بلاخره بغضم ترکید بلاخره فهمیدم این دلگیریام بابت چیه؟

امروز دومین باره که اومدم بنویسم

یه بار دیگه هم گفته بودم اینجا دفتر دلمه پس هر موقع احساس دلتنگی کنم با احساس نیاز با این صفحه
سفید خودم رو آروم می کنم.

یه هفته است دلم تنگه نه اشتباه نکنید از اون تاریخچه خبری نیست پس بهتره ربطش ندیم به اون یه هفته
است نمیدوتستم چمه؟ یه هفته است دارم منفجر میشم. یه هفته است یه حس خاصی دارم احساس
کنده شدن از یه چیزی از یه جایی. بد اخلاق شده بودم نمی دونستم چمه!!!!!!!!!! همش به این می پریدم
به  اون می پریدم همکارم زنگ می زد سرد برخورد می کردم دوستم زنگ می زد حوصله حرف زدن نداشتم
یا مامان تند صحبت میکردم از همه بدتر تواناییم برای ابراز عشق و محبتم به جوحهی عزیزم کم شده بود تا
همین الان داشتم با خودم کلنجار می رفتم تا دلیلش رو پیدا کنم هیچی به ذهنم نرسید برای پراکنده کردن
اون افکار ذهنم بردم به سمت اینکه باید برم خونه (گفته بودم که ما الان پیش مادر بزرگ جوجه زندگی می کنیم
یعنی دیگه از فردا صبح میشه می کردیم)وسائل رو جمع کنم در کمدهاو میز آرایش و ... رو چسب بزنم
خلاصه همه چیز رو آماده کنم برای اینکه انشالله فردا صبح ماشین میاد که بارم و ن رو ببندیم و بریم .
بریم که زدگی مستقلمون رو بعد از یک وقفه چند ماهه شروع کنیم بریم که ببینیم توی خونه جدید خدا چه
هدایایی برامون گذاشته ؟ بریم که ببینیم توی خونه جدید چه اتفاقایی قراره بیفته؟ ببینیم چه کسایی بودن
که تا حالا باهم دوست بودیم و باهم رفت آمد داشتیم اما تو خونه جدید دیگه روزیشون قرار نیست باشه؟
بریم که ببینیم توی خونه جدید قراره چه ثوابایی بکنیم؟ چه کاری بکنیم؟ چه پیشرفتی بکنیم؟ خدایا دارم
می رم به یه خونه نو با یه عالمه آمال و آرزو دارم میرم که بتونم بهتر زندگی کنم بتونم بهتر به شوهرم محبت
کنم که بتونم بهتر و بیشتر لطف تو رو ببینم خدا با در آستانه عید غدیر دارم میرم توی اون خونه خدایا توی این
روز خیلی عیدی ها ازت گرفتم خیلی لطفا بهم کردی خدایا توی همین عید چند سال پیش بعد از یه وقفه
طولانی دوباره رفتم پیش امام رضا در آستانه ورود از تو و امام رضا عیدیم رو خواستم که دادی ممنونم یه دنیا
ممنون خدا یا دو سال پیش توی این روز شوهرمو عزیز ترین کسمو تکیه گاهمو امید و انگیزه زندگیم پیمان
همیشگی و ماندنی ترین اتفاق زندگیم رو برام به وجود آوردی خدایا چه روز قشنگی ؟ چه ظهر زیبایی!!
خدایا چه حس خوبی!!! خدایا به خاطر همه چیز ازت ممنونم خدایا ممنونننننننننننننننم اما خدایا این عید
هم این خونه اما می خوام ببینم توی این خونه چه عیدی هایی روز عید میخوای بهم بدی بهتره بگم بهمون
بدی؟!!  آره قراره بریم خونه خودمون قراره دیگه این چند ماه رو این زندگی همرام مادر بزرگ شوشو رو به
دست خاطره ها بسپاریم چقدر خوب بود چقدر عالی بود به جرات می گم به همه گفتم به خودشم گفتم
از بهترین روزای زندگیم از بهترین لحظات زندگیم این روزا بودن روزای بودن با مامانی مهربون روزای موندم
با یه مامانی ۶۸ ساله ای که با همه پیر زنهایی دنیا فرق می کنه یه فرشته است یه موجود اعجاب انگیزه
یه آرامشه قراره بریم و دوباره مامانی با همه خاطرات قبلی که خاطرات این چند ماه هم بهش اضافه شده
تنها بشه دوباره با اون در و دیوارا تنها بشه خدایا خودت نگدارش باش . با جاری شدن این افکار توی مغزم
انگار بغض یک هفته ام ترکید اشک ریختم و اشک ریختم یاد مهربونی های مامانی یاد زمانایی که تا می
رسیدم خونه می خواستم کاری کنم می گفتن نه عزیزم تو بشین من الان همه چیز و آماده می کنم و میام
یاد زمانایی که اگر با میوه ای چیزی وارد خونه می شدیم تا پولشو حساب نمی کرد ول کن نبود یاد همه
محبتا یاد در آغوش کشیدنا یاد شبایی که قلیون درست می کردیم و باهم حال می کردیم یاد زمانی که
سرمو میذاشتم روی دامنشو خستگی یک روزم در می رفتم یاد نگرانیهاش از دیر رفتنامون یاد غصه ناهار
فردا خوردناش که تا برامون ظرفای غذامونو پر نمی کرد آروم نمی شد
خدایا دلم گرفته دارم منفجر میشم خدایا مامانیمونو برامون نگهدار خدایا خودت می دونی من و شوشو اگر
یک مو از سر مامانی کم بشه دق می کنیم . خدایا خودت نگهدارش باش خدایا بستشه دیگه خودت روی
خوش زندگی رو نشونش بده خودت کمکش کن خدایا ممنونم به خاطر این نعمت خوبی که به ما دادی.

آروم تر شدم شوشو زنگ زد نتونستم باهاش صحبت کنم چون از شدت بغض صدام در نمیامد بلاخره با کلی
زحمت همینطور که دونه دونه اشکام می ریخت و صدام می لرزید باهاش حرف زدم گفتم بهش که از صبح دلم
گرفته تازه فهمیدم به خاطر اینه که داریم از مامانی دور میشم گفتم آخه مامانی دلش به این گرم بود که غروبا
می ریم پیشش گفتم آخه تنها میشه شوشو هم سکوت کرد هیچی نگفت و بعد هم با صدای گرفته گفت
چکارش میشه کرد ؟ می دونم اونم اشکش ریخته می دونم اونم بغض داره خدایا دلمونو آروم کن.

پ.ن : فردا مامانی رو هم با خودم می برم قبل از اینکه اساس ببرم مامانی رو می برم میذارم خونم گفتم باید بیایی
کمکم قبول نمی کردبیاد بهش گفتم تو نیایی من دق می کنم . بهش گفتم باید همیشه پیشم بمونی می
خوام بچمو تو نگهداری بزرگ کنی با این حرف اینقدر ذوق میکنه میگه من می خوام بچه شما رو ببینم بوسش
کنم نازش کنم بزرگش کنم میگه بچه دار شدین می ذارینش پیش خودم هرجا خواستین برین مهمونی خواستین
برین هرجا که رفتین می مونه پیش من به شوشو میگه تو بلد نیستی بچه تربیت کنی(با شوخی) تو هنوز بچه ای
من خودم تربیتش می کنم و البته از نظر من چه کسی بهترازمامانی ؟ یه خانوم تجربه دار مهربون با حوصله یا
خانوم فوق العاده مومن اهل خدا نماز قرآن شاید خودم اونقدر مقید نباشم اما دوست دارم بچم خوب تربیت
بشه دوست دارم به خاطر بچم هم که شده منم اعتقادم بیشتر بشه .

خدایا به همه مردم به همه آدما یه دل دریایی مهربون بده یه عالمه صبر یه عالمه ایمان به اندازه دل سبز و
دریایی مامانی خوبمون.

خدایا شکرت سبک شدم امشب می خوام برم تا خود صبح سرم رو بذارم تو بغل مامانی بوسش کنم نازش
کنم به خاطر محبتهای همیشگی به خاطر زحمتای همیشگی بخصوص این چند ماهه ازش تشکر کنم .

مامانی عزیزم نسرین جون مهربونم فرهاد داداش عزیزم مامان و بابای گلم داداش دوست داشتنیم یه دنیا
ممنونم از همه چیز از همه محبتهاتون دوستون دارم یه دنیا.

پ.ن: راستی پنجشنبه تولد داداشیه شیشم دی داداشی دیگه باید با دنیای ۲۲ سالگیش خدا حافظی کنه
و قدم به دنیای پرشور ۲۳ سالگی بذاره واااااااااااااااای داداش کوچولوی من که همیشه با وجود تفاوت سنی
کممون بازم احساس بزرگی برات داشتم احساس مسئولیت نصبت بهت می کردم بزرگ شدیاااااااااااااااا تولدت
مبارک عزیزم .

 

 

یه درد دل برای سبک شدن

سلام نمی خواستم بیام اما اومد تا یه خورده حرف بزنم سبک بشم یه ذره گلایه از دست..........

گفته بودم شوشو خیلی راحت خرج میکنه خوب این دو سه هفته به خواست خدا تقریبا ۸۰۰۰۰۰تومان
پول اومد دستمون ماهم که یه سری چیزا باید برای خونه تهیه می کردیم رو خردیدم و البته یه سری
خریدهای دیگه و ولخرجیهای من از صبح دارم کلی بد و بیراه به خودم میگم کلی هم به شوشو غر
زدم . اصلا بذارین بگم که چی شد.

خوب از این پول ما تصمیم داشتیم یه سری کار کنیم که کل کارمون با این پول راه بیفته بعد دیگه حقوقای
این ماه رو دست نزنیم و یه جا بذاریم کنار اما خوب توی این چند وقت ماخریدار کردیم و منم نا مردی نکردم
و کلی از شوشو این و خواستم اون و خواستم یا مثلا شوشو برام کتاب می خرید اونو می خرید و کلی
چیزای دیگه حالا که فردا قراره وسایلمون رو ببریم تقریبا با هزینه کرایه ماشین و کارگر چیزی حدود
۱۰۰۰۰۰ تومان میشه صبحی داریم با شوشو صحبت می کنیم میگه پولا تموم شد منم که انگار زده باشن
تو گوشم چشامو بستمو کلییییییییییییییی غر زدم خوب آخه ببینین من ناحق میگم ؟ من گفتم عزیز من تو
وقتی می بینی یه سری خرجای مهم داری اول اونا رو بذار کنار بعد چیزایی که زیاد مهم نیستن رو بذار
برای بعد خریده بشن و یا.... مثلا اگر این پول رو گذاشته بودی کنار وقتی من بهت میگم اینو می خوام
اینقدر پول می خوام و ... می گقتی تموم شد دیگه برام نمی گرفتی اصلا چرا تو روزی ۲۰ تومان میذاشتی
برام که منم همینطوری حس سرخوشی بهم دست بده و همشو یییییییییییی هو خرج کنم؟ کلی سر
اینکه چرا بهم نگفت پولا داره تموم میشه غر زدم اما میدونین چی میگه؟ میگه من دوست داشتم برای
زنم برای کسی که دوسش دارم هرچی می خواد بگیرم دوست ندارم بهش نه بگم و ... خوب آخه من
چیکار کنم حالا برنامه هام بهم خورد با اجازه حد اقل ۳۰۰ تومان از حقوقی که قرار بود کنار بذاریم پرید .
همش حرصم میگیره بهشم گفتم آخه عزیزم من اهم مهم کن توی کارات توی خرج کردنات آخه دلیلی
نداره مثلا الان یه چیزی که نیاز نبوده یا بعدا هم میشده عوض کنیم عوض کنیم. ای خداااااااااااااااااااااااااااا

اما بیشتر ازاین دلم گرفته اینکه ما خودمون نزدیک به یک میلیون از دوسه نقر طلب داریم بماند ۷-۸میلیون
یه جا از یه بنده خدای دیگه که دور هم نیست و البته اون هم به دلایلی الان اصلا دنبالش نیستیم و اینکه
اراده کنیم بهمون میدش. اما در مورد اون دو سه نفر اولی یه بنده خدایی که ماشالله دیگه تلفن هم جواب
نمیده خیلی نست ۱۰۰ تومانه اما خوب خودتون میدونین ۱۰۰ تومان توی این دوره زمونه چیزی نیست که به
ارحتی بی خیالش بشیم یه بنده خدای دیگه تقریبا ۵۲۰ تومان البته به جز دستی و غیره که باورتون میشه
شوشوی کم رو آروم من ۱۰۰ بار بهش گفته !!!! همیشه سر ناهار شام میشد آقا میومد شوشو رو
می کشید بیرون ۲ ساعت که می خواستیم باهم بشنینم میامد وقت شوشو رو میگرفت وقت خوشی و
خنده هاش میامد اما الان !!!!!!!! دیگه اصلا سایش رو هم نمی بینیم دیگه ماشینش رو هم معلوم نیست
کجا پارک میکنه به شوشو می گم اون حتما پیش خودش فکر میکنه این دوتا حقوق بگیرن سرجمع ۸۰۰ تومان
حداقل هست بعد حلا ۵۰۰ تومان از یه ماهش هم بکنیم ازشون چیزی کم نمیشه من محتاج ترم . خدا منو
ببخشه اما خوب چه کار کنم بیشتر از یک سال و نیمه که این پول رو گرفته قرار بوده تا تابستون بده به خدا
چند جا خودمون لازم داشتیم رفتیم طور دیگه ای جور کردیم اما سراغش نرفتیم گفتیم ما تا تابستون بهش
دادیم زودتر بخواییم ظلمه بهش من نمی گم داره اما خوب ما هم لازم داریم . و اما آخری هم که دیگه
نمی دونم چی بگم زمانی که می خواست بهش پول قرض بده زدم تو سر خودم گفتم نکن نده این نداره بده
این یه دانشجو هست بعد هم نمی تونه پس بده هم اگرم پول دستش بیاد اینقدر خرج داره که به پس دادن
ما نرسه . البته برای هر سه مورد به شوشو گفتم کلی زدم تو سر خودم نکن نده آقا بره از یکی دیگ قرض
کنه ما خودمون نیاز داریم اما گوشش بده کار نبود قبول نکرد تازه به من میگه تو بی رحمی خوب نیاز داره بیا
حالا تو اون موقع بهش رحم کردی کارشو راه انداختی اما چرا حالا اون رحم نمیکنه بیاد پول خودتو به خودت
پس بده؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا چقدر بده که آدم پول قرض بگیره پس نده به خاطر همینه که همیشه از
این که پول قرض بگیرم بدم میامد چون می گفتم شاید اون بنده خدا فردا پولش نیازش بشه بعد من نتونم
بهش پس بدم چکار کنم؟ اون بنده خدا چه گناهی کرده؟

ای کاش منم یه دل بزرگ مثل دل جوجوم داشتم اینقدر بزرگ که وقتی این حرفا رو بهش میگم میگه خدا از
سر تقصیرات ما بگذره که داریم اینطوری درموردشون صحبت می کنیم.

یه اخلاق دیگه اینکه آقا تحت هیچ شرایطی دوست نداره اگر به کسی پولی میده جایی بنویسه میگه درست
نیست آدم اینقدر ریز باشه من خوشم نمیاد باور میکنی الان کلی پول خورده خورده اینطرف اونطرف دادیم که
یادمون نیست؟ البته ماشالله بده کاریهامون خوب یادمونه.

دیگه اینکه این شد یه تجربه تا من پشت دستمو داغ کنم به عجز و ناله های شوشو گوش ندم که تورو خدا
 ۲۰۰ تومان فلانی لازم داره ما که داریم بهش بدیم.

راستی خیلی جالبه یکی از دوستامون ۲۰۰ تومان قرض گرفته بود که در اولین فرصت بده و گفته بود هر موقع
نیاز داشتین بگین براتون جور کنم بعد که گفتیم پول رو جور کرد داد دستش درد نکنه اما کلی ناراحت شد و پولو
که داد گفت ولی ما قرارمون این نبود خیلی زود پولتو خواستی فکر کنین ۳ ماه گذشته بود من نداشتم قرض
کردم البته ماشالله در آمد اون شخص به تنهایی ۱میلیون بیشتره البته انشالله خدا برکت بذاره توی مالش
منظورم اینه که اون به تنهایی بیشتر از مجموع حقوق ما دوتا میگیره بعد درمورد پول خودمون که خواستیم
باهامون سر سنگین شده و باور کنین وارد جایی که بود شدیم سلام دادیم خیلی با سردی و به زور جواب
داد . واقعا دلم برای شوشو می سوزه اینقدر که این بچه دل رحم و دستگیره اما جوابش ایناست .

دلم گرفته البته خدا رو شکر که توی بی نیازی (البته همیشه نیازم به خداست منظورم مادیه) اینا اومده تو
 سرم وگرنه اگر لازم داشتم اینجوری میشد قطعا سکته می کردم.

فعلا دیگه اینقدر که ذهنم مغشوشه نمی تونم چیز دیگه ای بگم فقط عیدتون مبارک برام دعا کنید خیلی
برام دعا کنید خدا به منم یه دل دریایی بده.

پعدا نوشت: دلم گرفت از این روزا از این روزای بی نشون  از این همه در به دری از گردش چرخ زمون دلم گرفت از آدما از آدمای مهربون از این مترسکای پست از هم دلای هم زبون تو هم که بی صدا شدی آهای خدای آسمون آهی خدا ی عاشقا تویی فقط دل خوشیمون آره دلم خیلی پره از غمای رنگ و وارنگ از جمله دوست دارم دروغای خیلی قشنگ دلم گرفت از این روزا از آدمای مهربون از تو که با ما نبودی از اون خدای آسمون .

نه اشتباه نکنید نا امیدو مایوس نیستم و مشکلی هم ندارم همه چیز عالیه و این روزا از پرشور ترین روزای زندگیم هستن اما نمی دونم چرا این آهنگی که متنش رو بالا نوشتم براتون خیلی به دلم نشست احساس کردم حرف دل خیلیاست خیلیا.

 

 

شرح وقایع من تغییر کار و لبخال

امروز حس سر کار اومدن نداشتم تازه ساعت ۱۰ از خونه زدم بیرون الان سرم درد میکنه یه تبخال
(به قول داداشی لب خال) گنده اندازه کله خودم زده سمت راست گوشه لب بالایی خیلی می سوزه
احساس می کنم الانه که لبم بترکه.

۲- نمی دونم چرا این لبخال رو زدم آخه نه تب کردم نه اضطراب داشتم البته نکنه نداشتم اما خوب
به حد این لبخال زدنه نبود . البته من وقتی به شدت مریض بشم خییییییییییییییلی کم تب می کنم
فقط از داخل احساس می کنم دارم آتیش میگرم اما اگر دست بذاری روی صورتم تغییر دمایی احساس
نمی کنید و دورتا دور لبم در عرض چند ساعت پر از لبخال(چشمک) میشه.

۳-قراره از این سایتی که توش بودم برم می خوان بفرستنم برای راه اندازی نرم افزار توی یه بیمارستان
از اولم کارش با خودمه در واقع مدیریتش باخودمه از طرف دیگه نزدیک به یک سال و نیمه اینجا هستم
عادت کردم امروز یکی از آقایون کارمند این شرکت که توی گروه ما هست تازه فهمیده قراره من از یکی
دو روز دیگه کلا برم ٫ معلومه راضی نیست میگه ما هنوز کارمون مونده نیاز داریم شما باشین٫ از طرفی
خودم هم راحتت ترم چون بعد از این یک سال و اندی اینجا همه چیز دستم اومده اما توی سایت جدید
که برم تازه باید شناخت پیدا کنم رو کاربرا و طرف کارم توی اون سایت خوب این خودش هم وقت هم
انرژی زیادی می بره . از همه بدتر اینکه یه آدم فوق العاده تنوع طلبم این یک سال و خورده ای تقریبا
یک نواختی برام خسته کننده شده احساس میکنم برم توی سایت جدید از تجربیاتم خوب می تونم
استفاده کنم امااااااااااا نمی دونم چه کنم واقعا نمی دونم؟ اینجا رو گذشته از یکنواختیش دوست
دارم و البته این فاز آخر کار رو هم که دارن راه اندازی می کنن رو خوب روش تصلت دارم !!!!!!!!!!!!!!

۴- دیروز با یکی از دوستام که ۵ ماهه بار داره صحبت می کردم قبلا پیش خانوم خونه جنسیت بچش رو
تقریبا یک ماه و نیم پیش پرسیده بودم گفته بود پسره بهش گفتم٫ شنبه شب رفته بوده سونو گفتن
پسره دیگه کلی ذوق مرگ شدم آخه منو دوستم خیلی صمیمی هستیم هردومون فقط یک برادر داریم
جالب اینکه برادرامونم همسنن بعد همیشه برای هم خواهر بودیم حالا هم قراره من خاله نی نیش
بشم و پسرشم بشه دامادم حالا مادر شوهر فرمودن زودتر به فکر باش من هرچه زودتر دخترتو میخوام
ببینم٫ ببینم می پسندم عروسم بشه یا نه؟!!!!!!! جل الخالق کلی باهم کل کل کردیم و شوخی که از
خداتم باشه دختر من عروست بشه به این نازی خوشگلی قدو هیکل ماه ادب و شعور که لنگه نداره دیگه
کلی من برای دخترم تبلیغ کردم کلی اون برای پسرش حالا جالبیش اینه که حد اقل پسر اون ۴ ماه دیگه
وجود خارجیش واضحتر میشه اما دختر من چی که هنوز توی ذهن ها نمی گنجه؟ هنوز فکرشم نکردی!!!
حالا دیگه سریعتر باید به فکر دخترم باشم دامادم منتظره.

۵- راستی یه سوال اگر شوهر تون بیاد بگه از نظره حس مردا به زنا ۳ دسته میشه یکی اینکه اینقدر ازش
متنفرن که نمی خوان ببیننش یکی اینکه حس ترحم دارن بهش و یکی اینکه دوسش دارن . بعد در مورد
یکی ز دوستای خیلی صمیمیت بگه فلانی که البته هم نامزد داره هم رفت آمد خانوادگی داری نسبت بهش
حس ترحم و یه کم دوست داشتن دارم چه ذهنیتی براتون به وجود میاد . برام خیلی مهمه عکس العمل
ها رو بدونم البته این رو بگم که شوشوی شما به شدت عاشق شما و پایبند به زندگیشه حالا با توجه به
اینها عکس العمل؟!!!!!!!!!!

۶-امشب قراره برم خونه فرش بخرم ببرم آخه فرش قبلی کمه بازم می خواییم به ۹ متری دیگه بعد برم
یه  گرد گیری و دستمال کشی کلی کنم تا پس فردا صبح دیگه مشکلی نباشه. دیشب هم کلی داخل
کمد ها و لباسا و خرت و پرتا رو جمع کردم چمدون کردم .

۷-شوشو سری کامل ترجمه شرح نهج البلاغه ابن الحدید رو که داداشی شوشو سفارش داده بودو براش
گرفت ۳۷ هزارتومان دیشب دیدم خوشم اومد گفتم برای خودمون هم بگیره حالا جالبش اینجاست که همیشه
برای کتاب خریدن کلی اجازه میگیره و کلی نازمو میکشه تا راضی بشم حالا که دیشب بهش میگم بری بخری
من می خوام دوسش دارم و البته خودش هم عاشقشه ناز میکنه میگه نه حالا باشه بعدا .

۸- راستی شوشو من خیلی از لحاظ اطلاعاتی بالاست هم تاریخی هم فلسفی هم سیاسی و البته
اطلاعات عمومی خوب کارش هم که کلا کامپیوتر و نرم افزار دوره کامل IT و کلاسهای مختلف کامپیوتر
رو توی مجتمع آموزشی  و مراکز معتبر گذرونده خوشبختانه مطالعش هم خیلی خوبه اما چیزی که
هست به خاطر اجبار اطرافیانش توی دبیرستان تجربی خونده بوده که متنفر بوده و بعد از دیپلم رفته
سراغ چیزایی که دوست داشته اما در کل حتی یک بار هم کنکور نداده و علاقه ای به دانشگاه نداشته
 چون مجبور بوده بخونه برای رشته های پزشکی این رو هم مد نظر داشته باشید که حافظه فوق العاده ای
داره حالا بهش گفتم اگر بیاد و تلاش کنه برای دانشگاه من هر کتابی که بخواد براش می خرم کاری هم
بهش ندارم التبه الان دوست داره کلا توی وادی تاریخ و فلسفه باشه که بهش توصیه کردم همین رشته ها
رو انتخاب کنه . متاسفانه جامعه ما یک جامعه مدرک گراست شوشو اطلاعات فوق العاده ای داره در حد
یه کارشنای می تونه نظریه فلسفی و سیاسی بده می تونه تاریخ رو برات زیر رو رو کنه اما چون مدرک این
رشته ها رو نداره عملا حرکت توی این مسیر براش غیر ممکنه پس بهتره که بخونه (اینا رو نوشتم تا برای
تو جوجوی گلم تکرار بشه پس اگر کتاب می خوای اونم هرچی خواستی پیش به سوی شرط من (چشمک)).

فهلا برم ناهار بخورم بیام ببینم چی نوشتم .

همیشه خوش باشید راستی اگر نتونستم بنویسم دیگه:

 عید غدیر عید ولایت و امامت رو به هم دوستای خوبم تبریک می گم و امیدوارم همیشه شاد باشید البته اونهایی که سالگرد عقد یا عروسیشونه مثل ما بیشتر تبریک ویژه/.

عید غذیر مبارک