وقتی تارا قاطی کرد!!!!!

 

نمی دونم چرا اینطوری شدم باز دلم گرفته یه عالمه گریه دارم یه عالمه غم ریخته تو دلم حالا از کجا؟؟؟!!! نمی دونم .

برداشتم مثلا ابرومو مرتب کنم زدم داغونش کردم، حالم از ابروم بهم میخوره از خودم توقع نداشتم اینطوری گند بزنم (من ۳ بار بیشتر آرایشگاه نرفتم برای ابرو توی این ۲ سال یکی برای نامزدی اون موقعی که خانواده شوهر می برن آرایشگاه یکی برای عروسی یکی هم برای عید  که خداییش این آخری گند زد بازم) به کسی اعتماد ندارم جونم در میاد اگر کسی به ابروم دست بزنه همیشه هم توی این ۴ ۵ سالی که بر میدارم همه به به چه چه می کردن که خوشبه حالت چه قشنگ درست   می کنی اما حالا خودمو توی آینه می بینم حالت تنوع می گیرم انگار دوتا تیکه نخ رو کج و کوله گزاشتی بالای چشمم افتضااااااااااااااااااااااااااااااااااح.

میخوام تتو کنم دیگه خسته شدم شوشو جان هم دوست داره میگه برو تتو کن برم آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعد از ماه مبارک عروسیه پسر عمومه جوجه میگه برو برای عروسی تتو کن تتو کنم آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خیلی مرددم ضعف میکنم وقتی تصور می کنم چطوری تتو می کنن اگر برم فکر کنم باید بهم سرم وصل کنن بعد زیر دست آرایشگر باشم باید بیهوشم کنن.

اصلن آدرس یه آرایشگاهی که کارش حرف نداشته باشه می خوام کی دارهههههههههههههههههههه؟

چند روز پیش توی سرویس یکی از همکارا اغفالم کرد میگه نی نی داشته باشی خوبه میگه الان که سنت کمتره اگر میخوای بیاری بیار .

جوجه عاشق بچه است اما من وحشت دارم نمی دونم فکر این رو می کنم که یه زمانی بخوام نی نی داشته باشم سرم سوت میکشه .

میگن اگر می خوای نی نی داشته باشی باید از یک سال قبل خودت رو آماده کنی اما من یک سال طول میکشه تا خودمو قانع کنم.

آخه اگر نی نی باشه من چیکار کنننننننننننننننننننم ؟ کارمو چیکار کننننننننننننننم؟

نی نی خرج داره نی نی تربیت می خواد ای بابااااااااااااااااااااااا یکی بیاد اینو به جوجه بگه .

به شوشو میگم من وقت برای بچه بزرگ کردن ندارم میگه باشه تو بیار من می منونم خونه بزرگش می کنم میگم من از اینکه بخوام به بچه شیر بدم حالم بهم میخوره میگه باشه شیر خشک میدیم .می گم بچه خرج داره میگه تو چیکار داری من قبول می کنم والا گیج شدم هم می خواد بمونه خوبه بچه بزرگ کنه هم خرج  نی نی رو تقبل کرده غلط نکنم جوجه گنج  داره خداییش اگر داری خوب بگو د یگه نگران نباش بده دست من مواظبت می کنم ازش. نکنه شایدم قراره دزدی کنهههههههههههههههههههههه؟!!!!!!!!!! وایی خاک بر سرم شوهرم دزد شد مردم به دادم برسین کمکم کنین.

بهش می گم خوب خودت بیار بامن چیکار داری نگاه عاقل اندر صفیهی بهم می ندازه هیچی نمیگه.به نظر شما چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!

گاهی بچه می بینم عق می زنم ناراحت میشه میگه تو ناشکری ببینم کی ناشکری تو کار دستمون میده!!!!

الانم قاطی کردم اصلن اینا چه ربطی بهم داشت؟!!!!!!

با جوجه دیشب یک ساعتی زدیم به تیپ و تاپ هم مثلا باهم قهرکردیم بعد یه استخاره کردم برایکاری مثلا ناراحته باهام قهره اومده جلو طور ی که حالت تنظیمات قهر توی صورتش بهم نخوره میگه برای چی استخاره کردی؟

میگم می خوای بدونی؟

میگه آره مردم از فضولی .

میگم نمی گم.

میگه تورو خدا دارم دق می کنم بگو دیگه بعدم گفتم بهش خیالش راحت شده با یه خنده فاتحانه ای رفته بازم پیش کامی جونش .

دراز کشیده بود خوابش رفته بود صداش کردم  پشتمو کردم بهش میگم برو سر جات بخواب عینکشم در آوردم که هم اذیت نشه هم نشکنه .

صبح هم داشت صورتش و اصلاح می کرد رفتم بهش می گم خدا حافظ بدو بدو اومدم بیرون از خونه نکنه آشتی کنیم.

رسیدم زنگ زده میگه سلام با صدای بشاش و خنده خیلی رسمی جوابشو دادم بعد یه ذره که گذشت میبینه نه مثل اینکه هنوز کودتا به پاست لحن صحبتش رو عوض کرده میگه خوبی؟ راحت رسیدی ؟ ببین من چقدر دوست دارم صبح به صبح زنگ می زنم ببینم رسیدی راحت رسیدی حالت خوبه؟ میگم من عاشقتم اما من نمی خوام بدونم اصلن دیگه نمی خوام بدونم اصلن برام اهمیت نداره که دوسم داری یا نه مهم اینه که من عاشقتم همین برام کافیه دهنش باز مونده بود میگه چقده باحالی تو می گم ما اینیم دیگه بعدشم برای اینکه زیادی خوشحال نشه گفتم من از تو ناراحتم بیچاره گفت باشه مواظب خودت باش خدا....... هنوز تموم نشه بود گفتم خداحافظ تق گوشی رو گذاشتم.

ببینین چقدر منو اذیت میکنه یکی یه چی به جوجه بگه دیگه .

ببینین من چقده مظلومم دلتون برام سوخت نه؟ میدونم حالا گیه نکنین می سوزم و می سازم .

الانم دیگه اعصاب ندارم یه ذره دیگه بمونم می زنم هرچی نوشتمو پاک می کنم پس تا خراب کاری نکردم فهلا بااااااااااااااای التماس دعا.

 

بعدا نوشتما: حالا چرا هیچ کس صداش در نمیاد بگه من عنوان ننوشتم؟ هان؟ حق دارم عصبانی بشم یا نه؟ ننه جون آلزایمر گرفتم همش یادم میره برای مطلبام عنوان بزارم .

یکی دیگه بعدا نوشتم: الان رفتم خودمو توی آینه دیدم وااااااااااااای چخده نورانی شدم چخده روحانی شدم فچ کنم خدا داره منو می بره پیش خودش توی آسمونا احتمال ۲۰۰ درصد دارم میمیرم پس قربون همگی حلالم کنید بی زحمت.

 

 

نظرات 23 + ارسال نظر
بوسه پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام
خیلی از نوشتت لذت بردم
مخصوصا از آخرش که با این همه اعصاب خوردی باز التماس دعا رو از یاد نبردی
خدا نگهدارت باشهخ همیشه

سلام
خوشحالم
:) خوب آخه هر لحظه چه خوشی چه نا خوشی نیاز به دعا دارم.
ممنونم برای شما هم انشالله همیشه موفق باشید.

همسر آقا فرزاد(مرمر) پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:17 ب.ظ

سلام تارا جان ببیخشید که این مدت نبودم مریض بودم برای همین نبودم.
میبینم که دچار افسردگی شدی. تارا جان من دقیقا شدم مثل تو حالم از قیافه خودم به هم میخوره از ریختم از تیپم از مش موهام از ابرویی که خودم میکشم و.....

سلااااااااااااااام عروس خانوم
کم پیدا شدی خوااااااااااهر
اوااااااا برای چی؟ خدا بد نده؟!!!
دیدیییییییییییی؟!!!!
:)))))))))) پس هم دردیم بیا با هم بشینیم گریه کنیم خوبه؟!!!! :)

همسر آقا فرزاد(مرمر) پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.farzad-r59.blogfa.com

دیشبب رفتیم خونه ی داییم افطاری وای ی ی ی ی ی ی مریضی اعصاب گرفتم
همه تازه عروسها چقدر خوشگل کرده بودن چه به خودشون رسیده بودن اینقدر از خودم بدم اومد
دیشب یه عالمه گریه کردم به فرزاد گفتم دیگه حوصله هیچ کاری ندارم
دیگه آشپزی نمیکنم.....
بدتر از همه اینه که الان عوض اینکه خونه بباشم اداره هستم دلم میخواد زار بزنم
تارا بی خیال بچه شو هنوز زوده حرف دیگران را ولش کن
امیدوارم هرچه زودتر حالت روبه بهبودی بره و همه چی به روال عادی برگرده
موبوسمت نانازم با آقا فرشاد هم قهر نکن حیفه زندگی

ای وای چقدر بده توی این موقعیت قرار بگیره آدم تو خودت همینطوری هم مطمئنم عالی هستی.
ای وای چراااااااااااا؟ عیبی نداره موقته این حس خوب میشه احتمالا به خاطر این تغییر بزرگی که توی روند زندگیت رخ داده همین عروسی و خونه خودتو میگم.
واااااااااااای گفتی آرزو می کنم از دست این شرکت خلااااااااااااص شم اما نیتونم دوام نمیارم توی خونه از صبح تا شب.
واقعا؟ چشم.
قرررررررررربونت گلم.
منم موبوسمت جیگر چشم :))

سمیرا پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:08 ب.ظ http://sonita19.blogfa.com/

سلام تاراجون
خیلی باحال بود
دلم واشد ....خیلی با نمکی ....از اعتماد به نفست واقعا خوشم میاد
موفق باشی گلم
بای
تو هم التماس دعا

سلام عسیسم
خوشحالم خوشت اومده
خدا رو شکر .... با نمکی از خودتونه قربونت... دیدی چقدر پر رو ام به این میگی اعتماد به نفس؟!! :)))))
ممنون خانومی
بای التماس دعا همچنین.

ارسلان جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:28 ق.ظ http://www.silence-secret.blogfa.com

حال،من ماندم وتنهایی واین راز سکوت. کاش در لحظه دیدار نمی خندیدم...

زیبا بود.

ساینا جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ http://saina-sam.blogfa.com

سلام
چقدر این بلاگ اسکای باحاله، اینقدر خوشم میاد که میام و جواب کامنتم رو میخونم
بعدشم اینکه ماشاا.. شما هم واسه خودت خفنی ا تارا جون
طفلی شوشو، فکر کنم شوشو جونت هم مثل سام ما حروم شد (شوخی کردم ا)
الهی خیلی شوشوی نازی داری، دلم سوخت، طفلی بچه میخواد خوب، چقدر بچه دوست داره، من موندم این مردا چرا اینقدر عشق بچه هستن، سام اصلا یکی از دلایلش برای ازدواج همینه که دوست داره حتما بچه داشته باشه ووو
ولی حق با تو، تو این دوره زمونه کی میتونه بچه دار بشه؟ از همه چی که بگذریم کی باید بچه رو نگه داره وقتی اکثر پدر مادرا شاغلن
بعدش اینکه کلاس خودارایی رفتی؟
بعدش۲ هم اینکه استاد جمعیت و تنظیم خانوادمون که پزشک بود گفت تاتو کاملا کار غلطیه که متاسفانه تو کشور ما بین خانوما که هیچی بین اقایون هم رواج پیدا کرده
میگه یک کار کاملا خطرناک و غیر بهداشتی حالا تو بهترین سالن هم که باشه ( البته واقعا برای تاتو باید بهترین جا رو گیر اورد چون اگه بد تاتو کنن ادم شبیه دلقکا میشه)
حالا باز تاتوی ابرو خوبه، تاتوی خط چشم که کلهم پزشکا خطرناک و غیر بهداشتی اعلام میکنن
بعدش۳ رو تو کامنت بعدی مینویسم میترسم زیاد شه سند نکنه

سلام گلم
قابل شما رو نداره.
ماشالله به جونت خوااااااااهر :))))))))))))
دیدیییییییییییییییییی؟!!!!!!!! بیچاره اینقده دلم براش می سوزه بهش گفتم اگر دوست داشتی دوست دختر بگیری که کم بودای منو جبران کنه اشکالی نداره . خداییش چشم قوره ای رفتو با پشت دست تهدیدی کرد که از اون به بعد جرات نکردم بگم دوست دختر گفتم یه زن دیگه :)))))))))) (ببخشیدا ببخشیدا اما زر زدم حرف مجانی بوده)
دیدی ساینا جون کلافه شدم قراره نی نی دار که شدم فلان سرویس وبرام بخره فلان لباس و بخره ماشین برای خودم بخره و..........
جالبه خوبه :)
البته من با حرف شاذه موافقم اما با این دوریشو صبح به صبح بچه رو آواره کردن مشکل دارم.
هی نه خود آرای اما به مدت آرایشگری رفتم.
می دونم بده اما خوب آخه گاهی خیلی قشنگه قبول داری؟
واااااااای اونکه وحشت ناکه.
اگر اینجا هم می ذاشتی مشکلی نبود محدودیت نداره. باشه پس بقیشم همونجا بخون.

ساینا جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 ب.ظ http://saina-sam.blogfa.com

بعدش۳ اینه که با اینکه من ازدواج نکردم ولی خوب خیلی چیزا رو یاد گرفتم و واسم تجربه شده، دقیقا همین مطلبی که نوشتی، مردا خیلی خیلی دوست دارن که تلفن کنیم و حالشون رو بپرسیم و بگیم که کجایید و یا چیکار کردید، منظورم فضولی یا بازجویی نیست چون از اون کار که متنفرن
سام اینقدر دوست داره من ازش دائم بپرسم
ولی معمولا ما خانوما این کارو نمیکنیم
من که گاها از عمد نمیکنم که حرصش بدم :دی
چقدر من حرف میزنم اه
دیگه اینکه اینقدر اقای شوشو رو اذیت نکن
بله من که میدونم تو دستای منو هم از پشت بستی
یه نی نی گوگولی هم واسش بیار
اسمش رو چی میخوای بزاری؟ دختر باشه یا پسر؟ شوشو چی بیشتر دوست داره؟
ووو برم تا عروس دامادش نکردم

خوبه آدم قبل از ازدواج خیلی چیزا ور بدونه خیلی دوست دارن اما خوب گاهی هم بدشون میاد من که نفهمیدم با کدوم ساز این آقایون بندری بزنیم.
خب بپرس چرا نمی پرسی؟!
نه خانومی خوشحالم .
چشم شما امر کنید
چشم اما خوب یه کم بگذره.
نیدونم فرقی نمیکنه هرچی باشه سالم باشه صالح باشه شوشو هم این میگه.اما خوب شوشو دختر می بینه ضف میکنه.
:))))))))))))))))) قربونت.

تنهاترین تنها جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ب.ظ http://sadeh-ama-heratavar.blogfa.com/

همیشه تصور کن که توی دنیایی شیشه ای زندگی می کنی پس مواظب باش به طرف کسی سنگ نندازی چون اول دنیای خودتو میشکنی....!

چشم ممنوم زیبا بود

شاذه شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:09 ق.ظ http://shazze.blogsky.com

سلامممممممم
مگه روزی بچه دست توئه که نگران پولشی اخمخ جون؟ (البته ببخشینا قصد جسارت ندارم) ولی آخه خدا وکیلی ما ندیدیم هیشکی با بچه پولش کم بشه. هرکسی روزی خودشو داره. البته اگه از ته دلت به این معتقد باشی که خودت باید خرجشو بدی مجبور میشی بدی خدا هم میشینه تماشات می کنه ها!
بعدم این که منم از شیر دادن بدم میاد به قدر یک وعده ی کاملم نداشتم که بدم...
ترتیبتشم که دوتایی می کنین. بد و خوب و چپ و راست رو یادش میدی و می سپریش به خدا...
این بهانه ها از تو که معتقدی بعیده. بگو بچه دوس ندارم. اینا چیه که میگی؟
می بخشیا. خیلی تند گفتم. می تونی تاییدش نکنی. امیدوارم ناراحت نشی
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

سلام:((((((
از سلامت می تونم بفهمم چقدر عصبانی شدی.
نه می دونم اونم می دونم واقعیتو گفتن که جسارت نیست
نه گلم اعتقاد دارم نه تنها به این ایمان دارم بلکه به برکتی که بچه توی زندگی میاره هم ایمان دارم. تو رو خدا نگووووو
پس تفاهم داریم باهم ازدواج می کردیم خوشبخت می شدیم :)آخییییییییییی بیچاره نی نی .
درسته اما خوب کسی که صبح تا شب سر کارده چه وقتی داره برای تربیت؟ جالب بود.
ببخشید. شایدم تو راست میگی اما دوست دارم نگرانم .
نه گلم خوبه اینایی که گفتی رو میدونم ایمان دارم به همشون اما انگار نیاز داشتم یکی دوباره بهم یاد آوری کنه ازت ممنونم واقعا ممنونم. چرا تایید نکنم خیلی به دلم نشست اینقدر قشنگ بهم یاد آوری کردی هم این حرفا رو هم اعتقادمو. ناراحت؟ برای چی؟ از کی؟ برای حرفای خوب؟!! از خواهرم؟! نه عزیزم.
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

قله نشین شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام عزیزم
کم پیدا شدی ها
منتظرم زودی مثل قدیما جز۳۰ رو بخوونی تا من یه تیک خوشکل بزنم
میدونی که جز ۳۰ از ختم اول برا شماست
بی خیال ابرو در میاد غصه نداری بی کاری غصه چه چیزا میخوری
اوونوقت من همش دلم برا بابای هیراد میتنگه و هیچ خبری ازش نیست
برو خداتو شکرکن
یکی هست باهاش درد دل کنی و نازتو بخره

سلام گلم
نه هستم
چشم زود زود بله یادم هست
نه به خدا غصه نیست یه جور مشغولیت ذهنیه.
امیدوارم.
چرا؟!! بابای هیراد؟!!!!!
خدا رو شکر
آره به خدا.

رها شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.majanin.blogfa.com

سلام دوست عزیز
به روزم ...
خوشحال میشم سری بزنی و نظری بدی...
منتظرم...
یا حق.

سلام عسیسم
خوشحالم
چشم حتما
یا علی.

/// شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://zarivamohammad.persianblog.ir

من دارم خودم رو...نه ! من خودم رو راضی کردم که مامان شم . تو هم بالاخره دلت می خواد که بشی
راستی عینک رو از کجا حدس زدی ناقلا

واااااااااااااااااااااااااااای چه خوب مبارکههههههههههههههه دلم ؟؟!!! می خواد فقط نگرانم.
ما اینیم دیگهههههههههه هس هشتم :)))

تنهاترین تنها شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ http://sadeh-ama-heratavar.blogfa.com/

محال است آدمی چیزی را بدست اورد که خود هرگز نبخشیده...عشقی در حد کمال
ببخش تا عشقی در حد کمال بستانی

ممنونم زیباست

مسیح یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:54 ق.ظ http://www.shasooka.blogfa.com

سلام
ای بابا من موندم از دست شما زنا . بابا بچه خوبه دیگه فکرشو بکن واییییییی
بهت ۶ ماه مرخصی بعد زایمان میدن . چه باحال .
در ضمن دعواهم بده . اینو تا حالا بهت نگفتن ؟؟؟؟؟؟
شاد باشی و موفق

سلام
ای بابا اچرا شما آقا ها اینطوری هستیییییید ازدست شما مردا.
:))))))) آره به خدا به خاطر همون ۶ ماه مرخصی هم که شده باید بیارم اما لازم به دکره که شرکت ما مرخصی دائم میده خیلی باحال تره نه؟
نه کسی تا حالا نگفته بود جدا؟!!!!!!!!!! نیدونستم بزار به شوشو هم میگم بده دیگه انجام ندیم.
ممنونم شما هم.

امید یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.omidir2000.blogfa.com

سلام امیدم
احوال شما

صدای خاموش به روز شد منتظر حضور گرم شما بزرگوار هستم


http://www.sedayekhamosh.cast.ir

یاحق

سلام
الحمدلله
خوشحالم
چشم.

فاطمه یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:41 ق.ظ http://yeganemaabod.blogfa.com

اینطوری نگو ننه یه وقت خدا قهرش میاد اصلا بچه دار شدنت رو تعطیل میکنه هاااااااااااااا......!!!!!!!!!!!

:))))) چشم ننه خودمم می ترسم شوشو هم همینو میگه .
واااااااااااااای خدا نکنه تعطیل بشه

آوامین دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.avamin86.persianblog.ir/

سلام عزیزم
ممنونم که اومدی پیشم...خوشحاللل شدم خیلی...نازی بچه خوبه که خیلی!!!
اما اول آمادگیشو ببین بعد.خب؟
باشه چشم الان ساکت میشم...بله بله حق با شماست بچه (خودم میگم)رو چه به این حرفا...
راستی چند سالته ؟زنداییم که قابلی نداره!!!!!(چشمک)
بوس

سلام خانوم گل
خواهش می کنم نه قابل..یعنی اینقدر خوبه؟
چشم.
نه بابا من که اینو نگفتم کهههههههههههه این شه حرفیه؟؟؟؟؟؟؟؟
۲۳ سالمه . ممنونم پس بذارین میایم می بریم
بوووووووووووس

الهام دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ق.ظ http://energyehastehiyerooh.persianblog.ir/

سلام عزیز به روز هستم خوبم تو خوبی؟

سلام خانوم گل
خوشحالم
میام
خوبم.

گیلاس(منظ) دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:40 ق.ظ http://monzo.blogsky.com

سلام!
چطوری؟!

تتو نکن! خواهش میکنم.... خیلی بد میشه! البته اولش خوبه ولی خودت میدونی کی رو میگم! اون موقعی که وقت نداری ابروهای زیر و رو و اطرافش رو مرتب کنی و شونصد خط ابرو ( همه نا مرتب) بالای چشمت میمونه!
بچه؟؟!!! خیلی دوست داشتنیه! ولی در موردش در مقام نظر دادن نیستم! بذار اول شووووور پیدا کنم.. بعدش درباره بچه فکر میکنم!
تو رو خدا به تیپ هم نزنین! حیفه! اصلا اسم دعوا و قهر و با هم حرف نزدن که میاد حالم بد میشه.. دست خودم نیست.. حاضرم تحت هر شرایطی با هرکسی بسازم ولی قهر نه!!! چه برسه به کسی که دوسش دارم! چند دقیقه اش هم بده!
همیشه شاد ببینمت تارا جون!
قربونت

سلام
خوبم
چشم ! چشششم..... واقعا .آره تو بعضی موارد دیدم واقعا وحشت ناکه .
آره! خیلی پس زور شوووور پیدا کن تا نظرت رو زودتر بدی.
چشم میدونم .نههه اینقدرم وحشتناک نیست اتفاقا توی دعواهامون بیشتر می خندیم آخه بلند نیستیم قهرکنیم خیلی مسخره میشه :)))
قربونت
ممنونم
قرررررررررربونت.

رز سفید-زهرا دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ق.ظ http://white_rose.persianblog.ir/

سلام به همسفر گل گلاب
مرسی عزیزم بابت همه لطفی که داری. ممنون بابت تبریک. ولی چرا اینقده غر غر کردی. یه کم بخند بابا جان. زندگی خوشرنگه ها. مخصوصا وقتی ونگ ونگ بچه هم باشه

سلااااااااااااام
خواهش می کنم. خواهش می کنم قابلی نداشت
نیدونم دلم غرغر خواست

همسر آقا فرزاد(مرمر) دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام رفیق خودم کجایی ناناز خانوم؟
دلم تنگیده برات امیدوارم حالت خوب باشه و اوضاع بر وفق مراد

سلااااااااااام عسیسم همینجا ضعف و گرسنگی مهلت نمیده بنویسیم که.
منم خیلی دلم برات تنگه خوبم عالی برای تو هم امیدوارم خوب باشه.

نازنین دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:02 ب.ظ http://niniemaman.blogfa.com

کجائی پس ؟

اینا هاشم به خدااااااااااا.

سمیرا دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://sonita19.blogfa.com/

سلام تاراجون
هنوز که اپ نکردی باز ....خیلی منتظرماااااااااااااااا....در ضمن ممنونم که به فکرمی ...حالم فعلا خوبه ..نتیچه ازمایشام رو وپرونده ی پزشکیم رو فعلا فرستادم تهران...فکر کنم دیگه زیر دست مامان باشم ..خودمم تا اخر هفته برایه چکاب کامل وعکس واین چیزا می رم تهران .........تا ببینم چی می شه ....از اینکه دعام می کنی ومنو یادت نرفته ممنونم عزیزم ..امیدوارم همیشه توی زندگیت خوشبخت باشی ....راستی نی نی خوبه هااااااااااااااا...من که با شوشو موافقم ...گناه داره دلش می خواد بچه تو وخودشو ببینه ....اخه اگه دوستت نداشت که این قدر هول بچه نبود ....ولی بازم خودت باید تصمیم بگیری ...اینکه الان شرایطشو داری یا نه ....بدنیا اوردن بچه راحته اما تربیتش مشکله ....این مهمتره ...مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟البته تو خودت بهتر می دونی ...شکر خدا فکرت گوهره .....
دیگه مزاحمت نمی شم عزیزم
موفق باشی گلم
خدانگهدار

سلام گلکم
یکم زود رسیده بودی ببخشید.
به خاطر گل روی خواهر خوبم نوشتم
خواهش میکنم چون دوست دارم..خدا رو شکر...خوبه امیدوارم چیزخواصی نباش خوب خیلی خوبه که مامان .... حتما زودتر برو.
انشالله همه چیز عالی باشه
خواهش میکنم ...منونم توهم همراه عشقت خوشبخت بشی گلم.
:)))))))) نه مثل اینکه تو هم نی نی دوست داری شوشو بفهمه خوشحال میشه. میدونم اونم همونو میگه. دقیقا شرایط روحیش مهمه اون باید به وجود بیاد .بلهههههههههه . قرررررررررربونت عزیزم
خواهش میکنم
توهم خانومی
خدا نگهدارت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد