بازم دلم گرفته!!!!!!!!

سلام خوبین؟

خوبم خدا رو شکر.

۱-خیلی به اینجا عادت کردم توی شرکت که هستم همش بازه تا دلم میگیره یا اتفاقی میفته می نویسم خوب یه دفترچه خاطراته یه روز شماره برای من برای شوهرم برای خانواه آیندم برای اینکه یه روزی روزگاری برگردیمو آرشیو اینجا رو بخونیمو ببینیم چی بودیم چی شدیم؟!!!!!!!! اما خیلی ناراحتم از خودم از اینجا از شما که اینهمه غرغرای منو اینجا تحمل می کنیدو خم به ابرو نمیارید خیلی وقتا تایید میکنید خیلی وقتا راهنمایی میکنید از تون ممنونم.

۲- بازم طبق وقتایی دیگه دلم گرفته خیلی گرفته .

۳- دارم یه آهنگ گوش می دم خیلی وقت بود از آهنگ گوش دادن  دور بودم . آخه وقت نمی کردم(برای ششمین بار تموم شد ششباره play کردم) این همه تکرار برای چی؟ چرا اینقدر این آهنگ به دلم نشست؟!!!!! چرا با گوش دادن این آهنگ توی دلم گریه می کنم؟ اصلا چرا بغض دارم؟ نمیدونم چرا ؟

۴- مشکلی ندارم همه چیز خوبه خدا رو شکر همه دوسم دارن همه بهم احترام میذارن همه جا سوگلیم خونه مامان ، خونه مامان شوشو، خونه مادر بزرگ خودم خونه مامانی شوشو خونه عمو خونه خاله ، همه به عنوان یه آدم موفق و فعال ازم یاد می کنند همه به عنوان یه دختری که همه کاراش همیشه به جا بوده و........... اما نمی دونم چرا اینقدر از خودم ناراضیم؟!!!(چند لحظه استراحت دادم آهنگو قطع کردم آخه داره اذان میده خیلی برام این صدا آرامش بخشه.) .

۵- همش به پرو پای همه می پیچم از مامان ایراد می گیرم(بمیرم براش وقتی یادش میفتم میخوام دق کنم)آخه مامانی که منو تربیت کرده این چیزا رو بهم یاد داده بعد آخه حقه همونا رو من ازش ایراد بگیرم؟!!!!! خیلی دلم براش می سوزه خیلی . تا یکی یه چیزی می گه می رنجم ناراحت می شم اما حسنم اینه که به روی خودم نمیارم کم پیش میاد که کسی که ازش رنجیدم متوجه بشه اما در کل مشکل من اینه که اون حرف بدی نزد که رنجیدم!!!!!!!

۶-شوشو هم زود رنج شده فکرشو کن همین دیشب نشسته بودیم داشتیم قربون صدقه هم می رفتیم سر یه حرف رنجیدم بلند شدم رفتم از اتاق بیرون دوباره ۵ دقیقه بعد شوشو اومد پیشم بازم عشقولانه در کردیم یک ربع بعدش یه چیزی گفتم اون رنجید سرشو به کار خودش گرم کرد!!!!!!!!!!! چرا ما دوتا اینطوری شدیم؟!!!!!!!!!!!!

۸- امروز دفترچه یاداشتمو باز کردم یه سری چیزای خصوصی خصوصیم رو که فقط شوشو حق داره بدونه رو توش یادداشت کردم یه سری چیزا رو نوشتمو یه سری قولا به خودم دادم با خودم قرار گذشتم برای رسیدن یه سری هدفام یه کارایی بکنم و قدم اولش که خوندن یه سری مطالبه از همون لحظه شروع کنم یک ساعته گذشته(اذان تمام شد بازم همون آهنگ تکراری رو روشن کردم)و من دارم اینجا می نویسمو دارم به آهنگ تکراری گوش می کنم!!!!!!!!!!!!

