای برفی همگی بخیر دیدین برف چه قشنگ داره می باره؟ همه جا سپید سپید شده صبح که در رو باز کردم یه لحظه شوکه شدم انگار توی رویا بودم یه لحظه احساس کردم هنوز خوابم اینقدر که همه جا یه دست سفید و قشنگ بود آخه دیشب خبر خاصی نبود!!!!!!!!!!!!!!! خدایا به حق بزرگی و عظمتت خودت همه رو حفظ کن خودت نگهدار همه باش...
-
بازم پشت در موندیم
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 10:47
سیلام سیلاااااااااااااااااااااااام عسیسانم خوب خوب دیگه می خواهیم شاد باشیم ناراحن نباشیم به هیچی فکر نکنیم به خونه نو فکر کنیم به برنامه های آینده و همه و همه(به نظر شما واقعا میشه؟ اون موقع میشه اسم منو آدم گذاشت؟ انسان گذاشت؟!!!!!!!!!) یه هر حال شروع کنیم از روزانه هام بگم تا شنبه شب که موندیم پشت در و اینا رو که...
-
دلم می خواد هرچی می خوام بگم بابا دیگه به اینجام رسیده
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 11:33
سلام به نام خدا من تارا هستم یک مسافر (دیدین توی مراکز ترک اعتیاد خودشونو اینطوری معرفی می کنن؟ بعد آخرش اون یکیا چی می گن؟!!!!! می گن خوش اومدی تارا؟! خوب شما هم همونطوری جواب بدین) به سلا متی به این نتیجه رسیدیم که مهتاد می باشیم و دیگه باید به مرکز ترک اعتیاد مراجعه کنیم ببینم شما جایی رو می شناسین که ترک اعتیا...
-
بلاخره رفتیم خونه خودمون بعد از مدتها
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 12:13
سلام سلام بعدا نوشت مهم: دوستای خوبم یکی از دوستان گلم دنبال کتاب روانشناسی جنین نوشته زهره زاهدی انتشارات جیحون که سال 79 چاپ شده میگرده و کلی هم کتاب فروشی های انقلاب رو گشته پیدا نکرده حالا هم از تون می خوام که اگر کسی این کتاب رو داره و لازمش نداره خبر بده همینجا و یا به وب دوست گلم مریم جون خبر بده مریم جون خیلی...
-
بلاخره بغضم ترکید بلاخره فهمیدم این دلگیریام بابت چیه؟
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 15:06
امروز دومین باره که اومدم بنویسم یه بار دیگه هم گفته بودم اینجا دفتر دلمه پس هر موقع احساس دلتنگی کنم با احساس نیاز با این صفحه سفید خودم رو آروم می کنم. یه هفته است دلم تنگه نه اشتباه نکنید از اون تاریخچه خبری نیست پس بهتره ربطش ندیم به اون یه هفته است نمیدوتستم چمه؟ یه هفته است دارم منفجر میشم. یه هفته است یه حس...
-
یه درد دل برای سبک شدن
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 10:50
سلام نمی خواستم بیام اما اومد تا یه خورده حرف بزنم سبک بشم یه ذره گلایه از دست.......... گفته بودم شوشو خیلی راحت خرج میکنه خوب این دو سه هفته به خواست خدا تقریبا ۸۰۰۰۰۰تومان پول اومد دستمون ماهم که یه سری چیزا باید برای خونه تهیه می کردیم رو خردیدم و البته یه سری خریدهای دیگه و ولخرجیهای من از صبح دارم کلی بد و بیراه...
-
شرح وقایع من تغییر کار و لبخال
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 12:51
امروز حس سر کار اومدن نداشتم تازه ساعت ۱۰ از خونه زدم بیرون الان سرم درد میکنه یه تبخال (به قول داداشی لب خال) گنده اندازه کله خودم زده سمت راست گوشه لب بالایی خیلی می سوزه احساس می کنم الانه که لبم بترکه. ۲- نمی دونم چرا این لبخال رو زدم آخه نه تب کردم نه اضطراب داشتم البته نکنه نداشتم اما خوب به حد این لبخال زدنه...
-
اسباب کشی خرید و هفته ای که گذشت
شنبه 1 دیماه سال 1386 11:57
سلام سلام بعدا نوشتم: راستی یادم رفت بگم شب عید قربان سالگرد بله برونمون بود و دیروز یعنی عید قربان هم سالگرد روزی که رفتیم پیش اون حاجح آقای پیر مهربون که از مراجع بودن صیغه عقد رو جاری کردن مبارکهههههههههههههههه خیلی حس خوبی بود خیلی اما دوسال خیلی زود گذشت٫ خیلی. اول از همه عید همگی مبارررررررررررررررررررررررک شب...
