سلاااااااااااااااااام
ای بابا دوست جونیام این آقای خواستوگاره بووود اینم شده برای ما یه سریال چندروز پیش هی زنگ زد
هی جواب ندادم بعد هی زنگ زد هی فقط گوشی رو باز کردم هی حرف نزدم هی گفت الو؟ الو؟ الوووو؟ (با لجه اون آقاهه بخونین) بعد قطع می کرد بعد آخرش که برای آخرین بار هی زنگ زد از اونجا که هی جوجه بازم رفته بود جای دیگه برای آموزشو از این صحبتا هی گوشی رو باز کردم هی رفتم پیش یکی از همکارای مردم
که ازم کوچکتر بعد گوشی رو دادم بهش گفتم هی فقط بگو بله؟ اونم گوشی رو هی گرفت هی فقط گفت بله ؟ بعد یه نگاه به گوشی انداخت بعد هم هی یه نگاه به من انداخت بعد هم گوشی رو داد بهم بعد گفت هی قطع کرد !!!!!!!!هی صدای همکارمو شنیده بود قطع کرد دیگه زنگ نزد.
فرداش رفتیم مسافرت توی ماشین نشسته بودیم صدای جینگولی میبایلم هی در اومد هی نگاه کردم به شماره دیدم شماره آقاهه بود از تجریشه .... همون جایی که لهجش هموونجایی بود به جوجه نشونش دادم بعد اومدم بذارمش توی کیفم که بی خیال تا اینقدر بزنگه که جان ناقابلش بیرون بزنه که جوجه گوشی رو گرفت باز کرد اول هیچی نگفت بعد گفت بله بفرمایید ؟
(خیلی عصبانی بخونید) اولین باری بود که هی جوجه رو اینجوری عصباین میدیدم بعد هی فکر کنم آقاهه سکته کرد چون خدا رو شکر فعلا به سلامتی بوی مرگ می آید
چون دیده نزنگیده الهی من دور این عصبانیت شوشو جان بگردم که عصبانیتشو و دید دیگه جرات نکرد بزنگه .
بعدهم دیروز خونه مامان شوشو جان بودم گفتم من ناهار میپزم بعد کارا مو کردم جاتون خالی کوکوی مرغی پزیدیم که زبانزد خاص و عام است امااااااااااااااااااااااااااا آمدیم کثیف کاریهاییکه هین پختن ناهار گرام شده بود را بشوییم چاقوی کوچکی رو به دست گرفتیم که بشوییم و با مامان شوشو ی عزیزم صحبت می کردیم مامان شوشو هم در حال تزیین کردن سالاد بودن که یی هوووووووو صدای صحبتهام قطع شده و به وااااای نسرین جون نسرین جون تبدیل شد چاقو همچین سر انگشت عزیز را برید که تا یک ساعت هرکار می کردیم بند نمی آمد (آخه یکی نمی گه چی بند نمیومد؟ ای بابا دختر گیج زدیا درست بنویس دگهههههه خون ناقابل دست عزیزم.)تازه یه جعبه دستمال کاغذی مصرف شد بالاخره باند پیچی کردیم حالا شروع کردن تعریف می کنن ،قربون صدقه می رن می خندن
که الهی تو بیشتر از اینکه از زخمه بترسی خون رو دیدی رنگت پریده بود راست می گن اون طوری که دستم رو میدیم چطوری خون میزد بیرون ، رنگ خون داشت حالم بهم می خورد اگر فقط چند ثانیه دیگه نگاهش کرده بودم با اجاز غش هم کرده بودم ضعف شدیدی بر اینجانب عارض گردید باندی که پیچیده بودم خونی شده بود که از دیدنش بیشتر ضعف می کردم دیگه بعدش دراز به دراز گشتیم و تا ساعت شش بعد از ظهر چیزی نفهمیدم اما خداییش کافیه غافل بشم خونش راه میفته منم که بی جنبهههههههههههه ضعف می کنم
، داریم ناهار میخوریم اهل بیت گرام میگن به به چقدر خوشمزه شده می ارزید به دست بریدن تارا ، تازه الان که دارم می تایپم حواسم نیست گاهی انگشتم رو محکم حرکت میدم از درد و سوزش ضعف می کنم حالا از اینا همه گذشته خاله شوشو جان تماس گرفته نسرین جونم داره تعریف می کنه که دست تارا اینطوری شده بچم بیحال بمیرم و از این حرفا خاله جان به مامان بزرگ شوشو که مامانی عزیز باشد گفته چی شده، مامانی میگه دروغ نگین چی شده؟ راستشو بگین ،خاله هم بهش میگه راستشو بخوایی انگشت تارا از گردن بریده خیلااااااااااصه این شد که به هر کی رسیدیم گفتیم انگشتمان از گردن بریده اینم از انگشت عزیزم که یه کم دیگه چاقو پیش روی داشت گشت سر انگشتم جدا میشد واااااااااااااای نگین نمی دونم دیگه چی بگم مسافرت هم خیلی خوش گذشت جاتون خالی رفتیم یه جای ییلاقی خییییییییلی ماه بود خونووووووووووووووووک شبا با جوجه بیرون می خوابیدیم توی هوای آراد بعد دعوامون می شد
سر پتو و لحاف از ۳ تا پتو و لحاف هر بار یکیمون بی سر پناه میشدیم حالا جوجه که جنبه سرما رو نداشت حالا خوبه من سرماییم
جوجه گرمایی
سرما خورده به زور آدلت کلد و آنتی هیستامین آروم شده رفتیم اونجا براش با لهجه اهالی اون منطقه حرف می زنم اونم ضف می کنه الهی من دورت بگردم عسییییییییییییسم .
الان ما به شدت خوابیم با شورو شادی فراوان بعداز چن روز تعطیلی سرکار اومدن هم عجب عذابی داره ها
خوب فهلا قربونت همگی فهلا بای تا برم ببینم عشقولانه به کجا کشیده بود بیام بغیش رو بنویسم
سلااااااااااااام
به چه خوووووووووووووب
واییییییییییییی خیلی خوشحالم که حسابی خوش گذشته
بوووووووووووس
راستی من پریشب دوباره اس ام اس داشتم:( یه اس ام اس خالی!
بووووووووووووووووووووووووووووووس
سلاااااااااام
فربونت
ااااااا فوت کرده بوده. :دی خدا شر اینهارا از سرمان کم نماید الهی آمین.
بوووووس بووووووووووووووووس
حالامطمئنی دیگه شرش کم شد؟؟؟
من که فکر میکنم از ترس یه سکته ناقص زده و در بیمارستان است... از آنجایی که جان سخت میباشد احتمالا به سلامت از دارالشفا بیرون میاید و بار دیگر خواستگاری را از سر میگیرد... تا تو رو نگیره ول کن نیست..
برو با دست خودت بکشش.. حالش به همینه.. لحظه لحظه مرگشو ببینی... تو هم که عاشق خوووون!!!
میگم انقدر خون میبینی غش میکنی بعضی وقتا چی کار میکنی؟؟؟ چند روز از ماه فکر میکنم در حال اغما به سر میبری ( البته ببخشیدا!!)
۳ تا پتو هم کم بود؟؟ ببخشید شما ییلاقتون کدام نقطه کره زمین بود؟؟ احیانا قطب ییلاق نرفته بودین؟؟!!
شاد باشی عزیز
فعلا
نهههههههههههه :(
احتمالا اگر مرگ نباشد همان سکته است .
اگر بازم شروع کنه ببخشیداااااااا بمیره الهی.
گفتم خدا بکشدش دست خودم رو به خون آلوده نمی کنم چون در اون صورت خودم به لقالله خواهم پیوست .
دگهههههههههههههه اون موقع هم حالم بد میشه همش حالت تهو میگیرم.(خواهش می کنم)
باور کن ییلاقمون هم مناطق کوهستانی غرب کشور ، نه رفته بودیم غرب
قررررررررررربونت
فهلا.
سلام رفیق خدم دوست گلم خوبی خانوم گل؟ خیلی خوشحالم که حسابی سفر خوش گذشته من هم اگه جای تو بودم گوشی را به فرزاد میدادم که حالش را بگیره خوب کاری کردی
اسباب خونه چیده شد خونه آمده است فقط یه آقا و خانم مهربون کم داره :دی
مرسی عزیزم قابلی نداشت
سلام گلم عزیز دلم
قرررررررررربونت تو خوبی؟
ممنون عزیزم حالشو گرفتیم اما دیروز بازم زنگید بی ادب.
وااااااااااای چقدر ذوقیدم خییییییییلی خوشحالم مرمر جون انشالله که آقا و خانوم مهریون به سلامتی برن توی خونشون و خوشبخت بشن.
قررررررربونت.
تارا جان سلام
ممنونم که به وروجک من سرمیزنی.
سالگرد ازدواجتون مبارک :) انشاءالله که همیشه و در کنار هم شاد و سلامت و خوشبخت باشین
سلام خانومی
خواهش می کنم
قربونت عزیزم ممنون
شما هم همیشه شاد باشید.
سلام خانوم تارا
آره باورم شد یکی دیگه هم هستش که مثله من قاطی پاطی بنویسه !!
از اینکه به من سر زدین ممنونم .
در هر حال همیشه شاد باشی .
best regards
masih
سلام
لطف دارین
خواهش می کنم
شما هم
u 2.