۹- دلم گرفته دوتا جوون از فامیل دارن میرن خونه بخت خیلی دلم گرفته وقتی دارم رفتنشونو نگاه می کنم آخه حقش نیست آخه وقتی رفتن اونا به زندگیشونو نگاه می کنم و یادآوری می کنم عروسیو مراسم خودمونو خجالت می کشم دلم میگره مگه اینا جوون نیستن؟ مگه غیر از اینه که اونا ۴ ساله نامزدن و صبر کردن تا بتونن خودشونو جمع کنن تا یه عروسی بگیرن ؟ آخرش چی شد؟ چند ماه پیش پدر دختر فوت شد در حسرت دیدن عروسی دخترش پول جهیزیه دختر صرف مراسم دفن پدرش سر پرست خانوادش شد. ۲ ماه پیش برادر ۱۸ ساله پسر بر اسر یک سانحه فوت شد! پولی که مادر با هزار مشکل جمع کرده بود از دهن خودش زده بود طوری که بچه ها نبود پدر رو نداشتن سرپرست رو احساس نکنن جمع کرده بود برای مراسم عروسی پسر بزرگش صرف مراسم ختم پسر جوانش شد و در نهایت دوتا جوون با بر باد سپردن آرزوی پوشیدن لباس دامادی داشتن ماشین عروس که گل بزنه و بره آرابشگاه دنبال عروسکش و دختر پوشیدن لباس عروسی و انتظار برای دیدن دوماد با دسته گل، با کمک چند خیر بالاخره تونستن به کمک مامان و خاله با کلی پنهان کاری برای دور موندن از چشم فامیل برای حفظ آبروی اون زن و پسر و عروسش پول پیشی برای اجاره خانه جور کنند و گرفتن بلیط مشهد و پرداخت هزینه هتل جور کردن کمبود وسائل خانه نو اونها رو به خونشون بفرستند!!!!!!!! این چند روزه که درگیر کارهای اینها بودم البته نه مستقیما از مامان می شنیدم یا میدیدم دلم گرفته دارم منفجر میشم به چه جرمی باید آرزوهارو به دست باد بسپرند و تا عمر دارن چشمشون به عروسی که لباس سفید عروسی تنشه و دامادی که سوار بر ماشین عروس به  دنبال عروسش میره خشک بشه؟!!!!

به جرم نداشتن پدر؟ یعنی اگر کسی پدر نداره باید اینطوری باشه؟!!!!!!!!!!!!!!!! چرا ما اینطوری شدیم چرا ۴ عموی اون پسر نباید خم به ابرو بیارن که پسر کوچکترین برادرمون باید بعد از ۴ سال نامزدی در آخر با دلی عزادار به این شکل بره سر زندگیش؟!!!!!!!!!!!!!!!! چطوری می خوان جواب بدن؟!!!!!!!!!!!!

۱۰- اون روز شرکت رفتم اما جایی نرفتیم پیاده روی هم نرفتیم چون کار داشتیم و تا ساعت ۸:۳۰ شرکت موندیم.

۱۱- شوشو گفته امروز برم که باهم بریم بیرون اما ............

۱۲-دلم می خواد گریه کنم اما اینجا نمیشه برای هفتمین بار شایدم هشتمین بار آهنگ رو play کردم.

۱۳-دلم درس می خواد دلم پیشرفت می خواد دلم یه عالمه چیزا می خواد.

۱۴- همیش آدمای نا امید رو منع کردم همیشه با کسایی که آه می کشن مشکل داشتم همیشه همه رو امیدوار کردم اما.......... اما الان نا امید نیستم ،احساس می کنم دل مرده ام .

۱۵- دیشب ابروهامو خشگل کردم بعد رفتم پیش شوشو می گم چرا نمی گی زنم چقدر ابروهاتو قشنگ خوشگل کردی؟ اونم میگه زنم چقدر ابروهاتو قشنگ خوشگل کردی؟!!!!!!!!!!!!