-
همه چیز درمورد تولد شوشو مهمونی اخلاق سگی
شنبه 24 آذرماه سال 1386 15:54
سلام سلام ۱- اول اینکه معذرت خواهی از همه دوستای خوبم آخه چند روزی نبودم ببخشید بی خبرم رفتم(خداییش کسی متوجه شد من نبیده بیدم کجا بیدم؟ نه جون ماااااااااااادرت متوجه شده بودی؟) ۲- دوم اینکه وااااااااااااااااااااااای شوشوی من ۲۷ ساله شد کوچولوی نااااااااااااااااااااازم جیگره طلاست عسله عشقه ماه یه پارچه آقا ۲۷ سال پیش...
-
نمی دونم گفتنش درسته یا نه اما اینجا دفتر دلمه می گم.
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 10:00
نمی دونم نوشتنش درسته یا نه؟!!! نمی دونم!!!! بعد از گذشت ۴ ۵ شب هنوز گیجم هنوز یادش می افتم تا یه مدتی که دوباره به خودم میام همه چیز میاد تو ذهنم . نمی دونم چرا اینا رو دیدم آخه یعنی چی؟ به خدا آدمی نیستم که مخالف این چیزا باشم اما. خواب دیدم مثل همین الان توی شهر هرجا می رفتی چندتا شهید گمنام دفن کرده بودن هر کاری...
-
لواسون تجریش اینجا اونجا همه جا توی هوای بارانی
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 14:39
سلام سلام اول اینکه در مرورد پست قبل یه موردی رو بگم بعد از اینکه پست رو گذاشتم یه بار دیگه خوندم . گفتم خوبه نه انگیزه داشتم نه حرف نه حوصله این همه نوشتم اگر انگیزه داشتم و حرف داشتم بیچاره بودین بمیررررررررم الهی براتون. ۲- هفته ای که گذشت کولاکی به پا کردیم آخه با اجازه تان ۵ شنبه ماندیم منزل حالی کردیم البته از...
-
تولد شوشو جان
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 13:42
نمی دونم چی بنویسم ؟ نمی دونم انگیزه ندارم نمی دونم حرف ندرام!!!! نمی دونم چی چی ندارم که نمی تونم بنویسم. ۱- دوسه شب پیش با کلی خستگی رسیده بودم خونه ساعت تقریبا ۱۰:۳۰ بود دراز کشیدم به شوشو میگم جوجهههههههههههههههههه؟!!!!! میگه بله! میگم من خسته شدم دیگه نمی خوام برم سر کار. میگه خوب نرو میگم دوست دارم درسمو ادامه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 13:52
سیلام سلام ۱- اینگده خوابم میااااااااااااااااااااد که خدا می دونه از همه اونایی که ساعت۲ ظهر ۵شنبه خونه هستن عاجزانه در خواست می کنم به جای منم بخوابن. ۲- ماماااااااااان این شوشوی من میریض شده ای خداااااااااا من طاقت مریضیشو ندارم آخه . ۳-امروز نهار مهمون یکی از آقایون همکار بودیم خیلی خوب بود دستش درد نکنه ۴- دوست...
-
دیدن دوستان قدیمی
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 11:51
سیلام سیلام ۱- بعد از قریب به یک هفته آمدیم که بنگاریم . ۲- این چند روز یه پام توی این شرکت بود یه پام توی شرکت خودمون یه پام توی یه شرکت دیگه وااااااا خدا به دور یعنی من چند تا پا دارم آیا؟!!!!!!!!!!!!!!! ۳-شنبه تا ساعت حدود هشت شب جلشه اداری داشتیم کل بچه های گروه پشتیبانی و مدیر اداریمون مثلا رفتیم تا مشکلات اداری...
-
فکر کنم بازم خواب دیدم
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 14:50
سلام ۱- عید میلاد غریب الغربا امام رضا بر همگی مبارررررررررررررررررررررررک خیلی التماس دعا داریم از اونایی که مشهدن یا میرن مشهد. ۲-دیروز بازم عین این .... رفتم همون پژوهشکده که گفتم براتون با این تفاوت که نهارمو اینجا خوردم نمازمو خوندم بدو بدو رفتم ۱۰ دقیقه قبل از شروع جلسه رسیدم تا رسیدم خانومه میگه ناهار...
-
از دست اینا
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 10:25
سلام سلام. خوبین ؟ دوست جونیام 1- دیروز کفرم در اومده بود برای آموزش سیستم رفته بودم پژوهشکده* فرهنگی* سیاسی از ساعت 11 رسیدم که تا ساعت 1 کلاسم شروع بشه توی این مدتم کلی کار داشتم که انجام دادم ساعت 12:15 بود دیدم همشون بلند شدن رفتن ناهار منم که اونجا داشتم کار می کردم حس برگ چغندر بهم دست داده بود کلی سرتاپای خودم...
-
آرایشگر مردانه و زنانه
شنبه 26 آبانماه سال 1386 13:09
۱- امروز شنبه است و طبق معمول شنبه های دیگه توی این شرکت ما غاز می چرانیم . ۲- مادر شوهری با مامانی شوهری رفته بودن مشهد ۵ شنبه بعد از شرکت رفتم دیدمشون خیلی دلم براشون تنگ شده بود خیلی . برام یه روسری خیلی ناز آوردن خیلی شیکه صبحش که داشتم می رفتم شرکت از جلوی مغازه های هفت تیر رد می شدم یه چندتا روسری پشت ویترینشون...
-
خوابگاه دختران و........
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 14:01
سلام سلام ۱- مامان بزرگ بهتره ممنون از همگی دیروز بعداز ظهر مرخصش کردن دیشب دیدمش خیلی خوشحال شدم که بازم توی جمعمون دیدمش. ۲- وحشتناک سرم درد می کنه از شدت سر درد چشمام باز نمیشه ۳- عادت دارم توی مسیر شرکت به جای مقنعه یه روسری می پوشم بعد که رسیدم شرکت عوضش می کنم نمی دونم چه مرضیه؟!! ولی خوب اینجوریم دیگه حالا...
-
مامان بزرگ ..........
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 13:22
۱-دلم یه جوریه بغض دارم !!!!!! ۲- مامان بزرگ بازم قلبش دچار مشکل شده دیروز CCU بستریش کردن کل سال ۸۱-۸۲ یه هفته خونه بود یک ماه بیمارستان دیگه مسیر خونه تا مرکز قلب تهران توی امیر آّباد برامون شده بود یک کار روزانه خیلی سخت گذشت اون سال خیلی٫ قلبش کاملا بهم ریخته بود ۲ تا سکته قلبی یه سکته مغزی همه در ظرف دو روز اتفاق...
-
خواب دیدم
شنبه 19 آبانماه سال 1386 10:48
سلام سلام ۱-عروسی خوب بود خیلی خوب بود همه چیز عالی برگزار شد حنابندان رفتیم عروسی رفتیم عروس خیلی ناز شده بود خیلی هم ماهه این ۳ تا دختر عمو ها که خواهرشوووووووووووووورای عروس خانومن که اینقده خودشونو ناز کرده بودن که خدا می دونه مخصوصا بزرگه که تقریبا ۳۰ سالشه الهیییییییییییی اینقده دوسش دارم اینقده ناسه اینقده...
-
این چند روز
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 17:27
سلام سلام خوبین؟ خوبیم شکر خدا. ۱- حالم بهتر بودا اما نمی دونم چرا دوباره داره بد میشه٫ مثل این مهتادا که مواد بهشون نمی رسه تن درد می گیرن شدم دلم می خواد گریه کنم. ۲- جا آمپولم درد می کنه !!!!!!! باور کنید درد میکنه دیگه خالی بندی نیست آمپول زدم ماماااااااااااان دوتا یکی پنسلین یکی پیروکسیکام اینا رو که زدم اینگار...
-
مریضیییییییییییییییییییییییی
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 14:42
سلام دوستای خوبم ببخشید دیر شد الان کلهم رو به موتم سرم سنگینه تنم یا یخه دارم بندری می زنم یا اینقدر داغه که دارم می پزم سرم درد می کنه استخونای بدنم از درد در حال ترکیدن هستند جای آمپولم درد می کنه یه لباس آستین بلند کلفت زیر مانتو تنمه یه مانتو نه چندان نازک و یه ژاکت گرمز خوشدل هرکی از اینجا رد میشه با تعجب منو...
-
تولد تولد
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 13:17
سلام بازم منم اومدم اولن ببخشید تورو خدا خیلی اذیتتون کردم با اون قالب و فونت ممنونم که صبوری کردین . حالا این یکی چطوره؟ اگر مشکلی داره بهم بگین درستش کنم ممنون. ۲- این پست بیشترین بهانش گفتن تبریک تولد سارای مهربونه سارا جون تولدت مبارک . امیدورام همیشه موفق و شاد در کنار خانوادت باشی. این هدیت قابلی نداره . ۳- آخ...
-
احتمالا امتحانو نمایشگاهو اینا دیگه
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 14:52
سلام سلام خوبین؟ ۱- این بار، اول از همه عنوان یادداشت رو گذاشتم تا یادم نره بعد مجبور بشم ویرایش کنم، به نوعی به این حافظه شبی خون زدم.(خنده فاتحانه ) ۲- آقا جون، داداش من، عزیز دل من، گیلاس من، شاذه من آخه من نفهمیدم آخرش این خوبه یا بده؟ (قالبو گفتمااااااا) ۴- خداییش نمی دونم چرا از ۲ پریدم ۴ ، حالا نوشتم دلش...