سلام سلام من بازم اومدم
خوب بگم تا دیر نشده زیادم منتظر نمونید
رفتیم پارک ملت از دانشگاه تا پارک رو پیاده رفتیم توی راه هم برای خالی نبودن عریضه همش تو چه خبر من چه خبر رفتیم تا رسیدیم به پارک پله ها رو بالا رفتیم تا به یک جای مناسب و خلوت رسیدیم روی یک سکو نشستیم این رو هم مد نظرتون داشته باشین که به شدت فاصله مجاز رعایت می شد و جوجه هم که یک آدم فوق العاده آروم و محجوب منهم که نه خجالتی بودم و نه محجوب اما خییییییییییییییلی جدی به حدی که جوجه اگر حرفی هم توی دهنش می آمد با دیدن قیافه من احتمالا قورتش می داد خوب بر گردیم به پارک همش داشتم توی ذهنم کلمات و جملات رو جابجا می کردم تا بهش بگم که تمومش کنیم من حوصله این روابط رو ندارم با این وضعیت که نه من می خواستم وابسته بشم پس اجازه بروز هیچ احساسی رو نمی دادم و در نتیجه رابطه ما با رابطه همکارای دیگه فرقی نداشت جز چنتا تلقن و احیانا قرارهای 2 یا 3 هفته یک بار که اونها هم نباشه همینطوری که توی ذهنم با خودم درگیر بودم دیدم جوجه در حالی که نشسته کنارم و گهگداری نگاهی می ندازه اونهم توی فکر هست زمان زیادی گذشت تا هر دو زبون باز کنیم
من: خوب بفرمایید می خواستین مطلبی بگین؟
جوجه: نه شما بفرمایید شما صحبتی داشتید می شنوم وقت هست بعدا من می گم
من: نه شما بگین شاید بعدا دیگه فرصتی نباشه
جوجه: فرصتی نباشه؟ یعنی چی؟
نمی دونم چرا هر کاری کردم نتونستم بقیش رو بگم خیلی کلنجار رفتم آخرش هم گفتم هیچی بگذریم همینطوری گفتم بعد هم بازهم همون سکوت حکم فرما شد اینبار جوجه باحالت خاصی رفته بود توی فکر دلم براش سوخت اما از طرفی هم میخواستم تمومش کنم همینطور نشسته یودیم گهگداری صحبت کوتاهی بیشتر هم در مورد کار می کردیم و بعد دوباره می رفتیم توی فکر هر بار می خواستیم چیزی بگیم اما نمی تونستیم تقریبا 2 ساعتی گذشته بود دیگه تصمیم گرفته بودم بگم پاشو بریم که خانومی اومد جلو خانوم کوتاه قد سبزه رو شال مشکی و چادر مشکی که یکطرفه روی شانه اش انداخته بود و طرف دیگه رو هم روی دستش جوان بود و لهجه جنوبی داشت:
زن: سلام خانوم فال بگیرم براتون؟
من: نه
زن: آخه چرا؟
من: دوست ندارم خوشم نمیاد پول فال بدم .
زن : زن به خاطر خدا به خدا نون بچه هامو میدم حداقل اجازه بدین فال بگیرم پول افطار من و بچه هام در بیاد(آخه روز 13 ماه رمضان بود)
اینو که گفت یه جوری شدم بهش نمی آمد گدا باشه یا دروغ بگه گفتم کجایی هستی؟
زن: بم از بم آمدم
من : چرا اومدی تهران ؟ چرا همونجا نموندی؟
زن: توی زلزله همه ی فامیلمو شوهرمو از دست دادم بعد اومدم تهران بلکه بتونم کاری کنم .
من: پولی از کیفم در آوردم دادم بهش گفتم برو.
زن: نه خانووووووووووم من گدا نیستم نمی خوام .
من: اشکالی نداره من دلم خواست پول بهت بدم گدایی نیست که .
زن : باشه به شرطی قبول می کنم که بذاری فالت بگیرم از اون آتیش پاره ای دلبر هستیا
منو می گین سرخ و سفید شدم این وسط جوجه هم که نشسته بود و روشو به من کرده بود و مکالمه ما رو گوش می داد و گاهی از جوابا و عکس العملای من لبخندی می زد
زن : خیلی دلربا هستی از پیشونی بلندت معلومه که بخت بلندی داری(راست می گه پیشونیم خیلی بلنده) خیلیا می خوانت بهشون اهمیت نمی دی یکی می خوادت اما مال اون نیستی چندین بار هم بهت گقته اما ردش کردی تو مال کسه دیگه ای هستی تا آخر عمرش چشمت دنبالته یه مادر دختر هستن توی نزدیکیات خیلی مواظب بهشون باش برات مشکل درست نکنن خیلی به رانندگی علاقه داری تا 2ماه دیگه خبر خوشی بهت می رسه و..........
خیلی چیزایی که گفت درست بود می تونم بگم 99 درصدشون اینکه 3تا بچه توی طالعم هست و... خیلی برام جالب بود نه به خاطرگفتن این مطالب به خاطر اینکه چندین سال پیش پدر بزرگ مادرم که اونهم خیلی قشنگ فال می گرفت دقیقا 80 درصد همین حرفا رو گفته بود تعداد بچه ها رو اون دختر و مادر رو و سفرها یی که ممکن بود داشته باشم خلاصهههههههههه از مقایسه اینها فکم چسبیده بود به زمین وقتی حرفش تمام شد دیدم جوجه همینطوری با یه حالتی داره توی صورت من نگاه می کنه هیچ وفت این اجازه رو نه خودش به خودش می داد نه من به اون که اینطوری نگاه عشقولانه ای بندازه بعد زن که اسمشو پرسیده بودم ودر جواب زینب بود نگاهی به جوجه انداخت و گفت خیلی دوسشداری نه؟ اگر نباشه خوردو خوراک نداری نمی خوای دنیا باشه و شروع کرد درمورد جوجه گفتن
اینکه خیلی دل پاکی داری پول زیاد دستت میاد اما خیلی ولخرجی و........... تا اینجا که تا 4 ماه دیگه اتفاقی که می خوای می افته در مورد جوجه هم خیلی چیزا درست بود حتی گیر داده بود که سیده جوجه می گفت نه گفت پس رگ سیدی داری جوجه جوابی نداد و اونهم پیگیر نشد(در صورتی که بعد از اون فهمیدم مادر بزرگش سیده) در آخر هم آروم گفت خیلی پسر پاکیه توی دلش هیچی نیست خیلی دوست داره می خواد چیزی بگه نمی دونه چطوری بگه انشالله که خوشبخت بشین توی حین صحبتهاش جوجه هم هی بهش پول می داد 10 هزار تومانی شد آخرش بهش می گم چرا اینهمه پول به این می دی میگه ولش کن نوش جونش به کی بدم مستحق تر از این بعدش بازهم توی فکر بودیم حسابی, راستشو بخواین بهم ریخته بودم به جوجه گفتم بریم اول می خوام اون خانومو دوباره ببینم بعدهم بریم رفتیم زینب رو پیدا کردم بهش گفتم چطوری اینطوری میگی این که به من چیزی نگفته اصلن قرار ما ازدواج نیست گفت می خواد بگه روش نمیشه نمی دونه چطوری بگه بهت می گم شاید موقعیتهای دیگه ای داشته باشی اما پاک تر از این پیدا نمی کنی خیلی پاکه توی دلش هیچی نیست می تونه خوشبختت کنه (جوجه اونطرف ایستاده بود ما خصوصی صحبت می کردیم )گفت پیش خودش نگفتم اما بهش خوب فکر کن بعدهم خداحافظی کردیم و رفتیم توی کل مسیر اصلن صحبت نکردیم خدا حافظی کردیم و از هم جدا شدیم...........
خوب دیگهههههههههههه بقیش بعدا باشه؟ قربون دوستای خوبم
سلام
امروزم روزه جالبی بود....البته برای شما...
می دونی آینده را ما و خودمون و افکرمون میسازن...شاید تکیه کردن زیاد جالب نباشه...می دونی من فقط واسه یه دلخوشی ساده گاهی سراغ چنین چیزهایی می رم!
سلام
هر روز جالبه
مطمئنم....گاهی اگر تکیه گاه مطمئن باشه زیاد هم بد نیست
چه چیزهایی آیا؟
خدا بگم نکشدت دختر من فک کردم دیگه الان تمومه خیلی بلاییها شیطون خدا به داد آقا فرشاد برسه با این خانوم شیطون بلا :دی
قربوووووووونت عسل نه تموم نشد واقعا بهش می گم دارم توی وبلاگ وی نویسم اون اتفاقاتو میگه پس سرمون به باد رفت آخه تا حالا کسی نمی دونست :دی
فکر کردم پنج تا قسمت عقب افتادم:))
آخی چه ناااز... منتظر بقیشم...
نه عزیز این مایم که قسمتهااااااااااااااا از شما عقبیم
سلام
خیلی با مزه بود کلب خندیدم و لذت بردم .
آدمها در اکثر موارد از باز گو کردن مطالبشون کلی لذت می برن چه رسد به اینکه در اون شرایط هم باشن
انشا الله همیشه عاشق بمونید.
سلام عزیزم
خوشحالم که می خندی
برای من فکر کردن به زمانها هم لذت داره درست می گی
ممنون عزیزم
واااااای همه را ول کن ۳ تا بچه را بچسب.....
چقدر من عقب بودم.... همشو خوندم. زود باش بقیه اش را هم بنویس ببینم چه جوری این اقای جوجه ات را تور کردی:)
وااااای مرجان جون خودمم به خانومه گفتم گفت ۳تا هست می تونی هر چندتا خواستی بیاری تا ۳تا می تونی بیاری
ماهی رو هر موقع از آب بگیری تازست. چشم حتما اما من تور نکردم جوجه تور کرد(چشمک)
salam tara jan...
mamnon az shere ghashanget....
va mamnon az inke nazareto rajebe weblogam gofti...are ye ghami toshhast! kholase har kasi ye ghami dare dige1 man hanoz vaght nakardam dastaneto bekhonam taze alan mikham bekhonam, badesh nazaramo migam bashe? merc ghorbanat byebye
سلام
خواهش می کنم
ممنون
اه ه ه ه ه ه ه ه چقدر زر میزنی
ببین خانوم به اصطلاح محترم فقط دارم کامنتاتو جواب میدم و تایید می کنم تا بدونی نه می ترسم و نه برام خطری داری خوش باشی(قابل توجه دوستای خوبم ایشون خانومی هستن که یک مقدار از نظر روانی تعادل ندارن)