نمی دونم بچه رو بزنم؟ نمی دونم خودمو بزنم؟ نمی دونم اچه بگیرم؟

سلاااااااااااااااااام

خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ خدا رو شکر.(یه دسته گل)

۱- اول از همه طاعاتتون قبول باشه پیشا پیش عیدتون مبارک.(قلب)

۲- تو رو خدا دعا کنید عید شنبه بیفته خدا یا خودت کمک کن ماهو نبینن خدایا ماهو نگه دار خودشو نشون نده(او شکلکه که دستاشو گرفته به هم داره ملتمسانه نگاه می کنه)

۳- الان دلم پیتزا می خواد با یه لیوان چای بعد هم قهوه باشیر ترجیحا تلخ ممنون میشم.

۴- خدایا خسته شدم از این عینک تمیز کردددددددددددددددددددن واقعا که نمی دونم به خدا این چه وضعشو نه به شوشو که سالی یکبار هم عینکشو تمیز نمی کنه بازم تمیزه نه به من که هر روز تمیز می کنم اخرشم جلوم وایسین جا پای گربه و سگو هرچی بگین روی این عینک میبینن گاهی میام نزنم خودمو تو آینه نگاه می کنم احساس می کنم لختم هیچی تنم نیست می بینین تورو خدا ؟

۵- واااااااااااااااای از دست این بچه چقدر گستاخ چقدر بی ادب چقدر حاظرجواب خداییش دیشب اگر مهمونمون نبودن یعنی مهمون مامان اینا نبودن با پشت دست زده بودم دهنش پر خون بشه دختره بی ادب آخه یه دختر بچه ۶-۷ ساله اینقدر گستاح جواب همه رو میداد با یه بچه ۲ ساله دعوا میکنه قهر میکنه بعد مامان خانمش فقط میگه ا آتنا تو که اینطوری نبودی!!!  آخه اینم وضع بچه تربیت کردنه؟ به خدا بچه من بود برش میداشتم آمادش می کردم می بردمش خونه و  به خاطر بی ادبیهاش محرومش می کردم از مهمونی تا ادب بشه .
چند شب پیش جایی مهمان بودیم همون بچه هم بود یعنی خونه دایی اون بچه مهمان بودیم وقتی داشتیم بر می گشتیم اونها هم اومدن با ما اینقدر این بچه نق زد که وسط راه مامانش میگه ما بر میگردیم خونه محمد اینا آخه آتنا خیلی گریه می کنه یعنی اونجا مادر و دختر رو می خواستم باهم بزنم آخه تو هم داری بچه تربیت می کنی؟ صرف اینکه بچه گریه میکنه باید به حرفش گوش بدی؟ خوب یا از اول نمیامدی که کار به اینجا نکشه یا حالا که اومدی سفت وایسا بگو نمیشه خوب اینطوری میشه بچه یاغی میشه دیگه تا هرچی بهش نمیدی جیغو ونگ راه میندازه خدا شاهده از الان بهت بگم اگر تو اینطوری جیغو ونگ کنی کتک رو خوردی ها(ببخشید یه دفه جو منو گرفت خطاب به نی نی آینده بود) خلاصه کلی حرص خوردم از دست اینا اصلا نسبت به این بچه آلرژی پیدا کردم می بینمش عصبی میشم آخه اینم بچه داریه؟ نه تورو خدا شما بگین اینم بچه تربیت کردنه؟|
بگذریم یه ذره دیگه ادامه بدم راه میفتم میرم بچه رو خفه می کنم.

۶- دیروز نیومدم شرکت تازشم زنگ نزدم خبر بدم نمیام امروز عینهو پر رو ها اومدم نشستم پشت میزم سیستمم رو روشن کردم مسئولم میگه خانوم... دیروز نبودین نگران شدیم.(عکس اونی که سوت میزنه)

۸- خیلی بد شدم همش پاچه میگیرم در دسترس ترین پاچه هم پاچه شوشوی بدبخته خوب من چیکار کنم خووووووووووووب؟ عیبی نداره میگذره اما اینطور موقع هاکه فصل پاچه گیریم شروع میشه اینقدر این شوشو رو پاچشو میگیرم که بدبخت خودشم تبدیل به یه پاچه گیر میشه الهی من قربونش بررررررررررررررررم جیگرمو(اون عکسه که میپره بغل آقاهه بوسش میکنه . پیداش کردی؟)

۹- در مورد اون قسمتی که گفته بودم به خاطر یه مسائلی خاصی نمیتونم مهمونی بدم یادتونه؟ فکر بدکه نکردین هان؟ حالا یه اشاره میکنم تا اونایی که ذهنشون درگیر شده گیرشو باز کنن.
راستشو بخوایین ما سالمون تموم شد یه دو سه ماه پیش بعد از اونطرف خونه خودمون هم که می خواستیم بریم در دست ساخت بود صاحب خونه که دوسه ماه نمیتونه خونشو قرار داد ببنده کسی هم برای ۴ ۵ ماه خونه اجاره نمیده که . همین شد که ما اسباب کشدیم به خانه مامانی جوجه تا خونه ساخته بشه الانم به اینگلیش به ما میگن آمبرلا هرشب یه جایی هستیم خیلی خوبه اما خوب دیگه داره سخت میشه دلم برای خونم برای اسبابام برای تخت خودم برای وسایلم تنگ شده دلم برای غذا درست کردن لباس توی ماشین ریختن (وااااااااااای به اتفاقی افتاد سر لباس توی مایشن ریختن بگین براتون تعریف کنم یعنیا یادم میفته نمیدونم گریه کنم یا بخندم!) (اون شکله که موهاشو میکشه) برای اینکه مثل اون موقع ها وقتی حوصلم سر میرفت به جوجه گیر میدادم سرش با خیال آسوده دادمیکشدم بمیرم براش فکر کنم ۳ ماهی میشه نفس راحت کشیده. دلم خیلی تنگ شده دعا کنید زودتر این خونه ما تموم بشه واقعا میگم خیلی دعا کنین با وجود اینکه همه خیلی احترام میذارن و خیلی دوسمون دارن اما خوب خونه آدم یه چیز دیگست(به شکلک آرده که داره گریه میکنه با لباسای پاره بیچاره بدبخت آخیییییییییی دل خودمم براش سوخت).

۱۰- دلم میخواد پشت کارمو تقویت کنم یکی یه راهی یه تمرینی چیزی برای تقویت پشت کار بهم بگه لطفا.(اون شکلکه که سرشو می کوبونه به دیوار)

۱۱- ای وااااااااااااااااااای داداشی کارت سوختو گم کرده ای خداااااااااااااااااا حالا من بدبخت چه کنم باید اثیری؟ اسیری؟ اصیری؟ نمی دونم هرکدوم درسته یا خوشتون میاد بخونین بکشم بدبختی ماشین به اسم منه حالا برای سوزوندن کارت قبلی و درخواست جدید بنده باید باشم آخه آش نخورده و دهن سوخته؟ اگه خودم گم کرده بودم یه چیزی ای خدااااااااااااااااااااا این  داداش من چقدر سر به هواست در ارز ؟ ارض؟ کدوم؟ یک سال نزدیک یک میلیون پول گوشی داد ۳ تا گوشی گم کرد یه موتورولا گرفت w3 یک ماه نشد توی آب میوه فروشی گمش کرد. بعد یه گوشی دیگه گرفت اونم گم کرد یا داغون کرد ؟ یادم نیست اما یه n70 نوکیا تازه خریده بود یه هفته نشده بود تو رستوران جاش گذاشت برگشت رفت دنبالش گفتن ما ندیدیم ای خداااااااااااااااااااااااااا این داداش من تازه با این وضع زنم می خواد ای خدااااااااااا یاد کارت سوخت میفتم قاطی میکنم تازه به مامان بابا هم نمیگه می دونه این دفعه دارش می زنن(هم موهامو میکشم هم جیغ میزنم با صورت قرمز هم سرمو میکوبونم به دیوار)

۱۲- دیگه فعلا کمر درد و پا درد شدید دارم دیگه داره کلافم میکنه .(شکل یه آدم بی حال)

۱۳- تشنگی مردم (سلام بر ابولفضل العباس)

۱۳- فعلا بای همگی سر نماز عید دعا یادتون نره قربون همگی(عکس لاو می ترکونه)

 

اینم از لواسون رفتن ما

سیلام سیلااااااااااااااااااااااااااااااام خوبین شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوس گلیااااااااام(قلب)

۱- من طبق معمول خوابالویم(اون عکسه هست که سرش رو متکاست) اما مهم نیست خوشبختانه انرژی دارم .

۲- ما سحر بیدار نشدیم خیلی هم خوب بود امااااااااااااااااااا یه رسوایی پیش اومد وااااای یعنی شما می گین من آبروی خودمو ببرم بگم؟ واقعا بگم؟ باشه می گم ما برای نماز هم خواب ماندییییییییییییییم ماماااااان (گریه)

۳- صبح به زور آبرو ریزی بلند شدم اومدم شرکت (اون شکلکه که دستشو گرفته بالا داره داد میزنه) خداییش خیلی خوابم میامد داشتم کلافه می شدم . کلی با جوجه دعوا کردم (یه شکلک که زنه داره شوهرشو می کشه من در آوردیه این یکی)میگم چرا مثل ساعت گویا همش میای پشت گوش من هی میگی شاعت ۷ ساعت ۷:۱۰ عزیزم پاشو دیگه ساعت ۷:۱۵ تا خوده ساعت ۸ که من بلند شم اومد پشت گوش من گفت عزیزم پاشو  دیگه ساعت اینو این ای بابااااااااااا یعنی واقعا شما چه حسی دارین وقتی خوابین یکی پیشتون بخوابه هی ساعتو بگه بهش میگم اصلا من نمی خوام امروز برم شرکت تو برو با من چیکار داری ؟(البته از اون حرفای مجانی بودا آخه جایی مهمان بودیم صاحب خونه هم خودش می خواست بره خوب نمی تونست که من و ول کنه توی خونه بچرم) خلاصه تا زمانی که از خونه بیایم بیرون جوجه رو با غضب نگاه می کردم خداییش بچه اینقدر بی آبروه که جلوی صاحب خونه و دو نفر دیگه هی میگه اااا چرا اینطوری نگام می کنی مگه چی کار کردم ؟ آخه یکی نیست به این شوشوی من بگه آخه باحال اگر می خواستم اونا بفهمن که داد می زدم سرت.(شکلک عصبانیه)

۴- از چند وقت پیش قرار بود دیشب ما با یکی از همکارامون با دادشی بریم دربند یا شایدم کن که کن و دربند تبدیل شد به ویلای همکارمون توی لواسون بزرگ .

۵- فکرشو کنید ساعت ۵ تازه رفتیم سراغ خریده گوشت جوجه کباب و نون و هله هوله اونم تقریبا مرکز شهر توی اوج شلوغی ازگاندی راه بیفتی بری مرکز شهر خرید کنی بعد بری توی اون بارندگی شدید توی اون هوای تاریک بری لواسون بزرگ دیگه خودتون محاسبه نکرده می فهمین ما ساعت یک ربع به هشت رسیدیم تازه بدو بدو ای جاااااااان کرسی آماده کردیمو بدو بدو آب جوش کردیمو وسائل افطار چیدیم جالب بود .

۶- بعد از افطاری فیلم نگاه کردیمو زیر کرسی(اون شکلکه که از ذوقش هی می پره بالا پایین) چای خوردیم و قلیونیو اییییییییییییول حالی بردیم.

۷- بعد از فیلمها هم توی حیاط آتیش به پا کردیم و جوجه کباب و بازم قلیون کنار آتیش بازم چسبید .

۸- واااااااااااااااااااااااااای اگه بدونین برنج درست کردم برای ۴ ۵ نفر آدم  سه برابر اون چه که درست کردم موند خیلی بد شد خوب من چیکار کنم؟ اااااااااا بلدم این آقای همکارمون گفت زیاد درست کن به من چهههههههههه؟ داداشی بهم میگه تو عقلت رو دادی دست این بچه؟(این همکار ما یه یکی دوسالی از من کوچکتره )

۹- خیلاصههههههه شامی زدیم تو رگ ساعت ۱۲:۳۰ ۱ شب دیگه تصمیم گرفتیم سحری نخوریم برای نماز بیدارشیم(سوت)

۱۰- خیلی هوا عالی بود خیلی خوب بود بوی زندگی میومد داخل کوه توی اون همه درخت خیلی خوب بود جای همگی خالی.

۱۱- شب اومدیم ساعت ۳ بخوابیم داداشی میگه کجا تازه می خوایم بشینیم دوره هم(اونی که موهاشو داره می کنه)

۱۲- صبح بیدار شدیم بعد از اون افتضاح بعد همکارمون به داداشی می گه خوب حال کردیا اذان گفتن وایسادی دوغ می خوری ؟ دادشی با تعجب می گه واقعا می گه آره فهمیدم داری می خوری گفتم خوش به حالش ای کاش منهم نمی دونستم ۱۰ دقیقه است اذان دادن منم می خوردم(خداییش به این دوتا چی بگم؟)

۱۳- شوشو جان طی یک عملیات انتحاری قبل از خواب یک شیشه دوغ نوش جان کرد(لامصب اون همه دوغ خورد آخرشم صبح کله سحر بیدار شد) صبح بلند شده می گه من تشنمه من آب می خوام بهش می گم اینو اون موقع کع داشتی یه تاقار دوغ نوش جان می کردی فکرشو می کردی.

۱۴- باید تا قبل از اذان بر می گشتیم تهران حتی اگر سرکار هم نمی رفتیم چون روزمون باطل می شد می گم نریم دیگه همکارمون هم میگه نریم دیگه داداشی هم خواب آلود میگه نریم دیگه جوجه میگه به خاطر یه لیوان آب حاضرم بمونم بعد از اذان بریم.(سوت)

۱۵- آخرشم با یک ساعت تاخیر رسیدیم شرکت الان سرخوش نشسته ایم و به امر خطیر شرکت داری می پردازیم.

۱۶- معدم صداش در اومده داره می سوزه از درد دیگه نمی تونم بنویسم.

خیلی التماس دعا

فعلا بای تا های

 

وقایع الاتفاقیه این چند وقت

الان انگار کنید که اجزا و احشام دل من دارن دنبال هم میکنن همدیگرو بخورن نمیدونین چه مسخره بازی ران انداختن دارم کف می کنم خداااااااااااااااااااایش گرسنگیم مردم.

واااااااااااااااای چخده خوب بود این شبا خیلی براتون دعا کردم یه شب که خونه مامان شوهری بودم شب ۱۹ تا ساعت ۳ احیا داشتیم یه شبشم که خونه یکی از دوستان هم نیمچه میزبان بودیم هم مهمان جاتون خالی تا ساعت ۵ بیدار بودیم تازه ساعت ۳:۳۰ از اونجا برگشتیم خونه مامان  اینا اونجا هم تا سحر دادشی سر جک گفتنش گل کرده بود بهش میگم تو حالت خوبه این همه احیا آخرش با این کارا به باد میدیا خیلا شروع کرده میگه یه سیب زمینی قل می خوره میره توی لونه جوجه تیغیه جوجه تیغیه میگه اااااا داداش کی از سر بازی بر گشتی بهش می گم برادر من خودتو کنترل کن اینقدر نمکات رو حدر نده میگه تازه چی میگی یه بنده خدایی میره جوراب فروشی میگه آقا یه جوراب بدین فروشنده میگه مردونه؟ اون بنده خدا دست میده بهش میگه مردونه مردونه . بعد همینطور ادامه میده خداییش دلم دیگه داشت می ترکید.

شب بیست و سوم هم که دیگه خوب احیا داشتیم از شبهای دیگه خیلی بهتر بود اما خوب ساعت نزدیکای دو بود نفهمیدم چطوری بیهوش شدم.

امروزم که الان عین هو دخترای خوب نشستم اینجا توی شرکت غاز می چرونم ای خدااااااااااااااا من چیخار کنم ؟

بعدشم من امروز ساعت یک ربع به هفت کلاس دارم خوب من افشاری نیبینم الیاس نیبینم ای خدااااااااااا .

البته بهتر چند شب پیش جای مهمون بودیم توی آشپزخونه به رسم همه خانوما ایستاده بودیم میزبانان همش می گفتن برو بشین فیلم نگاه کن بهشون گفتم نه نم یخوام نمی دونم از دست افشاری حرص بخورم از دست مهندس حرص بخورم از دست پژوهان حرص بخورم از دست حامد حرص بخورم از دست فتوحی و پسرش حرص بخورم مردم از دست اینا اصلا نبینم بهتره خداییش شما بگین من از دست کدوما حرص بخورم ؟؟؟؟؟؟؟

من امثال دلم لک زده برای اینکه افطاری بدم اما به خاطر شرایط خاصی که دارم نمیشه اما دعا کنین زودتر بگذره . واااااااااا نه بابا اونی که فکر می کنید نیست خیالتون راحت.

اما الان حسااااااااااااابی هوس کله پاچه کردم با آبلیموی زیاد واااااااااااااااااای دلم رفت .

فقط دعام کنین من بتونم امروز کلاسم رو تحمل کنم چون اصلا حوصلشو ندارم یکی به دادم برسهههههههههههه آخه مشکل که یکی دوتا نیست کلاس رو بپیچونم چجوری جوجه رو بپیچونم اینقدر که روی کلاسای من حساسه ای خدااااااااااا من از دست کلاس حرص بخورم از دست جوجه حرص بخورم از دست کی حرص بخورم؟ هان؟

حسابی هوس کردم بریم دربند وااااااااای افطاری و قلیونو  شام و واااااااااااای دلم خواست انشالله یه شب توی همین هفته میریم .

خوب دیگه بسته من برم کار دارم .

شما هم مراقبت خودتون باشین.

قربون همگی.