۱۶- راستش خودم بدم نیومده بود آخه گذاشته بودم کمی دربیاد تقریبا از اول ماه مبارک فقط دورش رو مرتب کرده بودم اما دیشب خط انداختم کلفت تر شده حالت گرفته .

۱۶- صبح که سوار سرویس شدم همکارم میگه واااااااااای چقدر ابروهات ناز شدن گفتم دیشب کلی باهاش ور ردفتم جدی میگی؟ گفت واقعا خودت درست کردی ؟!!!!!!!! عالی شده. به خودم امیدوار شدم آخه از خودم سلب؟ صلب؟ یا ثلب؟ نمی دونم درسته رو بخونید لطفا (بیسوادم خودتی اگر خودت بودی می تونستی؟) امید کرده بودم.

۱۷-ببخشید رفتم ناهار اومدم نمی شد همکارمو معطل کنم.

۱۸-برای یازدهمین بار این آهنگ رو گوش میدم فکر کنم تا آخر بخوام برم بشم لالا لالا گل پونه دل من بدون تو خونه!!!

۱۹-به شوشو جان: عاشقتم تمام زندگیمی عمرمی امیدمی انگیزه زنده موندنمی دوست دارم.

بایتون

 

 

نظرات 22 + ارسال نظر
*سراب* پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ب.ظ http://mirage.blogsky.com

سلام تارا جونی
مرسی خانوم گل خبرم کردی
تو که اینهمه حسن داری چرا دلمرده؟پس من باید چی بگم؟
البته تو مقطعی از زمان برای آدمی اینجور احساسات پیش می آد...به مرور می گذره...و خیلی هم زود می گذره...غصه نخور...مطمئن باش چند روز دیگه تمام اون احساسات کاذب و فراموش کردی و به زندگی عادی روی آوردی...این چیزا طبیعیه...راستی منم گاهی از شنیدن آهنگای تکراری و قدیمی حسابی سر ذوق می آم...می دونی چون یادآوری خاطراتی که می شه که دیگه هیچ وقت دستم بهشون نمی رسه...
غصه نخور و فقط به چیزهای زیبای زندگی توجه کن
شاد باشی دوست گلم

سلام خانومی
خواهش م یکنم
لطف داری .
درسته و امیدوارم زود بگذره البته .
:) خیلی دل نوازه درسته.
چشم :)
تو هم خانومی.

گیلاس(منظ) پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

سلام تارا جوون
نبینم دلت گرفته باشه!!! نه میخوام دلداریت بدم نه آرومت کنم نه هیچی! فقط بدون این حالت تو غیر عادی و خاص خودت نیست! هممون بعضی وقتا الکی اینجوری میشیم! ممکنه دلیلش یه چیز پیش پا افتاده باشه یا همونم نباشه.. به این روز هم که میوفتیم همش میخوایم پاچه بگیریم.. تحمل هیچ حرف یا حرکتی رو نداریم.. دلمون میخواد تو خودمون باشیم و کسی گیر نده ..اگه هم کسی گیر نده خودمون بهش گیر میدیم .. حس گریه و بغض آدمو میخواد بکشه!!... حتی محبت و کادو خریدن دیگران هم به دلم نمیشینه.... میخوام فریاد بزنم..... من که از همه چی به خصوص خودم تنفر پیدا میکنم!! و..... یه سیکلی داره و تموم میشه.. سخت نگیر! احتمالا با شوشو دو تایی به همین روز افتادین!!!
چه آهنگی میگوشی حالا؟؟؟!!!!!!!!
این آدمایی که میگی سرنوشتشون اینجوری رقم خورده! به پول هم ربطی نداره! یکی از اقوام ما بود که بعد از ۲ سال نامزدی هفته قبل از برگزاری مراسمشون پدر دادماد یکدفعه سکته کرد مرد! به احترام پدرش حدود ۱ سال مراسم رو عقب انداختن.. توی این مدت خواهر کوچیکتر دادماد که ۹ سالش بود سرطان گرفت و واقع مثل گلی بود که روز به روز پر پر میشد!! دل و دماغ هیچ کار برای هیچ کدوم نمونده بود... بعد هم سال پدرش بود که خواهره فوت کرد!! اینا هم دیگه اصلا حس عروسی نداشتن و همینجوری رفتن سر خونه زندگیشون!! غصه اونا رو نخور! برای هر کسی ممکنه پیش بیاد!!!
چه خوف که ابروهات خوف شده!! از هر انگشت دختمون یه هنر میریزه... شوشو رو خبر کن بیاد جمش کنه..
برو بیرون دیگه!! بی حال! برو حالت خوب میشه..
الان فکر نمیکنی من زیاد ی حرف زدم؟؟؟!! داغ بودم نفهمیدم..
شاد باشی

سلام عزیزم
قبونت ممنونم میدونم
درسته واون چیز خیلی بده . ایکاش اینطور وقتا همه آدمو درک می کردن.
آهنگه هماینونه گیلاس هم روی وبلاگش همون آهنگو گذاشته احتمالا شنیدی.
اما من زیاد به این سرنوشتی که تو میگی اعتقاد ندارم .
الهی خیلی بده دلم خیلی براشون میسوزه.
:) خوشحالم از این که ابروهام خوب شده.
رفتم خوب شدم.
نه خیلی خوب بود.
شاد باشی تو هم.

*سراب* پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:31 ب.ظ http://mirage.blogsky.com

سلام تارا جونم
با مطلبی با نام گل سرخ به روز کردم
وقت کردی سر بزن
شاد باشی

سلام گلم
دیدم زیبا ب ود
قربونت.

آئینه عشق ...---. مهدی...-... پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ب.ظ http://aeineye_eshghe.persianblog.ir

سلام...زیبا بود...آئینه عشق دوباره سکوتش را شکست...منتظر حضور سبز شما هستم...شاد باشید...

سلام ممنونم .
ممنونم
دیدم زیباست.
ممنونم

شاذه جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:02 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

عزیزم اینقدر به این بغض بها نده. موضوع همون تاریخ لعنتیه که بهت گفتم!!! یک ماه پیش در چنین روزی!! هممون همینطوریم. بغض می کنیم. به یه آهنگ به یه شعر گیر سه پیچ میدیم. به پرو پای شوهرمون می پیچیم و پاچه میگیریم. بعد از چند روزم خوب میشیم میره تا ماه بعدی که روز از نو و روزی از نو! نگران نباش
در مورد اون عروس و داماد هم خییییییییییییلی متاسم. واقعاً به کدامین گناه؟؟؟؟

مگه میشه؟!!!!سعیم رو می کنم اما نمی تونم.
دقیقا هون تاریخ لعنتی.
:))))))))‌بیچاره شوهرا.
ممنونم.

قله نشین جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام تارا گلی خوفی ؟ خوشی ؟
ای من که خیلی خوبم خسته و کوفته و پر خوشحالی
امروز رفتیم کوه
میدونی این پست تو دیشب خوندم اما چون دی سی بودم نشد که نظر بدم
امروز یه جایی رسیدیم که پر گل پونه بودش یاد تو افتادم و شعر گل پونه ها که هی پلی میکردی به دخمل عمو هم گفتم تازه
راستی بازم دخمل عمو پنیر خامه ای آورده بود !!!!!!!!!!!!
فرصت کنم مینویسم شرح ماجرای امروز رو خیلی باحال بودش
شاد باشی و خدانگهدار

سلام عسیسم خوبفم تو خوفی؟
خدا رو شکر خستگی با خوشحالی معلومه همه چیز خوب بوده.
عالیه.
آخی نازییییییییییی من گل پونه دوست دارم. سلام برسون بهشون.
ای بابااااااااااااااااااا برای این دختر عمو دیمایندر نصب کنید .
حتما منتظرم.
قربونت شاد باشی.

تنهاترین تنها جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ http://sadeh-ama-heratavar.blogfa.com/


آرزو می‌کنم به اندازه کافی شادی داشته باشی تا خوش
باشی، به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی، به اندازه
کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی و به
اندازه کافی امید تا خوشحال بمونی

الهام شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ق.ظ http://energyehastehiyerooh.persianblog.ir/

سلام با مطلبی درباه کانالهای انرژی به روز هستم و به انتظار نظر خوبت

همسر آقا فرزاد(مرمر) شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ق.ظ

سلام ناناز خانوم واسه این دوران پیش میاد دقیقا من هم یه زمانی عینهو تو شدم همه چی عالی بودا ولی من یه جوری بودم زودی خوب شدم(ماچ گنده)
نگران نباش شاید یه دلیلش اینه که فعلا خونه ی خودتون نیستین برای همین.
نگران نباش خانوم گل وقتی اینهمه محسنات خوب داری وقتی اینهمه مهربونی
چرا دیگه دپرس.
به قول فرزاد همیشه میگه به من برو خدا را شکر کن که من اومدم گرفتمت وگرنه در این دوره زمونه شوهر گیر نمیاد(اون شکلکه که بدجنسانه میخنده ها)
حالا تو هم برو شکر خدا کن که شوهر به این خوبی داری زندگی به این زیبایی داری
برو حالشو ببر....

سلام گلم درسته ممنونم (ماچ گنده تر)
ممنونم لطف داری.
:)))))))))))‌ ای بابا یکی نیست به این آقا ها بگه اون دوران گدشت.
:) واقعا خدا رو شکر می کنم.
حالشو می بریم.

مهسا(تنها دختر عاشق غریب) یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:38 ق.ظ http://www.loveuarash.blogfa.com

سلام آبجی جونم
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال من که اصلا خوب نیست
احساس درموندگی و بیچارگی می کنم
انگاری این آقا آرش ما نمی خواد دست از سر کچل ما برداره بی خیال ماشه
تو آپ جدیدم همه چیو توضیح دادم
منتظرتم
آبجیم تنهام نزار
تنهایی آزارم میده
فعلا بای عزیزم

سلام آبجی خانوومی
خوبم ممنون
الهی نبینننننننننننننننم
میام مبینم
قربونت هستم
نمی ذارم
بایت عزیز

مسیح یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.shasooka.blogfa.com

سلام
ببخشین حسابی سرم شلوغ بود این چند روز
از وقتی دانشگاها باز شدن همش دارم مقاله و کنفرانس ارایه میدم
همین روزا سعی میکنم به روز بشم
شاد باش و خندان

سلام
خواهش می کنم خوب برین ؛آرایشگاه خلوتش کنین
انشالله موفق باشید.
منتظرم
شاد باشید.

نیلوفر(کافی شاپ خاطرات) دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ق.ظ http://memorycoffeshop.blogfa.com

سلام تارا جون. زیاد خودتو درگیر این احساسات بد نکن چون زودگذرن.راستی مرسی عزیزم که بهم سر زدی. واقعا نمی دونم چیکار کنم. به قول تو خیلی تصمیم گیری سخته.بازم پیشم بیا. خوشحالم می کنی.

سلام گلم
راست می گی. خواهش می کنم انشالله به سلامتی همه چیز خوب پیش بره.
میام.

نازنین دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ق.ظ http://niniemaman.blogfa.com

اونقدر دلت گرفته که دل منم گرفت . مخصوصا؛ با خوندن زندگی اون دوتا جوون

خیلی خیلی الهی دل تو چرا گلم؟

مسیح دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.shasooka.blogfa.com

سلام
حسب الامر جنابعالی از باکلاس بودن در آمدیم
یه کوچولو سر بزنین
ممنونم

سلام
ممنونم
سرمو زدم کچل شدم.
خواهش می کنم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:41 ق.ظ http://yeganemaabod.blogfa.com

سلام عزیزم...
تارا جان همه ماها خوب اینجوری هستیم حالا یکی بیشتر یکی دیگه کمتر...ولی باید سعی کنیم حد و حدودمون رو مخصوصا با بزرگترا رعایت کنیم...منم خیلی وقتا به مامان و بابامو همه میپرم و بعدش پشیمون میشم و هرکاری میکنم تا از دلشون دربیارم...
خدا شوشوتو برات نگه داره عزیزم...
شاد و سلامت باشی...
مرسی که همیشه بهم سر میزنی و راهنماییم میکنی...بووووووووووووس...
تابعدیاعلی...

سلام خانومی
ای وای دست رو دلم نذار مگه من آدم میشم ؟!!!!!!!!!!
قربونت عزیزم خدا تو و شوشو رو هم برا هم نگه داره.
ممنونم
خواهش می کنم نه قابل :)
بووووووووووووووووووووووووووووووووووس
یا علی.

علی سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ق.ظ http://geohazard.persianblog.ir/

سلام به تارا عزیز
خوبید شما
خیلی مشکلات رو تو نظرت بزرگ نکن چون در آینده می فهمی که خیلی بزرگ نبودن و تو فقط اعصاب خودتو ناراحت کردی
به روزم با یه مطال متفاوت و منتظر نظر شما و دوستانتون

سلام
ممنون
بزرگ نمی کنم بعضی موقع ها دلم میگره.
درسته موافقم
حتما میام.

پویان سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.pooyan-rn.blogfa.com

سلام
میشه بگی چرا عصبانی هستی؟؟
مگه نوشته ی آخرم چشه؟؟

سلام
نمی دونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوب بود چیز بدی گفتم؟!!!!!!!!

*سراب* سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:12 ب.ظ http://mirage.blogsky.com

سلام تارا جونی
بهتری؟
به روز کردم با مطلبی به اسم سراب!!
خوشحال می شم سر بزنی
بای

سلام گلم
بهترم
دیدم قشنگ بود
قرررررررررررررررررررررربونت
بایت

شاذه چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ق.ظ

آپم!

اومدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددم.

یه دل خاکی با کلی پاکی چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام عزیزم ...خوبی؟؟
چه خبر؟؟
نیستی؟؟
به روز کن دیگه بابا........)خنده( و چشمک()
میگم کاش قالب وبلاگتو عوض کنی ...روحیه ات هم عوض میشه عزیزم...

سلام گلم
سلامتی
چرا هستم سرم شلوعه
چشم حتما
چشم حتما .
ممنونم از توصیه ات.

*سراب* چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:12 ب.ظ http://mirage.blogsky.com

سلام تارا جونی
می بینی چه قدر مهم هستم که همه واسم نگران شدن؟ منم دیگه...(از اون سرفه هایی که شخصیت آدم و بالا می بره)
منتظر آپت هستم
شاد ببینمت
بای

سلام عزیزم
البته که مهمی .:))))))))))))))))))
چشم
شاد باشی
بایت

سارا(دختر مهربون) پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:04 ق.ظ http://yeshab-poraz-setareh.persianblog.ir

سلام مهربون دیگه به ما سر نمی زنی من یه مدت نبودم ولی حالا اومدم خوشحال می شم به اسمونم سری بزنی و ستاره بارونش کنی منتظرتم مهربون[گل]
دنیا را برایت شاد شادو شادی را برایت دنیا دنیا ارزومندم[گل]

سلام سارا جان
چرا عزیزم سر می زنیم شما نیستین
دیدم خیلی جالب بود
قرررررررررررررررررررررربونت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد