دخترک یازده ماهه سفر سی سنگان و ....

سلام سلام 

 

  1. دخترک من دیشب ساعت ۱۲ شب وارد دوازدهمین ماه زندگییش شد و کلی هم توی همون ساعتهای شیطنت کرد و همه رو به بازی گرفت و خنداند که دیگه طاقت برامون نذاشته بود و دلمون میخواست بچلونیمش.  
  2. بعد از مریضیهایی که برای دخترک ما رخ داد و کلی اذیتش کرد روی ران سمت راستش حالتی مثل جای نیش پشه به وجود اومد که بعد از کی دو روز دیدیم که تقریبا گود شد و بعد هم در نهایت اینقدر بزرگ شد که به اندازه یک ۲۵ تومانی قدیمی از اون بزرگا شد و کلی نگرانم کرد یک روز هم که لباسش رو عوض میکردم دیدم که همون زخم داره روی بازوهاش و تن و بدنش هم میزنه که علی رعم اون همه صبری که کرده بودم برای خوب شدنش بلاخره بردمش پیش متخصص پوست که گفت زرده زخم هست یا از کسی گرفته و یا پشه زخمی نیشش زده که ما چون چنین موردی رو اطرافمون نداشتیم به این نتیجه رسدیم که همون مورد دوم(دلیل اینکه زودتر دکتر نرفتیم اول اینکه همون اوایلش بردیمش دکتر خودش که وقتی دید گفت چیزی نیست این پشه گزیده و چون کنار پوشکش هست اومده دست ببره سمت پوشکش اون رو هم کنده و ...... و بعد از اینکه بیشتر شد به همسری گفتم گفت تو حالا هی این بچه رو ببر بنداز زیر دست این دکتر و اون دکتر تاببینم یه بلایی سر بچه میاری یا نه که درنهایت دیگه بی اطلاع از همسری بردمش دکتر). 
  3. سفارشات و دارو های دکتر رو استفاده کردم و خدا روشکر خوب شد (از همون زخم خودم هم گرفتم که خیلی اذیت شدم الهی بمیرم برای یاس مظلومم که اینقدر صبوری کرد) 
  4. دخترکم بیش از یک هفته است که در حال سر و کله زدن با دندون پنجم و ششمش هست و کلی هم داره اذیت میشه انشالله که زودتر در بیاد تا طاقت همه رو نبرده. 
  5. یه مقدار لجباز شده و دیگه همه چیز رو میفهمه و می خواد و چیزی از دستش نمیشه قایم کرد چون میره بلافاصله دنبالش و پیداشت میکنه . 
  6. روز ۲۳/۳/۸۹ عسلک من برای اولین بار و بدون کمک ایستاد و کلی من رو ذوق زده کرد و از خوشحالی کلی جیغ جیغ کنن به همسری که پیش کامی جانش نشسته بود خبر دادم . 
  7. دیگه هر چیزی که دستش برسه میگیره بلند میشه و راه میفته البته با کمک اون وسیله را میره اگر دستش رو ول کنه چند لحظه می ایسته و در نهایت هم اروم میشینه. 
  8. دخترکم بعد از دو هفته از روزی که به التماس سینه زدن و حسین حسین کردن روبهش آموزش دادم خیلی اتفاقی دیدم که داره سینه میزنه و به ما اشاره میکنه که سینه بزنید خلی هم جالب و قشنگ سینه میزنه . 
  9. در حین سینه زدن یهو بی هوا دست میزنه و در حین دست زدن بشکن میزنه و خلاصه همه رو قاطی میکنه و تحویل ما میده جالبیش اینه که با ریتم هر آهنگی متناسب با اون سینه میزنه دست و یا بشکن میزنه. 
  10. هفته پیش ۵شنبه صبح زود بعد از نماز صبح راه افتادیم به سمت نوشهر و سی سنگان و سفر شمال که مامان اینها همراه خانواده مهسا جون همسر داداشی رفته بودند اونجا و منتظر ما که بریم جای همگی خالی خیلی خوب بود و کی خوش گذشت دخترکم با اینکه این سومین بارش بود میرفت شمال اما اولین بارش بود که رفتن توی اب دریا رو تجربه می کرده که همین اولین بارهم اینقدر گریه کرد و ترسید و لرزید که دیگه توبه کردیم ببریمش سمت دریا اینگار که دخترک ما مثل مامان و بباش عاشق جنگله و چنان علاقه ای به دریا نداره . 
  11. چند روزی رو مامان نبود و ما به ناچار دخترک رو بردیم خونه خاله خودم که با خونه ۲ دایی و پدر بزرگ در یک ساختمان اما واحدهای جداگانه ای هستند که وقتی بچه ها همگی جمع می شوند یک مهد کودک رو راه می اندازند و کلی دوست داره که اونجا بمونه خدا رو شکر مشکل خاصی در نبود مامان نداشتیم . 
  12. خیلی لجباز و بی قرار شده که فکر می کنم دلیل اصلی اونهم از دندوناشه . 
  13. همسری رفته ماموریت اهواز و کلی ماما گریانیم و ناراحت و تا ۵شنبه ظهر هم نمیاد یادش بخیر ماموریت های ۲ سال پیش رو همه رو دوتایی باهم رفتیم اما الان بیش از ۱ سال نیم هست که دیگه به خاطر یاس نازم نتونستم با همسری برم ماموریت آخی اینم یه نوعشه دیگه ! 
  14. بر اساس اینکه روز شنبه رو از مدیرمون شفاها مرخصی گرفتن و همون روزهم مرخصیم رو پر کردم و براش فرستادم یکشنبه صبح که برگشتم دیدیم ای بابا عدم تایید زده و لکی من و خودش رو باهم درگیر کرد و علی رغم قول و قرارهایی که باهم داشتیم کلی زدزیر همه چیز و دوباره من و ببخشید ببخشید سگی کرد و دیگه اون چه که نباید می شد شد و در نتیجه من وسایل بدست توی واحد اداری بیایید با من تصفیه کنید من دیگه نمیام اینجا خلاصه ای ساعت ۹ صبح تا ۱۲:۳۰ ظهر سر همین موضوع درگیری داشتیم و کلی هم دیگه ببخشید و این حرفا گفتن تا اینکه من برگشتم اما دیگه کلا با موارد پیش اومده شدیدا از شرکت زده شدم تورو خدا هرکی کاری پیدا کرد منم در نظر بگیره که دیگه نمی خوام اینجا بمونم . 

فعلا قربون همگی عکس انشالله باشه رفتم خونه الان عسک همراهم نیست

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ

جیگر این دختر عسلی رو برم من ۱۲ ماهگیش مبارک باشه .
انشااله همیشه تنش سالم و دلش شاد باشه. سبز باشید.

آموزشکده خوارزمی سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.amoozeshkade.com/forum.php

سلام.عضو سایت بشید و از خدمات سایت استفاده کنید.اگه محصل هستی توصیه میکنم حتما به اولین انجمن تخصصی درسی ایران یه سری بزنی و از مزایای اون استفاده کنی.
اگه سوال یا مشکل درسی هم داری میتونی عضو بشی و سوالتو اونجا مطرح کنی تا اساتید آموزشی جوابتو بدن

نازنین مامان امیر علی پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.khoshgele-delam.blogfa.com

سلام
مشکلات اداری واقعا کلافه کننده است
ایشا الله با اومدن آقای همسر هفته ی بعد یه هفته ی عالی باشه
میبوسم روی ماه یاس گلی رو
من امیر علی بردم مهد و الان تقریبا دپرسم
بیاین پیش ما

یک زن چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ http://62-87.blogfa.com

خدا رو شکر که حال دخترت زود خوب شده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد