اسباب کشی خرید و هفته ای که گذشت

سلام سلام

بعدا نوشتم: راستی یادم رفت بگم شب عید قربان سالگرد بله برونمون بود و دیروز یعنی
 عید قربان هم سالگرد روزی که رفتیم پیش اون حاجح آقای پیر مهربون که از مراجع بودن
 صیغه عقد رو جاری کردن مبارکهههههههههههههههه خیلی حس خوبی بود خیلی اما
دوسال خیلی زود گذشت٫ خیلی.

اول از همه عید همگی مبارررررررررررررررررررررررک شب یلدا خوش گذشت؟ ببخشید دیر شد هفته
پیش اصلا وقت نکردم مطلب بذارم حداقل عید و تبریک بگمو شب یلدای خوبی براتون آرزو کنم.

دوم که الان من ذوق مرگم کلی زیاد ٫آخه من بازم خونه تکونی کردم و قالب نو انتخاب کردم قبلی
قشنگ بود دوسش می داشتم٫ اما رنگش خیلی تند بود دلم و زده بود٫ اما این یکی فچ کنننننننم
که ملایمتره بهتر.

۳-با اجازه همگی من ۵ شنبه خونمو تمیز کردم با کمک شوشو عسیسسسسسسسسسم
لوسترهارو زدیم چوب پرده هارو زدیم کلی از این نوع کارا٫ خدا خیرش بده زندایی گلم هم اومد
کلی کمکم کرد ماشاله زرنگ و فرز همه چیزو تمیز کرد. مثلا جون خودش کارگر تمیز کرده بود
کلی بازم ما تمیز کردیم تازه میشه رنگ خونه رو تشخیص داد .

۴- راستی نگفته بودم؟!!! یکشنبه پیش با شوشو و داداشی رفتیم لوستر و دیوار کوب خریدیم
بعد شب بعدش چون من کلاس داشتم شوشو و داداشی رفتن بازم لوستر خواب رو و دوتا تابلو
 که یکی منظره ونیز هست خیلی زیباست  ویکی هم آیه الکرسی روی پوست خریدن خیلی
قشنگن یه سبد جا روزنامه ای هم خریدن من هنوز یکسال و نیم نشده عروسی کردم تاحالا
دو سه تا جا روزنامه ای گرفتم!!!!!!!!!!!!!!! ای خداااااااااااا این دیگه واقعا نوبره .

۵- لوسترها و دیوارکوبها و البته تابلو ها خیلی قشنگن خیلی نازن تا به حال لنگشون رو جایی
ندیده بودم و البته از یه مغازه لوکس فروشی پایین میدون ونک خریدم که اونا هم همون
چندتایی که من خریدم رو داشت البته مشابهش رو داشت اما تموم شد اونی که من خریدم. 
خیلی خدا رو شکر می کنم خیلی٫ آخه شوشو خیلی خوب خرج می کنه وقتی فکرشو می کنم
اگر مثل بعضی زنا باید هزار سال التماس کنم منت بکشم تا شوهرم دست کنه جیبش برای
بستن دهنم یه جنس بنجل بخره بندازه جلوم٫ کلی از خدا تشکر می کنم به خاطر شوهر خوبی
که این اخلاقش واقعا عالیه دارم البته همه اخلاقاش عالیه اما هر چیزی جایی ارزشش بیشتر
میشه دیگه نه؟

۶- میز تلویزیون هم خریدیم ٫ میز قبلی رو ۸ ماه هم نشد استفاده کردیم دادیمش رفت این
یکی رو گرفتیم خیلی کوچولو و ناسه توش فقط یک ر س ی و ر جا میشه و نهایتا یک dvd player
من عزا گرفتم ضبط با اون هیبت رو چکار کنم؟ آخه اصلا مشکل اصل ضبط هست وگرنه
می شد باندهاش رو روی جاباندی کنارش گذاشن.

۷- سه شنبه از صبح رفتم شرکتی که برای آموزش قرار بود برم تا خود ساعت ۵:۳۰ هم یه
لنگه پا ایستاده بودیم با  شوشو هم اونجا باهم بودیم بعد قرار شد بریم ولیعصر ببینیم اگر
 پیدا کردیم کفش و جین بخریم اول که رفتم نمی دونم شوشو چش بود؟ خسته بود؟ گرسنه
بود؟ چی بود با اینکه خودش استقبال کرد که بریم اما هرچی می گفتم این خوبه؟ اون خوبه
می گفتم من کاری ندارم هرچی می خوای بخری بخر و البته قابل ذکر هست که بعدش
میگه من از اول راضی نبودم این و بخری یه جوریه همین میشه که اون چیزی که می خرم
میزنه دلم و میندازمش کنار در حالی که اصلا هم استفاده نکردم اینبار نمی خواستم این
اشتباه رو بکنم و می خواستم سر یک چیز به تفاهم برسیم و بعد بخرم که آقا مرغش یه
پا داشت و اصلا نظر نمی داد تا وسطای خیابون رفتیم دیدم نمیشه خودم هم عصبی شده
بودم گفتم من پشیمون شدم نمی خوام که همین شد که شوشو عصبی شد هیچی نگفت
فقط تا خود ماشین که سوار شیم غرغر کرد بعد هم رفتیم خونه تقریبا بحث کرده بودیم
خسته بودیم حوصله همو نداشتیم رفتیم خونه مادر بزرگ شوشو وقتی وارد شدم اول یه کم
دراز کشیدم شوشو هم دراز کشید سر درد داشت بعد یک ربع دیدم خیلی زشت بنده خدا
مامانی نگران شده بود نمی خواستم بفهم ما باهم بحث کردیم بلند شدم چای آرودم شوشو
رو بلند کردم با تمام ناراحتی که از دستش داشتم بازهم نازشو کشیدم سر شام کلی باهاش
صحبت کردم بازم کلی نازشو کشیدم تا شام خورد بعد تازه آقا برگشته با یه حالت بچه گانه ای
میگه من میدونم تو دیگه منو دوست نداری!!!! من و میگی گفتم اون چاقوی من و بیاریییییییین
ای نفس کککککککککککککککش خداییش خیییییییییییییییلی باحالن این آقایون.  فردا شبش باهم
از شرکت برگشتیم تا هفته تیر رفتیم یی هو دیدم مسیرمون عوض شد شوشو جان فرمودن
بریم ولیعصر می خوام برای زنم بوت بخرم جین بخرم خداییش کلی زمین تا آسمون با شب قبلش
فرق داشت منم ناز کردنم گرفته بود نمی رفتم دیگه گفت کتاب می خوام بخرم رفتیم کریمخان
انتشارات نشر نی هست نمی دونم چی چی هست کلی کتاب خرید منم یک دیکشنری
ادونس آکسفورد برای خونه خودمون خریدم آخه خونه مامان اینا بود اما نبردمش خونه خودم و
یک کتاب حکایت دولت *فرزانگی نسخه لاتینش رو بعد رفتیم یه مغازه جینگیل منگول خونه یه سری
خرت و پرت خریدم بعد هم رفتیم ولیعصر با شوشو و اینبار با تفاهم هردو یک جفت بوت نااااااااااااااس
و یک جین زیبا خریدم از اونجایی که وقتی من کفش می خرم خوشبخت ترین زن دنیا ام الان هم
حس خوبی دارم .

۸- دیشب خونه مادر بزرگ شوشو بودیم شب یلدای خوبی بود خاله شوشو هم امدند کلی خوش
گذشت آخر شب هم رفتیم خونه مامان اینا کتابها رو بردیم آخه کلا ما کتابا رو توی صد تا کارتون هم
بذاریم آخرش رو سرمون میذاریم می بریم توی اسباب کشی نمی بریم.

۹- یه سری کتابا توی یه جعبه بزرگ جای تلوزیون بود که با هزار بدبختی بردیمش بذاریمش تو ماشین
هرکاری کردیم صندوق عقب نرفت در عقب هم نرفت آخر سر هم به زور صندلی جلو رو خوابوندیم
گذاشتیمش جلو کنار راننده بعد من نشستم عقب شوشو کلی معذرت خواهی کرد که ببخش عزیزم
مجبور شدی عقب بشینی گفتم مشکلی نیست الان این (اشاره به جعبه کتابا) زنته دیگه برین باهم
حالشو ببرین . خداییش دیدین این کتی جام رو هم توی ماشین گرفت ؟ واقعا به نظر شما دفعه دیگه
جیع نمیکشه بگه ببین مرد از این به بعد توی این خونه یا جای منه یا جای تارا؟!!!!!!!!!!!! به نظر شما
من چه کنم زندگیم درخطره دستی دستی دارم زندگیم رو تقدیم می کن به کتی .

۱۰- انشالله قراره چهارشنبه مرخصی بگیریم اسباب ببریم بعد شنبه هم کلی مهمون دارم آخه
دومین سالگرد عقدمونه بعد مهمون دعوت کردم ای خدااااااااااا کمکم کن من آبروم جلوی مهمونام نره.
زندگی داری توی این چند ماه یادم رفته.

خیلی حرف دارم اما دیگه بسه خیلی حرف زدم خوش باشید قربون همگی.