بلاخره بغضم ترکید بلاخره فهمیدم این دلگیریام بابت چیه؟

امروز دومین باره که اومدم بنویسم

یه بار دیگه هم گفته بودم اینجا دفتر دلمه پس هر موقع احساس دلتنگی کنم با احساس نیاز با این صفحه
سفید خودم رو آروم می کنم.

یه هفته است دلم تنگه نه اشتباه نکنید از اون تاریخچه خبری نیست پس بهتره ربطش ندیم به اون یه هفته
است نمیدوتستم چمه؟ یه هفته است دارم منفجر میشم. یه هفته است یه حس خاصی دارم احساس
کنده شدن از یه چیزی از یه جایی. بد اخلاق شده بودم نمی دونستم چمه!!!!!!!!!! همش به این می پریدم
به  اون می پریدم همکارم زنگ می زد سرد برخورد می کردم دوستم زنگ می زد حوصله حرف زدن نداشتم
یا مامان تند صحبت میکردم از همه بدتر تواناییم برای ابراز عشق و محبتم به جوحهی عزیزم کم شده بود تا
همین الان داشتم با خودم کلنجار می رفتم تا دلیلش رو پیدا کنم هیچی به ذهنم نرسید برای پراکنده کردن
اون افکار ذهنم بردم به سمت اینکه باید برم خونه (گفته بودم که ما الان پیش مادر بزرگ جوجه زندگی می کنیم
یعنی دیگه از فردا صبح میشه می کردیم)وسائل رو جمع کنم در کمدهاو میز آرایش و ... رو چسب بزنم
خلاصه همه چیز رو آماده کنم برای اینکه انشالله فردا صبح ماشین میاد که بارم و ن رو ببندیم و بریم .
بریم که زدگی مستقلمون رو بعد از یک وقفه چند ماهه شروع کنیم بریم که ببینیم توی خونه جدید خدا چه
هدایایی برامون گذاشته ؟ بریم که ببینیم توی خونه جدید چه اتفاقایی قراره بیفته؟ ببینیم چه کسایی بودن
که تا حالا باهم دوست بودیم و باهم رفت آمد داشتیم اما تو خونه جدید دیگه روزیشون قرار نیست باشه؟
بریم که ببینیم توی خونه جدید قراره چه ثوابایی بکنیم؟ چه کاری بکنیم؟ چه پیشرفتی بکنیم؟ خدایا دارم
می رم به یه خونه نو با یه عالمه آمال و آرزو دارم میرم که بتونم بهتر زندگی کنم بتونم بهتر به شوهرم محبت
کنم که بتونم بهتر و بیشتر لطف تو رو ببینم خدا با در آستانه عید غدیر دارم میرم توی اون خونه خدایا توی این
روز خیلی عیدی ها ازت گرفتم خیلی لطفا بهم کردی خدایا توی همین عید چند سال پیش بعد از یه وقفه
طولانی دوباره رفتم پیش امام رضا در آستانه ورود از تو و امام رضا عیدیم رو خواستم که دادی ممنونم یه دنیا
ممنون خدا یا دو سال پیش توی این روز شوهرمو عزیز ترین کسمو تکیه گاهمو امید و انگیزه زندگیم پیمان
همیشگی و ماندنی ترین اتفاق زندگیم رو برام به وجود آوردی خدایا چه روز قشنگی ؟ چه ظهر زیبایی!!
خدایا چه حس خوبی!!! خدایا به خاطر همه چیز ازت ممنونم خدایا ممنونننننننننننننننم اما خدایا این عید
هم این خونه اما می خوام ببینم توی این خونه چه عیدی هایی روز عید میخوای بهم بدی بهتره بگم بهمون
بدی؟!!  آره قراره بریم خونه خودمون قراره دیگه این چند ماه رو این زندگی همرام مادر بزرگ شوشو رو به
دست خاطره ها بسپاریم چقدر خوب بود چقدر عالی بود به جرات می گم به همه گفتم به خودشم گفتم
از بهترین روزای زندگیم از بهترین لحظات زندگیم این روزا بودن روزای بودن با مامانی مهربون روزای موندم
با یه مامانی ۶۸ ساله ای که با همه پیر زنهایی دنیا فرق می کنه یه فرشته است یه موجود اعجاب انگیزه
یه آرامشه قراره بریم و دوباره مامانی با همه خاطرات قبلی که خاطرات این چند ماه هم بهش اضافه شده
تنها بشه دوباره با اون در و دیوارا تنها بشه خدایا خودت نگدارش باش . با جاری شدن این افکار توی مغزم
انگار بغض یک هفته ام ترکید اشک ریختم و اشک ریختم یاد مهربونی های مامانی یاد زمانایی که تا می
رسیدم خونه می خواستم کاری کنم می گفتن نه عزیزم تو بشین من الان همه چیز و آماده می کنم و میام
یاد زمانایی که اگر با میوه ای چیزی وارد خونه می شدیم تا پولشو حساب نمی کرد ول کن نبود یاد همه
محبتا یاد در آغوش کشیدنا یاد شبایی که قلیون درست می کردیم و باهم حال می کردیم یاد زمانی که
سرمو میذاشتم روی دامنشو خستگی یک روزم در می رفتم یاد نگرانیهاش از دیر رفتنامون یاد غصه ناهار
فردا خوردناش که تا برامون ظرفای غذامونو پر نمی کرد آروم نمی شد
خدایا دلم گرفته دارم منفجر میشم خدایا مامانیمونو برامون نگهدار خدایا خودت می دونی من و شوشو اگر
یک مو از سر مامانی کم بشه دق می کنیم . خدایا خودت نگهدارش باش خدایا بستشه دیگه خودت روی
خوش زندگی رو نشونش بده خودت کمکش کن خدایا ممنونم به خاطر این نعمت خوبی که به ما دادی.

آروم تر شدم شوشو زنگ زد نتونستم باهاش صحبت کنم چون از شدت بغض صدام در نمیامد بلاخره با کلی
زحمت همینطور که دونه دونه اشکام می ریخت و صدام می لرزید باهاش حرف زدم گفتم بهش که از صبح دلم
گرفته تازه فهمیدم به خاطر اینه که داریم از مامانی دور میشم گفتم آخه مامانی دلش به این گرم بود که غروبا
می ریم پیشش گفتم آخه تنها میشه شوشو هم سکوت کرد هیچی نگفت و بعد هم با صدای گرفته گفت
چکارش میشه کرد ؟ می دونم اونم اشکش ریخته می دونم اونم بغض داره خدایا دلمونو آروم کن.

پ.ن : فردا مامانی رو هم با خودم می برم قبل از اینکه اساس ببرم مامانی رو می برم میذارم خونم گفتم باید بیایی
کمکم قبول نمی کردبیاد بهش گفتم تو نیایی من دق می کنم . بهش گفتم باید همیشه پیشم بمونی می
خوام بچمو تو نگهداری بزرگ کنی با این حرف اینقدر ذوق میکنه میگه من می خوام بچه شما رو ببینم بوسش
کنم نازش کنم بزرگش کنم میگه بچه دار شدین می ذارینش پیش خودم هرجا خواستین برین مهمونی خواستین
برین هرجا که رفتین می مونه پیش من به شوشو میگه تو بلد نیستی بچه تربیت کنی(با شوخی) تو هنوز بچه ای
من خودم تربیتش می کنم و البته از نظر من چه کسی بهترازمامانی ؟ یه خانوم تجربه دار مهربون با حوصله یا
خانوم فوق العاده مومن اهل خدا نماز قرآن شاید خودم اونقدر مقید نباشم اما دوست دارم بچم خوب تربیت
بشه دوست دارم به خاطر بچم هم که شده منم اعتقادم بیشتر بشه .

خدایا به همه مردم به همه آدما یه دل دریایی مهربون بده یه عالمه صبر یه عالمه ایمان به اندازه دل سبز و
دریایی مامانی خوبمون.

خدایا شکرت سبک شدم امشب می خوام برم تا خود صبح سرم رو بذارم تو بغل مامانی بوسش کنم نازش
کنم به خاطر محبتهای همیشگی به خاطر زحمتای همیشگی بخصوص این چند ماهه ازش تشکر کنم .

مامانی عزیزم نسرین جون مهربونم فرهاد داداش عزیزم مامان و بابای گلم داداش دوست داشتنیم یه دنیا
ممنونم از همه چیز از همه محبتهاتون دوستون دارم یه دنیا.

پ.ن: راستی پنجشنبه تولد داداشیه شیشم دی داداشی دیگه باید با دنیای ۲۲ سالگیش خدا حافظی کنه
و قدم به دنیای پرشور ۲۳ سالگی بذاره واااااااااااااااای داداش کوچولوی من که همیشه با وجود تفاوت سنی
کممون بازم احساس بزرگی برات داشتم احساس مسئولیت نصبت بهت می کردم بزرگ شدیاااااااااااااااا تولدت
مبارک عزیزم .

 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ب.ظ http://www.pouyasazan.org/?MzEy

سلام
به سایت ما بیایید و از امکانات آن استفاده کنید.

سلام چشم ممنونم.

علی اکبر سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
|امیدوارم که آروم شده باشید و احساس دلتنگیتون از بین رفته باشه.
مولانا بالاخره متعلق به کجاست؟
برای جواب به این سوال از وبلاگ و پست جدید من دیدن فرمائید.
موفق باشید

سلام
ممنونم از لطفتون
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جدا ؟ پس باید جالب باشه.
شما هم

علی اکبر سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

ممنون از حضورت ...

خواهش می کنم.

مستانه سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ب.ظ http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام تارا جون
ممنون عزیزم
عید شما هم مبارک خانومی
همیشه شاد و خرم باشی خانوم گل

سلام عزیزم
خواهش می کنم.
ممنونم
تو هم گلم.

sh.kh چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

khone no mobarak bashe, enshalah ke kheyire :)

ممنونننننننننننننننننم :)
انشالله

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:27 ق.ظ http://www.pari_asa.persianblog.ir

سلام عزیزم
متنت قشنگ بود
من هم بعد از مدتی که در غلاف زنجیر زندگی بودم[گل][گل]
به روزم با "راه بهشت "

منتظر نظرهای زیبایت
پریا

سلام گلم
ممنونم
آخی خدا رو شکر
دیدم خیلی زیبا بود
چشم
قربونت

گلی چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:31 ق.ظ http://yekgolenaz.blogfa.com/

چه جالب اصلا نمی تونستم تجسم کنم دلت گرفته باشه.
خوب می فهمم در مورد مادربزرگ چی میگی.خوب می فهمم.
ان شاا... خدا حفظش کنه.
ما همیشه وقتی شزایط تغییر شدید دارند اوضاع روحیمون به هم می ریزه و زود خوب میشه.
خونه نو بازم مبارک!

آخی مگه من چمه؟ مامااااااااااااان.
ممنونم
انشالله
درسته خیلی هم وحشتناکه.
ممنونم گلم.

افق چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:31 ق.ظ http://fhoseini.persianblog.ir

سلام
خیلی بده که دل آدم گرفته باشه منم همین طور بودم تا یک هفته پیش همش غر می زدم حوصله نداشتم. اما این هفته خدا را شکر آروم شدم و حالم خوبه
البته اول خدا بعد حرف های حامدم من رو آروم کرد.
منم از خدا ممنونم
ایشالله مامانیت هم سالیان سال زنده باشه
موفق باشی
بای

سلام عزیزم .
آره خیلی خیلی
تو دیگه چرااااااااااا؟ خوب خدا رو شکر بهتری.
خدا رو شکر خدا شما رو برای هم حفظ کنه.
خدا رو شکر
انشالله
ممنون شما هم موفق باشید.
بایت

سمیه مامان ایلیا چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ

ایشالله که زندگی جدید براتون مبارک و خوش یمن باشه و همه هدایای خوب خدا اونجا منتظرتون باشن. از همه مهمتر یه نی نی گل و ناز و عسلی
این مامانی مهربون رو هم خدا براتون حفظش کنه . تو خیلی گلی خیلی مهربونی و دوست داشتنی.

انشالله ممنونم انشالله . :) خجالت کشیدم.
انشالله . ممنونم عزیزم تو ماهی.

الهه(عاشقانه های من برای همسرم) چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.peivande26.blogfa.com

با نوشتن آدم خیلی آروم میشه

منم بیشتر وقتایی که ناراحتم میویسم
موفق باشی
به منم سربزن

درسته
خیلی راه خوبیه.
تو هم عزیزم
چشم حتما.

شاذه پنج‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:26 ق.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام عزیزم
کاش همیشه قدر اطرفیانمونو بدونیم...

سلام خانومی
کاشکی..........

آتنا جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:20 ب.ظ http://www.marhham.blogsky.com

نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد
ناشر حکم ولایت به ولی می نازد
اگر بنازد به علی شیعه ندارد عجبی
عجب اینجاست "خدا" هم به علی می نازد
"عید غدیر خم مبارک باد"

زیبا بود زیبا
بر شما هم مبارک

مستانه جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:20 ب.ظ http://shahzadesharghi.blogfa.com

خانومی ایشالا که خدا همیشه این مامان جون مهربونتو واست نگه داره
خوش به حالت
خونه نو هم مبارک

ممنونم انشالله عزیزم
:)
ممنوننننننننننننم

یه دل خاکی با کلی پاکی یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ب.ظ

منزل نو مبارک باشه عزیزم...

ممنونم گلم..

مستانه دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ق.ظ http://shahzadesharghi.blogfa.com

ممنونم عزیزم
ایشالا تو هم هرچی از خدا می خوای بهت بده
منم دوست دارم خانوم گل
شیرینی خونه نو کو؟

خواهش می کنم.
انشالله
فدات گلم.
انشالله ببینیم حضورا شیرینی هم میدیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد