ای وااااااااااای باز عنوان یادم رفت

خیلی خوابالو شدمُ خیلی بد شدم امروز که از صبح چشمام باز نشد. شبا که تا ساعت ۲ بیداریم ساعت یکربع به ۴ باز بیدار میشم برای افطار(منظورم سحره زیاد جدی نگیرین از یه آدم خوابآلوی گیج الو چه توقعی دارین ها؟ نه بگو دیگه ها؟) مسلما تا ساعت ۵ هم خوابم نمی بره شایدم دیر تر ساعت ۷ هم باید دوباره بیدار شم برای آماده شدن ور فتن به شرکت .

خدایا یه صبری به من بده دارم میمیرم از خواب کلافه شدم کم آوردم راستشو بخواین اصلا آدمی نیستم که طاقت کم خوابی داشته باشم تحمل نخوردن و همه چیز و دارم غیر از کم خوابی مریض می شم مثل الان که از شدت خواب حالت تنوع و سر درد شدید دارم کم آوردم ماماااااااااااااااااااااااان

معدمم قاطی کرده اما کور خونده که من روزه نگیرم انشالله ۳ ۴ روز دیگه من ماه رو میبینم و انشالله ماه رمضونم شروع میشه البته الانم دست کمی نداره ها سحر می خورم بعد هم یکم آب در طول روز که فقط معلوم باشه روزه نیستم ررررررررررررفت تا افطار اونم چون در اصل روزه نبودم دلم نمیاد عین آدم بخورم همش به خودم می گم اخمخ شکمو مگه روزه بودیکه داری دولپی می خوری؟ خدایییییییش موندم چیکارکنم ؟!!!!!!!!!!! مامان من الان سر درد دارم من الان گرسنه ام اگر روزه بودم دلم نی سوخت از تحمل گرسنگی. من دلم خواب می خواد من دلم تختمو می خواد من دلم پتو میخواد من دلم متکا می خواد من دلم شرکت نمی خواد من دلم کار نمی خواد ای خدااااااااااااااااااا

نه نه خدا! نه! غلط کردم. نا شکری نمی کنم من کارمو می خوام اما می دونی خدا اگه می شد مثلا ساعت کاریمون ساعت ۱۱:۳۰ شروع می شد تا ۳ خیلی خوب بود تازه وقتی هم میامدیم شرکت یه متکا میدادن می گفتن لطفا همه لالاُ، وای چی می شششششششششششششششد .

یادش بخیر  من به خاطر شاغل بودن مامان از ۶ ماهگی رفتم مهد یادمه وقتی می رفتیم مهد ظهر که میشد ما رو می بردن توی اطاق با یه عالمه تخت بعد می کفتن باید بخوابین یکی از مربی ها هم عیننننننننننننننن هو زندان بان می ایستاد همش می گفت بخوابین کلافه می شدیم گاهی ازمهد رفتن بدم میامد جون باید ظهر ها می خوابیدیم فکرشو کنین این درحالی بودکه من فقط ۲سال داشتم شایدم کمتر یادمه به سختی جمله هامو ادا میکردم از بین نرده های تخت نگاه می کردیم اگر معلممون حواسش نبود از نرده های تخت بالا می رفتیم می خواستیم از تخت بیایم پایین در بریم، اما ای دل غافل تا از تخت آویزون می شدبم جیغمون می رفت بالا چون داشتیم میفتادیم بعضی موقعها احساس می کردم الانه که مربیمون بیاد ما رو ببنده به تخت مثل این دیوانه ای زنجیری خلاصه به هر در می زدیم تا نخوابیم. اما حالا چی ؟ به هر دری می زنیم تا بخوابیم دوست داریم یکی بیاد ببندمون به تخت  ای خداااااااااااااااا تازه بعدش یه کم که بزرگتر شدیم تا بهم فشار میومد به مربیم می گفتم خانوم اجازه بدین من برم به داداشم سر بزنم فکر کنم داره گریه می کنه خانوم این صدای داداشه منه منو می خواد در واقع از اون موقعی که عقلم رسید از حضور دادش عزیز سو استفاده می کردم تا از کلاس در برم اما خداییش یه موقع های دلم براش می سوخت فکر میکردم الان تنهاست الان دلش می خوادمن پیشش باشم آخه منو برادم هر دو توی مهد بودیم اون چون کوچیکتر بود توی کلاس کوچکتر ها بود از همون جا بود که من برای برادرم مادری کردم همش مواظب بهش بودم طاقت نداشتم ببینم که ناراحته الانم همینه. خیلاصه الانم تا می خواد اذیت کنه بهش گوش زد می کنم که ازت نمی گذرم منو اذیت کنی من حق مادری به  گردنت دارم من برات مادری کردم . حالا هر کی ما دوتا رو باهم ببینه میگه اون بزرگتر از منه ماشالله قدو هیکل دو برابر من . به هرکی این خاطرات و می گم باور نمی کنه میگه اون موقعی که تو داری ازش یاد  می کنی خیلی کوچیک بودی اما من خیلی از اون روزها رو به یاد میارم نه مبهم کاملا واضح و با جزییات .

حالا قدر مهد رو ندونستیم نه به اون موقع به زور التماس می خوابوندن نه به حالا که به زور التماس می خواییم بخوابیم  ای خدااااااااااااااااااااااااااااا من خواب دارم من گرسنه ام.

فهلا بنزینم تموم شد دیگههههههههههههه جون ندارم .

برم من دگه خوشحال شدم سرتونو خوردم .

دیگه نیدونم جی بگم  قاط زدم باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

پ.ن: از اونجایی که حوصله ندارم ذهنمم یاری نمی کنه پس از استفاده از هر گونه اسمیلی اینجا جدا خودداری میکنیم.

پ.ن۲ : راستی این دور روز اصلا حوصله نداشتم بنویسم ببخشید جوجه رفته بود ماموریت دل و دماغ نداشتم ماااااااااادر.

پ.ن۳ : مثل اینکه گاهی اوقات سوال پیش میاد که چرا من به جوجه میگم جوجه و گاهی از نظر بعضی دوستان گلم خوشایند نمیاد بنابرین امکان داره شاید شاید از این به بعد بجای جوجه از یه کلمه دیگه استفاده کنم فهلا هم نیدونم اون کلمه چیه اگر دوست داشتین در این مورد یاری رسانید انتخاب کلمه مناسب به جای جوجه برای جوجه پیشا پیش ازهمکاری صمیمانتون ممنونم.

پ.ن ۴: خوبه بنزین نداشتم اینقدر پ. ن نوشتم به نظر شما اگر داشتم چقدر می نوشتم .

پ.ن ۵: خواهش میکنم برام دعا کنید خواهش می کنم آخه بهم امیدی نیست دیگه امروز فهمیدم دیونده شدم دارم میمیرم از خواب.

پ.ن ۶: اگر خواستین بیشتر بخونین از اول دوباره به خونین .

پ.ن ۷ : خداییش دیگه باااااااااااااااااااااااااااااااااای.

نظرات 15 + ارسال نظر
امید دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:45 ب.ظ http://www.omidir2000.blogfa.com

سلام امیدم
احوال شما

وبلاگ تنگ غروب به روز شد

یاحق

سلام
خوبیم
خوشحالم
با علی

تنهاترین تنها دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://sadeh-ama-heratavar.blogfa.com/

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست اما شیشه عمر من است

شه زیباااااااا

افق سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ق.ظ http://fhoseini.persianblog.ir

به قول خودت خوبه بنزین تمام کردی من عمرا بتونم با بنزین این همه بنویسم.
اصلا بلد نیستم.
منم خوابم می یاد از اینکه هر روز سرساعت باید برم سرکار خسته شدم.
اما می ارزه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
بشنیم تو خونه چیکار کنیم؟
خدا را شکررررررررررررررررررررررررررررررررررر
من که راضیم
موفق باشی بای

:))))))))))) چه کنیم دیگه
آره به خدا کلافه کننده شده
اما واقعا می ارزه
جدانا
خدارا شکر
منم راضیم
توهم خانومی بای

بیژن کیا سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.mardill.blogfa.com

سلام: طاعات و عباداتتون مقبول حق ان شاءالله
ممنون که به من سر زدین و ممنون از این که لطف کردین و تظر دادین .منم متن شما رو خوندم و از سادگی و صمیمیتش خوشم اومد.
موفق و پیروز باشین
خدانگهدار
بیژن

سلام ممنونم
خواهش می کنم .خدا رو شکر
شما هم
خدانگهدار.

ساینا سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:28 ق.ظ http://saina-sam.blogfa.com

سلام تارا جون
خوب عزیزم مگه کسی مجبورت کرده تا ۲ بیدار بمونی؟ یه خرده زودتر بخواب
ولی عزیز دلم اگه ساعت کاری بشه از ۱۱.۳۰ اونایی که روزه ان دیگه جنازشون به خونه میرسه، اکثرا ترجیه میدن صبح زودتر برن و عصر زودتر برگردن، اخه واقعا بعد از ساعت ۱۲ د یگه جونی واسه کسی نمیمونه

بعدش هم اینکه وقتی این جریان مهد رو خوندم، کلی دلم واست سوخت... الهی... منم از بچگی به خاطر شاغل بودن مامانم رفتم مهد، ولی یکی دو سال رو توی خونه کارگر گرفتیم، بقیش رو هم ظهر خالم میومد دنبالم.. میدیم بچه هایی که دو شیفته باید میموندند تا مامان باباشون بیان دنبالشون غروبی
دل ادم کباب میشه
تو این دوره زمونه که همه مجبورن قید بچه رو بزنن... یا اینکه بسپرنش به یه پانسیونی جایی... الهی...
میتونی بگی اقای همسری :دی
خوبه؟
البته یکم تکراریه، نه؟

سلام گلم
فکر کنم زور گفتن چون من آدم بشو نیستم زودتر بخوابم
خوب عوضش بعد از سحری تا ساعت ۱۰ می خوابنخووووووووب
خودمم دلم برای خود میسوزه اما اون موقع ها رو دوست دارم الان برام قشنگه
آخیییییییییی الهی نه خوب منم یه شیفت می موندم اما خوب بازم سخت بود
ای بابا یکی بیاد به آقای همسری من بگه اینوووووووووووووووو
گفتم خوب بییییییییییید؟
خوبه
عیبی نداره هر چند وقتیک بار عوضش می کنیم تکراری نشه.

ساینا سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:32 ق.ظ

تارا جونی
ممنون واسه توصیه های خوب و کابردی که میکنی
واقعا ممنونم که سرسری نمیگذری
حق با شماست عزیزم
عشق و دوست داشتن هم باید کنترل شده باشه، بعدش اینکه من معذرت میخوام اگه یهو میزنم اون کانال ، تازه من کلی مراعات میکنم و به قول معروف ابروداری میکنم :دی اگه خودت بودی نمیخواستی طرفت رو خفه کنی اینجور مواقع؟
درهرصورت بازم معذرت
ما هم یه جورشیم دیگه
یکی با لطیف بودن حال میکنه، یکی هم مثل ما با تو سر و کله هم زدن
:دی
قربونت برم

گلکم
خواهش می کنم
توی مسائل عاطفی اونم بین دو فردی که دوست دارن برای همیشه باهم باشن نمی تونم سر سری بگذرم
:))))))))))) اون کانال؟ ساینا جون قربونت تو یهو ازکانال یک می پریکانال ۱۰ خیلییییییییییی می زنی اونکانال . خوب چراااااااا.
خواهش میکنم
اینجورشم خوبه اما به شرطی که طول نکشه زود از دل هم در بیارین
دیدیییییییییییی!!!!!!!
قرررررررررررربونت.

شاذه سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:18 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام تاراجونی
آخی من که با نینی تو مهد گذاشتن مشکل دارم. خیلی دلم می سوزه برای این کوچولوها... مهد از چهار سال دوس دارم
ببین ساعت نه شب خودتو ببند به تخت یه مجله ی مزخرفم بگیر دستت. (در این مورد پرینت داستانای منم می تونه کمک کنه! به همون مزخرفیه:)
سلامت باشی عزیزم
بوووووووووووووووووس

سلااااااااااااا م عسیسم
اما من مشکل ندارم (خیلی دلم می سوزه چاخان گفتم اما دارم خودمو عادت میدم فکر کنم اگه من نی نی بیار برای مهد میارم)....نه من از ۲سال به بعد دوست دارم
ای بابا زنجیر پاره می کنم که دختتتتتتتتتتر منو نشناختی هنوز(این چه حرفیهههههههههه؟ خودت خوب میدونی من چخد هداستاناتو دوس دارم)
قررررررررررربونت گلم
بووووووووس

گیلاس(منظ) سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:26 ب.ظ

ناراحت نباش.. فقط خودت اینجوری نیستی.. منم شبا تا صبح نمیخوابم .. بعد سحر تازه میخوابم.. بعد توی روز هم نمیخوابم... همش سر گیجه دارم... همین حال ها که تو گفتی!!! تا آخر ماه رمضون فکر کنم درست بشه.. بعد ماهه تموم میشه
همون جوجو خوبه... یاد خاطره هایی میفتم...
قربونت..
شاد باشی

ممنونم از همدرید خوشحالم که تنها نیستم :))))))))))
انشالله امیدوارم خوب بشه واقعا
خدا رو شکر آخه منم زیاد از این اسم بدم نمیاد
قرررررررربونت
تو هم ....

نازنین فاطمه سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:15 ب.ظ http://niniemaman.blogfa.com

پس این همه گیره که آدم خوابالو بشه

واااااااااااااااااااااای :)))))))
میدونی چی شد؟
همش دارم می خونم این همه ، گیره یعنی چییییییییییی؟
تازه فهمیدم منظورت چیه.
قربونت فکر کنم اوهوم .

مسیح سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.shasooka.blogfa.com

سلام فکر کردی بیای نظر بدی هیچ ردی هم از خودت جا نذاری پیدات نمیکنم ؟؟؟نیششششششششششش
مرسی که سر زدی . قبلا هم برا تبادل لینک گفتم آماده هستم اگه افتخار بدی
شاد باشی

سلام نه اون یک تست هوش بود که شما در اون موفق شدین (نییییش)
خواهش میکنم . لینکومدمتون خوب شد
شاد باشی شما هم.

اربابیران سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:26 ب.ظ http://inja2022.blogfa.com

شما اگه مقدمه رو خونده بودی الان این حرفو نمیزدی. اسکل ( انجمن سری کارشناسان لایق ) ۱۵۰۰ سال قدمت داره. بدخواهای ما خیلی تلاش کردن که نام اسکل رو با مسخره کردن اون خدشه دار کنن. لقب اسکل کم لقبی نیست و در انجمن سالها طول میکشه کسی به اون برسه حالا ما بد کردیم افتخاری این لقبو دادیم به شما؟ حالا که نادم وپشیمون شدی ایراد نداره. حالا که اصرار میکنی میبخشیمت ولی... لینکمون میکنی ن؟ لطفا لینکمون کن باشه؟ اسکل نیاز به تبلیغ داره!

واااااااااااااااااااااااااااااای یعنی من سوتی دادم؟
بابا خوب ببخشید بعدشم تقصیر من نیست تقصیر اسکل شما ست که با اسکل یکی شده خوب برداشت بد میشه قصدم هم مسخره کردن نیست.
نه خدا خیرتون بده به خاطر این لقب افتخاری خوشحالم.
دستت درد نکنه .
بذار فکر کنم!!!!!!!!
باشه؟
انشالله در اولین فرصت.

مسیح سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.shasooka.blogfa.com

سلام
مرسی که اومدی سر زدی
بابت لینکم ممنون ، منم لینکتون کردم
حالا اینبار جدی نگیرین پستمو ، میخواستم یه لطفی کرده باشم . نیییششششش

سلام
خواهش میکنم
لطف کردی
نه بابا چرا شکسته نفسی می کنی خیلی هم عالی بود(نییییییییش)

شاذه چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ق.ظ

آپم!

آخ جوووووووووووووووووووووون اومدم.

علی چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:03 ق.ظ http://geohazard.persianblog.ir/

سلام دوست من
خوشحالم با شما آشنا می شم
یادداشتتون جالب بود
به روزم با گزارش زمین لرزه تبریز و منتظر حضور سبز شما و دوستانتان

سلام
همچنین
ممنونم
چشم حتما.

تنهاترین تنها چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:07 ب.ظ http://sadeh-ama-heratavar.blogfa.com/


محال است آدمی چیزی را بدست اورد که خود هرگز نبخشیده...عشقی در حد کمال
ببخش تا عشقی در حد کمال بستانی

زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد