احتمالا امتحانو نمایشگاهو اینا دیگه

سلام سلام خوبین؟

۱- این بار، اول از همه عنوان یادداشت رو گذاشتم تا یادم نره بعد مجبور بشم ویرایش کنم، به نوعی به این حافظه  شبی خون زدم.(خنده فاتحانه )

۲- آقا جون، داداش من، عزیز دل من، گیلاس من، شاذه من آخه من نفهمیدم آخرش این خوبه یا بده؟ (قالبو گفتمااااااا)

۴- خداییش نمی دونم چرا از ۲ پریدم ۴، حالا نوشتم دلش نشکنه.(به شکلک خوابالوی قیج منگولی)

۳- ای واااااااااااااااااااااااای امروز صبح نزدیک بود با شوشو دعوام بشه از ساعت ۶:۳۰ وایساده بالا سر من هی میگه پاشو، بیدارشو ، بیدارشو دیگه!!!!!!!! خداییش می خواستم بزنم داغانش کنما به جان مادرم اگه این خواب منو نگرفته بود همچینی می زدما که اینجا باید درمورد و ضعیت وخیم کتکی که به شوشو زدم می نوشتم. میگم باشه حالا پا میشم بازم هی میگه تارا پاشو عزیزم پاشو گلم پاشو داد زدم میگم من گل تو نیستم ولم کن میگه دیرمون میشه پاشو بریم (امروز قرار بود دوتایی بیاییم توی این سایتی که من مستقرم) میگم من نمی خوام تو برو من بعدا میام دیگه اینقدر موخمو خورد که عطایش را به لقایش بخشیدمو بلند شدم فقط من تعجبم از این بشر که هرچی تهدید می کنم می گم می زنمتا ولم کن بازم گیر میده .خودت که میدونی آخه عزیز من، من ۱۰۰ بار شوخی می کنم صدو یکمین بار همچینی می زنم که ...........(یه خانوم با چماق وایساده بالا سر شوهرش که از هوش رفته)

۵- پیرو شب دیر خوابیدن و صبح به لطف جوجه خان ساعت ۶:۴۰ بلند شدن الان چشمم باز نمیشه گیج منگولیم(آخه خودت می دونی من بی خواب بشم بد خواب بشم سگ میشم آخه چرا اینقدر منو اذیت می کنی نمیذاری بخوابم مامااااااااااااااااان این نمیذاره من بخوابم .)

۶- الان زیر مانتوم یه تی شرت تنگ که خودم می تونم حس کنم که در حال حاظر به یک نیم تنه بیشتر شبیه تا تی شرت پوشیدم دیگه جرات نمی کنم چیزی بخورم آبم نمی تونم بخورم می ترسم چاق شم اینم از حسن لباسای تنگ و تار پوشیدنه دیگه، تصور کنید شلوارتون جین تنگ و فاق کوتا باشه تی شرتتون هم تنگ باشه بپره بالا یعنی از ۱:۷۲ سانت قد ۷۲ سانتش الان لخته خدا بداد برسه یعنی این مانتو نبود من چیخار می کردم؟!!!!!!!!!!!

۷- واااااای طی یک عملیات انتهاری دیروز قبل از اینکه سرویس بیاد با شوشو از شرکت زدیم بیرون روبروی شرکت یه کتاب فروشییه خیلی دوسش دارم خیلی قرم فاطی از اینایی که میری توش گم میشی رفتیم و جاتون خالی حال کردیم بعدشم که اومدیم بیرون زوق مرگ شدیم شوشو که دوجلد کتاب ابن خلدون خرید یه دونه هم نمی دونم چیچی در حکومت *اسلامی آقا این شوشو دیشب این کتابا رو گذاشته بغلش نشسته. منم که اما ema رو گرفتم از جین*استون خیلی کتابای جین*استون رو دوست دارم خیلی قشنگ نوشته از متنش خوشم میاد غرورو تعصبش رو چند بار خوندم الانم دارم بال بال می رنم دوباره بخونم امااااااااا اما امان از این شلوعی زندگی .دیشب یه ۲۰ صفحه ای از کتاب رو خوندم خیلی قشنگ بود اما امروز نیاوردمش آخه یه مرضی دارم کتاب مخصوصا رمان میبینم اگر خوشم بیاد دیگه کار و زندگی تعطیله گفتم اگر بذارم توی کیفم اولن یکی باید بیاد اینجا من و جمع کنه ما هم که کارامون زیاد تر شده بعدشم به سلامتی من اگر خدا قبول کنه جمعه امتحان دارم هیچی هم نخوندم جزومم همینطوری باز کردم تا میام بخونم یاد کتابم میفتم که به خاطر امتحان نیاوردمش لجم میگیره نمی خونم ای بابا یکی بیاد دوتا چک بزنه توی صورتم بلکه ام بیدار شم.

۸- آخه یکی بیاد این هدفونو از گوش من در بیاره نزدیکه ۲ ساعته تو گوشمه اما هیچی روشن نیست خوب حالا هرکی ندونه فکر میکنه من دارم چیچی گوش می کنم (به نظر شما کلاس نداره؟ آخه یه لحظه فکر کردم شاید به خاطر کلاسشه که در نمیارم)

۹- واااااااااااااااااااااااای یکی از دوسای صمیمیم که ۱۰ تیر رفتیم عروسیش نی نی داره ماماااااااااااان من قربون نی نی بشم.

۱۰-دلم نقاشی می خواد دلم می خواد بشینم نقاشی کنم مثل بچگیا مثل کوچیکیا دلم بزبز قندی می خواد دلم چاق و لاغر می خواد تا وقتی شروع میشه تنفر آورترین چیز توی زندگیم باشه (خیلی از چاق و لاغر بدم میامد همیشه می گفتم فکر کردن ما چی هستیم این مزخرف رو برامون درست کردن) دلم سگا می خواد دلم آتاری می خواد دلم کومودر ۶۴ می خواد دلم همون پیرهن کوتاه سفید قرمز ناز و جوراب شلواری سفیدو کفشای سفیدمو می خواد دلم موهای خرگوشی می خواد دلم بازی میخواد دلم بوی خاک می  خواد دلم نم بارون می خواد دلم می خواد خاک بخورم(خداییش نمی دون این چه مرضی بود تا غافل میشدن ازم یا کبریت روشن می کردم یا در حال خوردن خاک بودم؟!!!!!!!!!!) دلم بوی مهر خیس خورده می خواد دلم عروسکامو می خواد دلم بدو بدو دویدنا رو می خواد دلم نگاه معصومه یه دختر بچه کوچولو رو می خواد دلم بوی نوزاد می خواد (بوی خاک و بوی نوزاد و البته بچه تا سن ۳ سالگی به نظرم قشنگ ترین بوی دنیاست) دلم یه باغ گل میخواد تا بی اعتنا به همه چیز بدو ام توش و داد بزنم :

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوست دارم .

۱۱- دلم می خواد برم نمایشگاه اما نمیشه شرکت یه غرفه خیلی بزرگ داره اما حوصله دیدن بعضی ها رو ندارم .

۱۲- خونه روزای آخرشه دعا کنید این خورده کاریاش زودتر تموم بشه دلم می خواد برم خونمو بچینم و برنامه زندگیم رو دوباره پیاده کنم .

۱۳-فعلا حرفی نمونده

خوش باشید بایتون فهلا

 

پی نوشت : به نظر شما این فونت خوبه میشه خوند ؟ در رابطه با قالب هم یه فکری می کنم انشالله.

 

 

دندون شکسته دارییییییییییییییم

سلام سلام دوست جونیام

دلم براتون تنگ شده بوووووووووووووووووووووووووووووود.(اون عکسه که از دل تنگی غش می کنه)

۱- اول ببخشید دیر شد آخه این هفته خیلی سرم شلوغ بود خیلی .

۲- فاطی جون ممنون گلم از پیشنهادت خوب شد قالبم؟ به نظر خودم بد نشده.(اون عکسه که داره ذوق مرگ میشه)

۳- اه اه اه اینجا دیگه چیه؟ بعضی از کارمندای اینجا کاری می کننا که روزی هزار بار آرزو می کنم زودتر کار و تحویل بدیم برگردیم شرکت خودمون البته بر خلاف بعضیاشون که خیلی خوبن و مهربون.

۴- پیرو بند قبل ما ای هفته آپ دیت برنامه داشتیم اه اه اه روز اولی ساعت هشت نشده تا رسیدم پشت میزم زنگ زدن داد و بیداد ای بابا خوبه از قبل برای همشون پیغام فرستاده بودم که برنامه داره آپ میشه . مدیرمون هم اومده بود اینجا بنده خدا با و جود ۵ نفر دیگه تند تند داشت تلفن جواب می داد  و کابرارو راهنمایی می کرد یکی زنگ زده داد داد سر این بنده خدا که شما چرا اینجوری می کنین چرا اینقدر برنامه رو عوض میکنین آخه ننتون خوب باباتون خوب خودتون خواستید حالا من رفتم پیشش شروع کرده صداشو کشیده رو سر من که چه خبره شما مگه نمی فهمین ؟!!!! خیلاصه کلی بدو بیراه من نمی دونم اینا پیش خودشون چی فکر کردن؟!!!!!!!! احتمالا فکر می کنن من یه جعبه گذشتم کنار دستم هر وقت حوصلم سر میره یه آیکون اضافه می کنم یه فرم کم میکنم  ui برنامه رو به دلخواه خودم تغییر می دم یه مدت که اولش فکر می کردن وقتی با برنامه کار می کردن یهو وسط کار زنگ می زدن خانوم میشه اینجا یه دکمه بذارین که این کارو بکنه منم که پپه می گفتم چشم من انتقال میدم بعد دو دقیقه بعد زنگ می زدن خانوم پس دکمه کوش من کار دارم (شکله که از تعجب دهنش تا فرق سرش باز مونده) تازه کاشف به عمل اومد که اینا فکر می کنن من می گم انتقال می دم یعنی الان میذارم آخه مثلا برنامه کشکه آخه مثلا جعبه هه کنارمه دکمه روالان می چسبونم تا ما اومدیم بهشون بقبولونیم که با هر پیشنهاد یا درخواست امکان جدید باید این انتقال داده بشه به گروه تحلیل بعد اگر از نظر تحلیلی مشکل نداشت توی برنامه کد بشه بعد به صورت یه release بیاد و آپ بشه دق کردیم.(اون شکلکه که از شدت حرص میمیره . داشتیم؟ پیداش کردی؟!!!!).

۴- خیلاصهههههههههههههه اینقدر این ۵ طبفه رو بالا پایین پریدیم گیج منگولی شدیم تازه سه شنبه ای یکی زنگ زده داد داد سر من که چرا اینطوری کردین چرا فکر منو نمی کنین چرا اینقدر منو اذیت می کنین (ماااااااااااااا) بهش می گم آقای ک مگه من چیکار کردم؟!!!!!!!!!!! میگه چرا برنامه رو خراب کردین؟ ماااااااااااااااااا میگم خراب؟!!!!! برنامه آپ شده خراب نشده که میگه چرا دیگه خراب شده من از این شکل برنامه خوشم نمیاد میگم آقا از ۵۰ تا دبیر خونه حداقل ۴۵ تا شون راضی هستن شما این دارین اینطوری میگین میگه خوب باشن اما من خوشم نمیاد و بازم شروع کرده داد داد گوش کردم هیچی نمی گم نزدیک ۵ دقیقه فقط غر زد داد زد هیچی نگفتم تا آخر ساکت شده منم هیچی نمی گفتم میگه الو ؟!! فکر کرده قطع کردم . میگم الو بفرمایید میگه خوب میگم همین میگه آره میگم خوب الان من چیکار کنم برنامه رو برگردون براتون به نظر شما میشه ؟ فکر کرده میگه نه خوب من که نگفتم گفتم پس چکار کنم؟ شما بگین من چیکار کنم همون کارو انجام بدم دیگه یه سری پندو نصیحت که از این کارا نکنین منم گفتم چشم قطع کردیم خداییش به این نتیجه رسیدم که خلی صبورم(اون شکلکه که خیلی خودشو تحویل میگیره)

۵- آخ جووووووووووووووووووون الان من کلی شادم کلی خوشحال ساعت کارامون تغییر کرده شده ۸ تا ۵ بجاش ۵شنبه هامون تعطیل آخ جوووووووووووون حال وکنیم آخر خوش گذرونی فقط نمی دونم چرا الان ساعت ۱۰:۳۰ ۵ شنبه من اینجا توی شرکتم؟!!!!!!!!!!!!!(شکلک منصور که میگه دن دن دندندی)

۶- ۵ شنبه پیش با شوشو جونی رفتیم دربند جاتون خالییییییییییییییییی خیلی خوب بود فقط به کم سرد بود .رفتم اون یکی دفتر باهم رفتیم تجریشو بعدم دربند بعدشم قلیونو چایو یه کوبیده زدیم تو رگ (کوبیده غذای مورد علاقه منه ) بعدشم دوباره قلیون (الان یه شکلک توی ذهنتون تصور کنید که یه خانوم متشخص نشسته پیش شوشوی متشخص بعد عین هو این بی شخصیتا داره قل قل قل قلیون می کشه ولی خداییش خیلی حال وده).

۷- مامااااااااااااااان من نی خوام همون چهارشنبه ای بعد از داد دادای اون آقا نصف دندون کرسی بالا سمت راستم افتاد توی دهنننننننننننننننم همینطوری موندم داشتم تلفنی با یکی از همکارا صحبت می کردم دیدم یه چیزی توی دهنمه یواشکی درش آوردم دیدم به اندازه یه عدس دندونم بوووووووووووووووود ماماااااااااااااااان همینجوری موند بودم بعد که قطع کردم همینطوری بهش زل زدم آخه من که کاری نکرده بودم (البته فکر کنم اینقدر از دست بعضی از کاربرا حرص خوردم دندونامو بهم فشار دادم این بلا سرش اومده) بعد به شوشو می گم بیا این مال تو میگه چیه؟ میگم فکر کنم نصف دندون منه همینطور با دهان باز زل زده به من میگه چیکار کردی می گم هیچی به خدا خودت دیدی اینجا بودم کاری نمی کردم.(به فکر دیگه هم دارم فکر کنم نتیجه پاچه گیریهای اون هفته است) اونم یه ذره وراندازشکرده بعد رفتم اونطرف پارتیشن اومدم می گم دنونمو بده میگه میخوای چیکار؟ میگم می خواه بچسبونمش میگه مگه میشه؟ می گم من یه کاری می کنم بشه میگه نمی دونم انداختمش روی زمین جیغم رفت هوا اینقدر غرغر کردم سرش مجبورش کردم با دوتا دیگه ازهمکارامون گشتن پیداش کردن میگه بیا اینم مال تو (خنده شیطانی از طرف من به شوشو) بعدشم امدم یه تیکه از دستمال کاغذی کندم گذاشتمش توش چسب پیچیش کردم نمیدونم می خوام چیکارش کنم ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (اون شکلکه که دره نگاه اندر صفیحی می کنه میگه آخه تو هم عقل داری؟)

۹-همین دیگه الان دیگه حرفم نمیاد اگر حرفم اومد میام در ادامه همین می نویسم

فهلا قربون همگی

 بعدا نوشت: هویجوری حال کردم عکس بذارم یه وقت فکر نکنین تازه یاد گرفتما اگر اینطوری فکر کنین به خدا ناراحت میشم. حالا شما اگر دوست داشتید فرض کنین این عکس عروسی من و آقای جوجه است.